-
خارزار
جمعه 26 خرداد 1402 11:10
خارزار روزی که مزرعه به خدا واگذار شد گابریل کدخدا شد و انباردار شد مایکل امیر کاشت نه، داشت نه، برداشت شد فقط دست خسیس ابر خدا آبیار شد جز آذرخش شوم در انبان نداشت ابر آتش به اختیار شد، آتشبیار شد بر دشت خیمه زد ملکالموت داسدار داس درود برزگران برکنار شد گاوآهنی که همت سبزش بلند بود در گوشه زنگ خورد و به نکبت دچار...
-
بازگشت به عصر جاهلیت
سهشنبه 5 مهر 1401 10:24
ملت ز قیامت و امامت برگشت از دین دروغ و زرق, امت برگشت با زنده به گور کردن دخترکان آن سنت عهد جاهلیت برگشت
-
در زیر سایهبان سوگ سایه
پنجشنبه 20 مرداد 1401 17:06
«مژده بده، مژده بده، یار پسندید تو را سایه او گشتی و او برد به خورشید تو را» تا بدرخشی خوش در عرصهی میدان ادب پیکرهپرداز هنر خوب تراشید تو را چنگ به شور آورد و عود در آتش زد تا نغمهی خوش ساز کنی برد به ناهید تو را زهره که خود بود خدای هنر آمد به نوا اوج و فرودی زیرافگند و پرستید تو را « یار پسندید تو را مژده بده،...
-
اهل نیستان
پنجشنبه 21 بهمن 1400 22:20
ای اهل نیستان! هی! نی را نفروشید ای دل ای دل، دلای دلای را نفروشید هم آنچه نگارد نی و هم آنچه نوازد نه نامه و نه نالهی نی را نفروشید زایندهی این هر دو هنر خاک سپاهان هشدار که سرچشمهی جی را نفروشید! خود را بفروشید به هر حاکم، در ری این نی را، این حاصل ری را نفروشید ای همنییَکانم در نیزار جدایی! هشدار شما هم غزنی...
-
در سوگ حکمت یغمایی
پنجشنبه 29 مهر 1400 12:01
در سوگ حکت یغمایی فصل کوچ آمد آن لکلک رفت سلخ خشکش زد سنجاقک رفت کشتخان پژمرد گلخانه فسرد از صفای گلدان میخک رفت شد سیهپوش حبیب از این سوگ رنگ از بال و پر زاغک رفت از مگستان حکمت مهر برید گویی از دشتستان چوبک رفت گردهای تلخ به نخلستان ریخت شهد و شیرینی از خارک رفت نه فقط عشق و صفا رفت از کف حکمت از خور و بیابانک...
-
کاریکلماتور 36
یکشنبه 22 اسفند 1395 13:27
-
کاریکلماتور 35
دوشنبه 15 شهریور 1395 13:26
-
*538* رنگ
سهشنبه 31 شهریور 1394 13:27
*538* رنگ دیوارها اهل سیاست بودند هی رنگشان کردیم اهل تجارت شدند. محمد مستقیمی – راهی
-
*537* صخره
سهشنبه 31 شهریور 1394 13:16
*537* صخره از آن صخره ی داغ و برهنه پایین که بیایی دستانت نرمای سبزه ها را می بوسد و لبهایت خنکای چشمه را همین جا زیر همین صخره محمد مستقیمی – راهی
-
*536* قول بده دیگه جیم نشی
سهشنبه 31 شهریور 1394 13:10
*536* قول بده دیگه جیم نشی از وقتی رفتی از چشام شبا تو خوابت میبینم رفتی شدی یه خاطره مثل سرابت میبینم از اون دورا پیدا میشی دل میدی و دل میبری وقتی میام بگیرمت مثل پرنده میپری قول داده بودی بمونی رفتی تا همبازیم نشی حالا بیا و قول بده تو خوابا دیگه جیم نشی یه تکدرختی تو کویر میخوام تو سایهت بیشینم دلم...
