(40) افسانه چون سیمرغ
تو نسرینصورتی و سروبالایی و عنبربر
تو اژدرشوکتی ضیغمجلالی و غضنفرفر
سعادتآفرینی چون هما افسانه چون سیمرغ
عقابآهنگ و قرقیچنگ و شاهینبال و شهپرپر
تویی مفتاح آن بابی که در وصفش نبی فرمود
منم من شهر علم و فضل و دانای و حیدر در
اسیر دام زلف و دانهی خال تو بسیارند
ز من اندر حریم خود نمییابی کبوترتر
به چشم خود چنان افتادگان را خوار میداری
که اندر چشم سلمان سیم و در چشم ابوذر زر
مشو مغرور تخت و تاج ملک حسن ای راهی
که بیشک میدهد اورنگ جان بر باد و افسر سر
محمّد مستقیمی - راهی