*343* عنکبوت
"سهم من از آسمان یک پنجره بود"
و سالها گریست
پنجرهی گریان را نمیتوان گشود
پنرهی ناگشوده را
به شکیباییم نسبت دادند
پگاهی که تهی شد
پنجره از اشک
بیدار شدم
عنکبوتی سیاه
عرصهی پنجره را تار تنیدهبود
بیشک آن سوی پنجره
بهار امتداد داشت
قناری کوچکم
از وحشت میلرزید
محمّد مستقیمی – راهی