-
*535* ستارههای باحیا
سهشنبه 31 شهریور 1394 13:05
*535* ستارههای باحیا تو آسمون شهر من شبها ستاره بارونه هر کی بخواد از اون ستارهها بچینه میتونه یکی از اون ستارههای روشنش مال منه یه چشمه که شب تا سحر ففط به دمبال منه ستارههای باحیا روزا تو خونه میمونن تو تاریکی بیرون میان تا عشقشونا ببینن محمد مستقیمی – راهی
-
*534* همسایهی غم
سهشنبه 31 شهریور 1394 13:03
*534* همسایهی غم سالی که گذشت یار غم بودم یک سال که زیر بار غم بودم همسایه من نبودی امّا من همسایه بیقرار غم بودم محمد مستقیمی – راهی
-
*533* زمستون
سهشنبه 31 شهریور 1394 13:01
*533* زمستون بهار سرماشه انگار داره میلرزه هراسونه میخواد پیدا بشه امّا نمیتونه نمیتونه بهار افسرده، تابستون خفه، پاییز پژمرده در این جا سال یک فصله زمستونه زمستونه خزون جارو زده دشت و در و صحرا و جنگل را اگه سبزی جا مونده از بهاران توی گلدونه به هر جا هر طرف نرده قرق قانون شبگرده اگه فانوس پیدا نیس توی خونه به...
-
*532* اتومبیل ضد گلوله
سهشنبه 31 شهریور 1394 12:53
*532* اتومبیل ضد گلوله اکر هم بیاید در این دیجور سیاهپوش با اتومبیل شیشه دودی مشکی چراغ خاموش کسی او را نمی بیند انگار که نیامده است محمد مستقیمی – راهی
-
*529* انتخابات
شنبه 28 شهریور 1394 19:07
*529* انتخابات توی صندوق بیا تخمی بکاریم دلی از این عزاها در بیاریم عزیزان انتخابات اینه معنیش وکیلان را توی صندوق بذاریم محمد مستقیمی – راهی
-
*528* ایران من
شنبه 28 شهریور 1394 18:59
*528* ایران من از صخره ها بالا برو ای یار هم پیمان من از قله ها تا دشت ها سرتاسر ایران من محمد مستقیمی – راهی
-
*527* چوپانان
شنبه 28 شهریور 1394 18:57
*527* چوپانان پر ستاره در شبها آسمان چوپانان روشنی بیاموز از روشنان چوپانان جای شکر بود آنک آن که خوب میدانست جای خواب اشتر را ساربان چوپانان عصر و نم نم باران آفتاب رنگافشان خیمه میزد آن رنگین بر کمان چوپانان از سپیدهی هر روز تا غروب سرخ دشت پاس سبز را میداشت دشتبان چوپانان ظهرهای تابستان آبپاشی پنهان بازی...
-
*526* دار
شنبه 28 شهریور 1394 18:52
*526* دار یکدل بودم هجرت از این بیشه کنم در غربت باغ دیگران ریشه کنم در تاکستان ماندم و بر دار شدم بر دار شدم که اشک در شیشه کنم محمد مستقیمی – راهی
-
*525* شیشهگری
شنبه 28 شهریور 1394 18:51
*525* شیشهگری گفتند مرا ز عشق اندیشه کنم کوهکن نشوم گریز از تیشه کنم در راستهی کوزهگران افتادم قسمت بودم شیشهگری پیشه کنم محمد مستقیمی – راهی
-
*524* تولّد
شنبه 28 شهریور 1394 18:49
*524* تولّد گمانه بود ز تاثیر گندم آمدهام که علم گفت که از جدِّ بادُم آمدهام ندای لعنت و تکفیر شد بلند از رُم چنان که باور من شد که از رُم آمدهام تعصّب پدرم چون منارهای برخاست به زور گشت یقینم که از قم آمدهام و رفت هستی من در نزاع گم گردد و یاد من برود با تفاهم آمدهام شبی برای تغزّل دو تن به هم پیجید و چند شب پس...
