*131* نماز عشق
میروم تا قامت افرازم نماز عشق را
تا گشایم در قنوت خلسه راز عشق را
گر نیازم را برآرد عشق با شور جنون
من برآرم با نثار خون نیاز عشق را
میزند بر تار جان چنگ محبّت زخم غم
میسپارد نالهام راه حجاز عشق را
مینوازم نغمهی جانسوز در بیداد عشق
میترازم زین نوازش سوز ساز عشق را
گر از این افسانه در خوابیم کوتاهی ز ماست
ور نه پایان نیست دستان دراز عشق را
هر زمان با جلوهای نو غمزهای آرد به کار
میکشد تا طاقت عشّاق ناز عشق را
ما به پای خویش میآییم در دام بلا
نیست لازم دیده بگشایند باز عشق را
زان شتابانم بر این سودا که عریان دیدهام
در نشیب راه جانبازی فراز عشق را
در حقیقت راهی بیراههی گمراهی است
آن که بگزیند در این سودا مجاز عشق را
محمّد مستقیمی - راهی