(14) چشم به راه
سری که سروری عالمی به سر دارد
ز شوق چشم به راهان کجا خبر دارد؟
بگو به شیخ که بیهوده میدهی پندم
که زهد ما و ریای تو کی اثر دارد؟
فتاده آتش حرمان به خرمن امّید
شب سیاه سیاهان مگر سحر دارد
بیا به مجلس رندان دمی سبو مشکن
شکست توبه ببین لذّتی دگر دارد
عجب مدار ز پرچانگی واعظ شهر
به غیر موعظه کردن مگر هنر دارد
مشو چو بید هراسان ز ترس بیثمری
چو سرو باش که آزادگی ثمر دارد
غلام همّت خم باش و شیعهداری کن
که خون دیده ز آه تو تا کمر دارد
بیا به میکده جوش و خروش باده ببین
که سوز آه اسیران کجا اثر دارد
همیشه چشم به راهیم در رهت جانا
چو مادری که جگرگوشه در سفر دارد
شکست بال و پر ما در این گذر هیهات
خوشا به حالت مرغی که بال و پر دارد
به کنج خانهی اندوه راهی محزون
ز هایهای غریبانه چشمتر دارد
محمّد مستقیمی - راهی