*409* لانهیِ موش
این لانهیِ موش را
چه کسی کندهاست
در ما...؟
سوختم
وقتی آن تازی هار
مرا گزید
زخمم را نهان کردم
زیرِ خاکسترِ آن آتشِ مینوی
و آغاز شد
اولین نقبِ گریز
از خاکستر تا شعله
دویدم
از مداین تا مدینه
با چرتی در هر سقیفه
و درنگ تا همیشه
در کوچهیِ وراثت
که من خوگرفتهیِ این کویم
همدردی، بهانهیِ التجایم بود
تا فرصتِ انتقام
پنهان داشتم
هم خویش را در خویش
هم «او» را
و نقبی دیگر
از ارادت تا ریا
برانگیختم
شغادان را به حقِ وراثت
تیغ بر چکاد
شیفتگان را به عطشِ امنیت
زهر در جام
تشنگان را به سرابِ بیعت
نیزه بر سر
بیرنگان را به فریبِ نیابت
شرنگ در کام
پنهان
پشتِ تیغ، جام، نیزه، شرنگ
گریزان
در نقبی
از دشنه تا پشت
گشتم
در هزار کنج هزار و یک شبِ افسانهای
از توس تا بغداد
با تیغِ برمکیان بر مکّیان
و تسخیر «عباسه»
دژِ بکارتِ تازی
با نقابِ صدارت
در نقبی
از دیوان تا حرمسرا
پوشیدم
خلعتِ مصری
در بلخ
زیرِ انگشتِ قرمطیجویِ آن «غازی»
در «ساختارِ دعایِ نشابوریان
ـ که نساخت ـ »
پوشیده
در نقبی
از یمگان تا الموت
آمدم
از اردبیل تا اصفهان
با کشکولی پر از طامات
و تبرزینی از خرافه
تا حفرِ خندقی در مرز
به عمق جهنم
و به نقالی برخاستم
این سویِ جهنم
در قهوهخانهیِ «هشت بهشت»
از مجلسیترین «شهنامه»
خزیده
در نقبی
از خانقاه تا قاپو
خریدم
همهیِ عتیقهها را
کهنه و نو
از آن یهودیزادهیِ عتیقهفروش
«کافی» برای همیشه
تا سپرده شوند
مرواریدهایِ خزفآلود
به موزههایِ فراموشی
در نقبی
از خیبر تا تلآویو
این لانهیِ موش را
چه کسی کندهاست
درما...؟
محمد مستقیمی - راهی