راهی (آثار راهی چوپانانی)
راهی (آثار راهی چوپانانی)

راهی (آثار راهی چوپانانی)

ترجمه و تسجیع صحیفه ی سجادیه

 

صحیفه سجّادیه

 

 

 

ترجمه و تسجیع: محمد مستقیمی، راهی

  

فهرست

 

پیش درآمد.. 7

درآمد.. 10

نیایش و ستایش خدای بزرگ.... 12

نیایش (1). 15

نیایش (2). 19

نیایش (3). 22

نیایش (4). 25

نیایش (5). 28

نیایش (6). 31

نیایش (7). 34

نیایش (8). 36

نیایش (9). 39

نیایش (10). 42

نیایش (11). 44

نیایش (12). 47

نیایش (13). 50

نیایش (14). 53

نیایش (15). 56

نیایش (16). 58

نیایش (17). 72

نیایش (18). 84

نیایش (19). 136

نیایش (20). 150

نیایش (21). 163

نیایش (22). 167

نیایش (23). 171

نیایش (24). 174

نیایش (25). 178

نیایش (26). 184

نیایش (27). 192

نیایش (28). 194

نیایش (29). 196

نیایش (30). 198

نیایش (31). 199

نیایش (32). 201

نیایش (33). 203

همان نیایش (33) به روایت دیگر. 220

نیایش (34). 239

نیایش (35). 242

نیایش (36). 246

 

 


 

 

 

 

 

پیش درآمد

 

این کتاب این کتاب تحت پروانه: cc by-nc-sa

انتشار می یابد. شما می‌تواند این گواهینامه را در این سایت مطالعه کنید:

https://www.gnu.org/licenses/l https://creativecommons.org/licenses/by-nc-sa/4.0/deed.fa

خواننده‌ی عزیز! در پی تاراج همه جانبه‌ی حقوق مؤلف با شگردهای ممیزی، قراردادهای یک سویه ناشران و درصدهای بالای پخش و فروش، بر آن شدم که راهی بیابم در راستای استرداد این حقوق؛ گرچه غیر معقول به نظر می‌آید امّا در نوع خود تلاشی است که اگر به ثمر هم ننشیند دست کم توانسته است دست غارتگران را کوتاه کند.

من پس از این نوشته‌هایم را به صورت کتاب الکترونیک منتشر می‌کنم و در اختیار مشتاقان قرار می‌دهم.

هم اکنون این کتاب را منتشر می‌کنم و از شما عزیزان تمنّا دارم مرا در این مهم یاری کنید. کتاب رایگان در اختیار شماست بخوانید و خود ارزیابی کنید و مبلغی را که ارزش آن می‌دانید در صورت توان مالی به حساب من در بانک شهر واریز کنید:

5047 0610 3192 8340

باشدکه با یاری شما فرهنگ دوستان حق به حق‌دار برسد و دیگر مؤلفان نیر تأسّی کنند!!!

محمّد مستقیمی - راهی

 


 

 

 

 

 

درآمد

 

خواننده‌ی عزیز! این کتاب با تلاش بسیار در زیبا شدن ترجمه گردآوری شده است. نخست این که از نسخه‌ای گزینش شده که تا به حال ترجمه نشده بود و تنها دلیل کامل نبودن متن کتاب مستطاب صحیفه همین است و دیگر این که ایتدا متن عربی به فارسی روان ترجمه شد و پس از آن با صرف اوقات بسیاری متن فارسی تسجیع گردید و قسمت‌های نظم ان هم به شعر نیمایی برگردانده شد تا خواننده در مطالعه به حال و هوای هنری برسد و از همراهی با نیایش‌ها به فضایی ملکوتی نقل کند.

دلیل گزینش نثر مسجع هم این است که زیباترین نیایش زبان فارسی مناجات‌نامه‌ی خواجه عبدالله انصاری است که نثری مسجع و زیبا دارد وگذشت سالیان متمادی ثابت کرده است که والاترین قالب برای نیایش است.

امید آن که توانسته باشم گامی هرچند خرد در این راه برداشته و رضایت خوانندگان را توشه‌ی راه کرده باشم!

