*217* آن نستوه
هنوز میآید
نستوه
با دوچرخهی خاطرات من
با خرجینی از نور
بر ترک تاریکی
و همراه میشود
با خستگی صندلی
در یکرنگی کلاس
و پرواز میدهد لبخندهاش را
در فضای جسارت نوجوانیام
"او" میزبان غوغای من است
بر سفرهی صبر
بوی شرم است که فریاد میزند
وای! وای! وای بر تو!
هنوز گنجشکهای شیطنت من
در برجهای کبوتر چشمانش
لانه دارند
"او" با عینک ذرّهبینی میبیند
و نگاهش گهوارهی آرامش است
نینی چشمانم را
هنوز میآید
نستوه
با دو چرخهی خاطرات من
با خرجینی از نور
بر ترک تاریکی
و دستان لرزانش
اهتزاز پرچم بینایی است
بر بلندای بام انسان
به گاه خروش
و آیت بلند محبّت است
که میفشارد دستانم را
در دورترین زاویهی کلاس
به گاه سکوت
هنوز میآید
نستوه
با دو چرخهی خاطرات من
با خرجینی از نور
بر ترک تاریکی
و آوایش
نینوای درد است
که مینشیند آرام بر صافی دلها
هنوز میآید
نستوه
با دو چرخهی خاطرات من
با خرجینی از نور
بر ترک تاریکی
و در جریان کلاس
میلغزد آرام
پا در رکاب واژهها
و مینشاند مرا بر ترک
و میبرد تا نور
یادتان باسد
هرگز نپرسید
کجای خویشتن است؟
که توفان خواهد شد
من میدانم
"او"
در بیکران تنهایی است
همیشه در فضای سینهام
بوی شرم فریاد میزند
وای! وای! وای برتو!
چه دادی پاس این همه را
و "او"
باز هم هنوز میآید
نستوه
با دو چرخهی خاطرات من...
محمّد مستقیمی - راهی
*124* نسیم دشت
به سینه چلچهی غم چو لانه میگیرد
بهار یاد تو در جان جوانه میگیرد
کتاب خاطره یاد تو را به فصل نخست
ز خاطرات خوش کودکانه میگیرد
فضای کوهی دردم به یاد خندهی تو
شمیم عطر خوش رازیانه میگیرد
برای حکمت و پندت که رنگ بازی داشت
هنوز کودک جهلم بهانه میگیرد
ترانه مرثیهگون است بیلب تو بیا
که با تو مرثیه رنگ ترانه میگیرد
هلا معلّم خوبم! بمان و دیر بزی
که بی تو دل به غمی جاودانه میگیرد
نسیم دشت به دهقان سالخورده بگو
قصیل کشت تو نک بار دانه میگیرد
محمّد مستقیمی - راهی
*192* معلّم
از دولت نام توست آوازهی علم
از رشتهی جان توست شیرازهی علم
در وصف بزرگی تو حیران ماندیم
بهتر که بگوییم به اندازهی علم
محمّد مستقیمی - راهی
*193* معلّم
روشن ز کلامت ای معلّم دل ماست
با مهر تو آمیخته آب و گل ماست
هر مشکلی از همّت تو آسان شد
جز قدر تو داشتن که این مشکل ماست
محمّد مستقیمی - راهی