*133* فلسفهی اشتراک
هنوز لالهی خونش به خاک میخندد
هنوز زخم تنش دردناک میخندد
چو گل ز کینهی پاییز پرپر است و هنوز
چو غنچه با جگر چاکچاک میخندد
زدهاست بادهی وصل و ز جوش سرمستی
به اشک دختر ناکام تاک میخندد
به بانگ قهقههی خون ز منطق توحید
به ریش فلسفهی اشتراک میخندد
ز گرد و خاک طلب شسته دست استغنا
به خاک و هرچه در او هست پاک میخندد
محمّد مستقیمی - راهی