*213* طاقدیس تبسّم
آسمان چشمان که بر خورشید آذین بستهاند
سایهای از شرمساری گرد پروین بستهاند
چشم آبی مو طلایی گونه گلگون رخ سپید
سرو را آرایهای از تاج رنگین بستهاند
تا قناریهای ذوقم را سر شوق آورند
دستههای ارغوان و ناز و نسرین
بستهاند
باغ خوبان است دیدن سهل و گلچیدن محال
گرد این گلشن ز خار اخم پرچین بستهاند
تا پرستوی هراسان را به باغ آرند باز
طاقدیسی از تبسّمهای دیرین
بستهاند
صید دلها را نقاب شرم و شمشیر جفا
از رخ آن را باز کرده بر کمر این بستهاند
خسروان حسن با یک بیستون همّت میان
بر به تلخی کشتن فرهاد شیرین بستهاند
ماتم از زیبا رخان در عرصهی شطرنج عشق
بیدقی نارانده ره بر شاه و فرزین بستهاند
جورشان را میکشم وین لعبتان کاسهگر
جام غم را نشئه بر خط فرودین بستهاند
در دعا دستان ما ساز است امّا در قفس
استجابت را بعه بال مرغ آمین بستهاند
محمّد مستقیمی - راهی