-
*523* بگم یا نه
شنبه 28 شهریور 1394 18:46
*523* بگم یا نه یک قصه کنم با تو افسانه بگم یا نه افسانهی یک گل با پروانه بگم یا نه یک تخت و دو تا بالش لبهای پر از خواهش آغوش دو تن سرکش افسانه بگم یا نه دلسوزی آتش را از عشق جهنمزا از آتش و سوزش با دیوانه بگم یا نه از ماحصل هستی از عاشقی و مستی از عهد الستی با پیمانه بگم یا نه از غنچهی نورسته خندیدن یک پسته...
-
*522* خل نشو
شنبه 28 شهریور 1394 18:43
*522* خل نشو عقل هی میزنه دیوونه ولش کن دل میگه خل نشو بپر بغلش کن محمد مستقیمی – راهی
-
*521* بازی بگیر بگیر
شنبه 28 شهریور 1394 18:42
*521* بازی بگیر بگیر دل تو دلم نبود نبود روزی که پروازی شدم اون روزی که با جوجهها تو کوچه همبازی شدم پر که زدم تو آسمون دلم تو سینه می تپید تالاپ تولوپ تالاپ تولوپ هر کی صداشو میشنید آسمون پرواز من تا بینهایت خالی بود تو دل جوجه کفترا خوشحالی بود خوشحالی بود سرامون گرم بازی بود که اومد اون کرکس پیر همبازیهامونو...
-
*520* مرگ
شنبه 28 شهریور 1394 18:40
*520* مرگ مرا در وعدهگاه خویش کاشتی دو دل کردی میان قهر و آشتی اگر مرگت بنامم نیست اغراق که مثل مرگ تنهایم گذاشتی محمد مستقیمی – راهی
-
*519* بابا
شنبه 28 شهریور 1394 18:38
*519* بابا بابای عزیز دوری از ما کردی با خاک نشستهای که با ما سردی زود است هنوز این که احساس کنم با رفتن خود چه بر سرم آوردی محمد مستقیمی – راهی
-
*518* بهار آمد و رفت
شنبه 28 شهریور 1394 18:36
*518* بهار آمد و رفت نصیب من نشد از باغ لبهای تو آلویی و ایضاً از ترنجستان اندام تو لیمویی بهاران بارها آمد بهاران بارها بگذشت و نفرستادی ای گل بر مشام جان من بویی چنان مویت شدم باریک در هجران گیسویت به دست من نیفتاد از شکنج زلف تو مویی بگو تا عاشقان پاس وفا از من بیاموزند ندادم دل پس از عشق تو دیگر بر سمنرویی منم...
-
*517* گیر
شنبه 28 شهریور 1394 18:33
*517* گیر ماههاست که میآید هرروز تنها و مینشیند روی من در این گوشه ی دنج پارک و مرور میکند آن روز را که با او آمد امروز بیش از آمدنش گیر دادم آنقدر به زنجیر موتور سیکلت تا آن مزاحم برای رهایی مرکبش شکست نیمه خالی مرا... محمد مستقیمی – راهی
-
*516* اهتزاز
چهارشنبه 14 مرداد 1394 13:23
*516* اهتزاز بر تپهی مرزی در نقطهی صفر سربازان خفتهاند من و همقطاران شهید در برجک نگهبانی بیداراباش پاس میدهیم تا پرواز پشهای خوابشان را نیاشوبد پرچم ایستاده در گرما تا پگاهان ما را باد میزند ### فرسنگها آنسوتر در پایتخت در اتاق جنگ دور از من و همقطاران شهید سران بیدارباش نقشه میکشند تا خوابمان را بیاشوبند...
-
*515* چتر (10)
سهشنبه 13 مرداد 1394 13:21
*515* چتر (10) گاهی که با خود چتر داشتم باران نمیبارید گاهی که باران می بارید چتر با خود نداشتم محمد مستقیمی – راهی
-
*514* چتر (9)
سهشنبه 13 مرداد 1394 13:19
*514* چتر (9) من و او در هوای بارانی بود زیر یک چتر می رفتیم چترمان که دو تا شد دیگر باران نبارید محمد مستقیمی – راهی