*142*ترک هستی
در سوگ رهی معیری
بر مزار رهی:
ز مرگت قلب در جوش و خروش است
بجوشد خون در این رگهای باریک
«رهی» از رنج این دنیا رهیدی
چه خوش حفتی به گور تنگ و تاریک
تو رفتی از میان جمع و یادت
به خاطرها بماند پاک و جاوید
چه جان هایی که در سوکت عزادار
چه خونهایی که از چشمان تراوید
از این دنیا چه شد آخر نصیبت
به جز اندوه و آه و ناله و غم
چه خوش سودا نمودی سود بردی
تمام دار فانی را به یک دم
تو خود گفتی:«رهی کن ترک هستی
اگر چه ناتوانی این توانی...»
چه غمها خوردی از این رنج هستی
که گفتی با زبان بیزبانی
1347 – یزد
محمّد مستقیمی - راهی