محمد مستقیمی، راهی

سال‌های: 1385-1386


 

 

 

 

 

نیایش و ستایش خدای بزرگ

 

(به نظم)

پادشاهی غالب و پیروزمند

که قضایش برنگردد هیچ‌گاه

اوست دانا و حکیم و عالمی

که رود فرمان او تا هر کجا

و بر او غالب نگردد هیچ چیز

خوار باشد هر عزیزی پیش او

کوچک و ناچیز باشد هر عزیزی

در مقام بارگاهش

پادشاهان ستمگر پیش او

ـ او که صاحب عزّت است و جایگاه اوست بر عرش برین ـ

خوار و تسلیم و فروتن گشته‌اند

کم‌تر از آنچه تو دیدی

از مصیبت‌های دنیا

ترک آن را از تو خواهان است

و امرش زهد و پرهیز است از آن

پس بکوش و غافل از دنیا مباش

کاین جهان دار فناست

زندگانی رفتنی است

و به سوی مرگ خواهی رفت در دار بقا

در پی دنیا مباش

که از آن هر چه به دست آری

تو را سودی ندارد

جمله خسران است


 

 

 

 

 

نیایش (1)

(نیایش توبه‌کنندگان روز آدینه)

 

بخشایشگرا!

گناهانم جامه‌ی خواری بر من پوشانده و دوری از تو داغ بینوایی بر تنم نشانده و جنایات بزرگم قلیم را میرانده، ای مقصد و مقصودم! و ای مطلب و مطلوبم! با لطف خویش دلم را زنده گردان!

قسم به عزّت و جلالت! آمرزنده‌ای غیر از تو را برنمی‌تابم و بر شکست‌هایم جبران‌کننده‌ای غیر از تو نمی‌یابم. با توبه به درگاهت دمساز گشتم و با خاکساری به تو بازگشتم؛ اگر برانیم، از که پناه جویم؟ و اگر نخوانیم، با که گویم؟ وای بر من از خجلت شرمساری و افسوس بر اندوه زشت‌کاری!

ای آمرزنده‌ی بزرگ‌گناهان و ای التیام‌بخش دردهای بی‌درمان! از تو می‌خواهم که گناهان عریانم را ببخشایی و زشتی‌های پنهانم را بپوشانی! در صحرای سوزان قیامت از خنکای آمرزشت محرومم نکنی و از مایه‌ی نیکویی و پرده‌پوشیت مغبونم نگردانی!

مهربانا!

با ابر رحمتت عیوبم را بپوشان و باران مهربانیت را بر گناهانم بباران!

سرورا!

مگر بنده‌ی رمیده جز به درگاه مولایش بازمی‌گردد و از خشم او جز به او پناه می‌برد؟

آمرزشگرا!

اگر پشیمانی از گناه توبه است، به عزتت سوگند! پشیمانم و اگر طلب آمرزش گناه را می‌زداید، از آمرزش‌طلبانم. بازخواست از آن توست تا از ماراضی شوی.

بردبارا!

با قدرتت توبه‌ام بپذیر! با علمت با من مدارا کن و با حلمت بر من مگیر!

مهربانا!

دری از بخشایشت به روی بندگان گشادی و نامش را توبه نهادی و فرمودی:« توبه کنید توبه‌ای حقیقی! پس کسی که از این در غافل است چه عذر دارد و نیامده بر این در به که روی آرد؟»

آمرزگارا!

اگر گناه بنده زشت است، عفو تو زیباست؛ من نخستین گنه‌کار نیستم که از او درگذشته‌ای و تنها به تو بازآمده‌ای نیستم که نامه‌اش درنَوَشته‌ای.

ای آرامش‌دهنده‌ی پریشان دلان و ای رهاننده‌ی گرفتاران! ای بزرگ‌احسان دلربا! وای آگاه به سرِّ بندگان! ای پرده پوش زیبا! جود و کرمت را شفاعت آوردم و به پیشگاه ترحّمت دست طاعت آوردم. دعایم را اجابت کن، نومیدم مگردان و توبه‌ام را بپذیر ای مهربان‌ترین مهربانان با نعمت و رحمتت بر لغزش‌هایم مگیر!


 

 

 

 

 

نیایش (2)

(نیایش شکایت‌کنندگان با خداوند)

 

می‌آغازم با نام خداوند بخشاینده و مهربان

دادگرا!

شکایت می‌برم بر تو از نفسی که مرا به زشتی نشانده، به هر خطایی در کمند است و به هر گناهی آزمند. مرا در معرض خشم نهاده و به هلاکتم کشانده. این نفس خوارم می‌سازد و به هلاکتم می‌اندازد. سبب شده بهانه‌هایم فراوان گزدد و آرزوهایم بیکران. اگر شَرّی او را فراگیرد؛ بی‌تاب می‌ستیزد و اگر خیری بدو رسد؛ از ثواب می‌گریزد. تمایل به لهو و لعب در جانش جا گرفته و غضب و خطا وجودش را فراگرفته. مرا در دوزخ خطا می‌گدازد و توبه‌ام را به تأخیر می‌اندازد.

داورا!

