*103* ماهی تنگ بلور
ماهی آزاد تالاب غرور
نک منم بیگانه با دریای شور
تا ز خویش خویشتن گشتم غریب
تا فتادم ز آشناییها به دور
یا شدم آویز قلّاب فریب
یا گرفتار حصار تنگ تور
گر چه غرق نعمتم بیرنج کار
گر چه هستم شاهد بزم سرور
گرچه طفلانند همبازی مرا
همنشینم با پریرویی چو حور
لیک با این ناز و نعمت این منم
ماهی زندانی تنگ بلور
بند بند است ارچه باشد از حریر
تنگ زندان است اگرچه از بلور
در تب خورشیدحویی با شتاب
بیبصیرت اوفتادم در تنور
در هوای نور بودم شد بلور
بند پای راهی دریای نور
محمّد مستقیمی - راهی