(50) سفرهی درویشی
دیدی که شب تیرهی ما هم سحری داشت
آن نالهی نای و شرر دل اثری داشت
از مهر کشیدیم به بر مهر درخشان
در ابر نهان بود شب ما قمری داشت
گر دست تطاول ز چپ و راست همیخورد
این سفرهی درویشی ما ماحضری داشت
ما قافلهی خویش رساتدیم به منزل
هر چند که ره راهزن و چه خطری داشت
دیدید که دیوانهی آشفتهی ما نیز
با این دل سودازده پرشور سری داشت
نخل قد ما میوهی سر داشت سراسر
این نخل بری داشت که دشمن تبری داشت
آن نخل فکندند و نشاندیم دگربار
آنقدر نشاندیم که آخر ثمری داشت
بر زعم عدو گر هنری نیست در این ملک
بر رغم عدو بیهنری هم هنری داشت
ما سوخته بودیم و چو برخاست نسیمی
خاکستر افسردگی ما شرری داشت
از لفظ دری نیست چنین شکّر گفتار
گویا که نی خامهی راهی شکری داشت
این آن غزل نغز جلالیست که گوید
ایکاش کسی هم ز دل ما خبری داشت
محمّد مستقیمی - راهی