*61* بوسهی مسیحایی
درون زورق تابوت غرق گل بدنش
گرفته هالهای از نور گرد ماه تنش
سوار موج به دریای دستها آرام
نسیم آه عزیزان برد سوی وطنش
زهی تموّج ثار و تجلّی ایثار
خدای اسوهی ایمان نمده بهر منش
هزار دیدهی یعقوبیان شود روشن
ز بوی دلکش عطر نسیم پیرهنش
به دشت خاطر یاران پیام میبارد
ز واژه واژهی خونین بیصدا سخنش
همیشه زنده از آن بوسهی مسیحاییست
زدهاست بوسه به بازو امام بتشکنش
به گور دل بسپارید کشتهی عشق است
تنی که دیبهی اشک پدر بود کفنش
اگر هوای چنین توشهای به سر داری
تو باش «راهی» راهش مباش راهزنش
محمّد مستقیمی - راهی