به تو شکایت می‌برم از دشمنی که گمراهم می‌گرداند؛ اهریمنی که به گناهم می‌کشاند. با هوا و هوسم هم‌آوا گشته و از وسوسه سینه‌ام را انباشته و اوهامش آیینه‌ام را در کدورت گذاشته. به تو پناه می‌برم از شیطانی که دنیا دوستی را در چشمانم جلوه‌گر می‌سازد و میان من و نیکی و نزدیکی با تو فاصله می‌اندازد.

بخشایشگرا!

به توشکایت می‌برم از قلبی سخت که با وسوسه‌ها تباه گشته و از زنگار گناه سیاه. شکایت می‌برم بر تو از دیدگانی که از خوف تو به گریه نیازمند است و بر هر چه خوشش می‌آید آزمند.

توانگرا!

قدرت و توانی جز قوت تو نیست و راه گریز از ناگواری‌ها جز حفاظت تو نه، به گویایی حکمتت و رسایی مشیّتت! از تو می‌خواهم مرا در رهگذار بخشایشت بنشانی و به فتنه‌ها نکشانی، در برابر دشمنان یارم باشی و زشتی‌هایم را بپوشانی، از بلاها محفوظم بداری و از گناه‌ها معصومم، به رأفت و رحمتت سوگند ای مهربان‌ترین!


 

 

 

 

 

نیایش (3)

(نیایش خائفین با خداوند)

می‌آغازم با نام خداوند بخشاینده و مهربان

باور ندارم که پس از ایمان به تو مرا بیازاری و پس از دوستی باتو از درگاهت نومید برآری و با چشم‌‌داشتن به رحمتت مرا محروم سازی و با پناه آوردن به بخشایشت مرا بگدازی و از کریمی چون تو نیست که مرا ننوازی.

ای کاش می‌دانستم که آیا مادرم مرا برای شوربختی زاییده و برای رنجیدن پروریده؟ ای کاش نمی‌زایید و نمی‌پرورید! ای کاش می‌دانستم یار مرا از بختیاران گردانیده و در کوی خویش از خاکساران، تا دیدگانم از روشنایی کام می‌گرفت و قلبم آرام.

بزرگوارا!

آیا روسیاه می‌کنی چهره‌‌هایی را که در بارگاه عظمتت پیشانی بر خاکند و لال می‌گردانی زبان‌هایی را که در بیان بزرگواریت چالاک؟ آیا مُهر می‌زنی بر دل‌هایی که با مِهرت عجین شدند و کر می‌کنی گوش‌هایی را که با آوای ذکرت قرین گشته‌اند؟ آیا به زنجیر می‌کشی دست‌هایی را که با امید به درگاه کرمت شبنم قنوت نوشیده‌اند و با ذلّت کیفر می‌دهی بدن‌هایی را که در محراب طاعتت جامه‌ی اطاعت پوشیده‌اند و آزار می‌دهی پاهایی را که در راه بندگیت کوشیده‌اند؟

پروردگارا!

درهای رحمتت را بر یکتاپرستان باز بگذار و مشتاقانت را از مشاهده‌ی جمالت بازمدار!

آفریدگارا!

چگونه خوار می‌کنی جانی را که با یگانگیت آبرو گرفته و چگونه آزار می‌کنی دلی را که با محبتت خو گرفته؟

مهربانا!

از خشم سترگت و ناخشنودی بزرگت پناهم ده!

منّت‌گزارا! توانمندا! پیروزا! بخشایشگرا! آمرزشگرا! نوازشگراا!

با رحمتت مرا از رنج آذر و رسوایی ننگ‌آور برهان آن گاه که نیک و بد غربال شوند و جان‌ها حال به حال گردند، دیوارهای هراس آوار شوند و نیکوکاران به وصال حق کامکار و بدکاران خوار و به کیفر اعمالشان گرفتار گردند؛ به هیچ کدام ستم نخواهد شد!


 

 

 

 

 

نیایش (4)

 

(نیایش امیدواران با خداوند)

می‌آغازم با نام خداوند بخشاینده و مهربان

ای کسی که وقتی بندگان چیزی بخواهند بر ایشان عطا می‌کنی و چون امید به چیزی برند کامشان روا می‌گردانی. هر گاه بنده‌ای به تو روی‌آرد در کنار خویش می‌نشانی و چون نافرمانی کند گناهش را می‌پوشانی. توکّل بر تو بنده را بسنده است.

سرورا!

