*136* دایهی شیشهای
مادرم مادر خوبم
چشم تو چشمهی احساس
لب من غنچهی امّید
دست تو دسته گل یاس
نینی چشم امیدم
خفته در حسرت آغوش
بغل مادریت را
یاد من کرده فراموش
مانده در پرده حسرت
گوش من بیسخن تو
تشنه و سرد و خموش است
لب من بی لبن تو
من و گهوارهی خلوت
تو و دیوار جدایی
من و قنداق اسارت
تو و رویای رهایی
توی گلخونهی الفت
گل حسرت گل قالیست
پشت پستانک چرمین
شیشه از عاطفه خالیست
دایهی شیشهای من
دامن مادریت کو؟
چشمهی شیر تو خشک است
روح جانپروریت کو؟
دایهی شیشهای من
من در این خانه غریبم
تو که لالایی نداری
به عروسک مفریبم
دایهی شیشهای من
بشکند آن دل سنگت
مادرم را تو گرفتی
ننگ بر دیدهی تنگت
محمّد مستقیمی - راهی