*348* شب
ای ابر هراس!
شرجی کدامین خفقانی
ناباوریم را رویاندی
رسوایی حاصل دستان بیبارش توست
لحافکهنهای که بر آسمان گستردهای
شمد خیس تابستان من نیست
آی شب تفزده!
به کدامین پشهبند بگریزم
خونی برای مکیدنت نماندهاست
شرار پنهانی که میسوزاندم
ایکاش صاعقهی ابر شک بود!
نه هراس
محمّد مستقیمی – راهی