کیست که به میهمانی تو بیاید و به صدرش ننشانی و به امید عطایت به درگاهت روی آرد و تو روی گردانی؟ آیا سزاست که از درگاهت محروم بمانم در حالی که نیکوکارتر از تو سروری ندانم؟ چگونه به جز تو دل بندم در حالی که همه چیز به فرمان توست و چگونه غیر از تو را بپسندم در حالی که تمام هستی از آن توست؟ در حالی که ناخواسته به من بخشیده‌ای دل از تو برکنم و در حالی که نیازمند چون خودی هستم به رشته‌ی محبت تو چنگ نزنم؟ ای آن که ارادتمندان از رحمتت کامروا و آمرزش‌خواهان از انتقامت رها گشته‌اند چگونه فراموشت کنم که همیشه مرا در نظر داری و چگونه از تو غفلت کنم که پیوسته مرا بی‌مراقبت نمی‌گذاری؟ مهربانا! به دامان کرمت دست یازیدم و برای رسیدن به عطایت هرگز دامان آرزو فرانچیدم پس در توحیدت استقرارم ده و از بندگان خاصت قرارم ده!

ای آن که هر گریخته‌ای به تو پناه برده و هر گسیخته‌ای به تو امید سپرده! ای بهترین دست‌مایه‌ی رجا و ای برترین پذیرنده‌ی دعا!

ای آن که گدای کویت محروم نشده و آرزومندت مغموم نگردیده!

ای آن که درگاهت به روی خواهندگان فراز است و پرده بر روی امیدواران باز!

منّت‌گزارا!

به کرمت سوگند که مرا رهین منّت کنی و آنچه سبب چشم‌روشنی است بر من عنایت؛ بصیرتی که چراغ روشنایی برافرازد و پرده‌های نادانی براندازد به رحمتت سوگند ای مهربان‌ترین مهربانان!


 

 

 

 

 

نیایش (5)

(نیایش مشتاقان با خداوند)

پروردگارا!

اگر توشه‌ی من در حرکت به سوی تو کم است؛ حسن ظنّم بر توکل بر تو زیادت است و اگر به سبب جرم مرا از کیفرت غم است؛ امید به ایمنی از انتقامت در نهایت است. اگر گناهان مرا به دوزخ عذابت می‌کشاند؛ اعتقاد به رحمتت مرا می‌رهاند. اگر غفلت مرا از آمادگی برای دیدارت بازداشته آگاهی به نعمت و کرمت بیدارم گذاشته است. اگر سرکشی و نافرمانی به وحشتم انداخته؛ بشارت به مغفرت و خشنودیت مأنوسم ساخته است.

آفریدگارا!

به پرتوهای شکوهت و انوار پاکت، به عواطف رحمتت و لطائف احسانت سوگند! عاجزانه می‌خواهم آمالم را که با اکرام فراوان و نعمت‌های بی‌کران که در جوار تو و در جایگاه قرار تو و با بهره بردن از الطاف بی‌شمار تو حاصل می‌آید برآوری! اینک من خود را به نسیم رحمت و مهربانیت سپرده‌ام و از باران لطف و بخششت بهره برده‌ام؛ از غضب تو به رضایت می‌آویزم و از خشم تو به پناه تو می‌گریزم، به بهترین‌هایت امیدوارم و بخشش‌هایت را به اعتماد می‌سپارم و به مراعاتت روی نیاز بر خاک می‌گذارم.

آمرزگارا!

آن نعماتی را که با فضلت آغاز کرده‌ای ناتمام مکن و آنچه از کرمت بخشیده‌ای بر من حرام مکن! آشکار مکن کارهای زشتم را که با بردباریت پوشیده‌ای و بیامرز رفتارهای پلشتم را که دیده‌ای.

داورا!

تو را به درگاهت شفیع آورده‌ام و از قهرت به تو پناه برده‌ام؛ به احسانت آز دارم و به نعمت‌هایت نیاز. تشنه‌ی باران عفوت و گرسنه‌ی خوان فضلت شده‌ام  جوینده رضایت بوده و به قصد درگاهت وارد بر آبشخور عطایت شده‌ام. خواهان برترین خبرها از تو بوده‌ام در حالی که به حضرت جمالت روی آورده‌ام. مشتاق دیدار آستان طلعتت و کوبنده‌ی درگاه رحمتت و خاکسار کوی شوکتت هستم؛ بنابراین به گونه‌ای که شایسته‌ی توست با من رفتار کن با مغفرت و رحمت و آن گونه که شایسته‌ی من است با من رفتار مکن با عذاب و نقمت، ای مهربان‌ترین مهربانان!


 

 

 

 

 

نیایش (6)

(نیایش شکرگزاران با خداوند)

آفریدگارا!

بارش باران نعمت‌های بی‌دریغت مرا از شکرگزاری غافل نموده و ریزش آبشار فضلت مرا از ستایش عاجز، عطایای پیوسته‌ات مرا از ذکر اوصاف جمالت بازداشته و مرحمت‌های همیشه‌ات مرا از نشر نیکی‌ها ناتوان گذاشته. این جایگاه کسی است که فراوانی نعمت‌هایت را بیان و در کوتاهی در ادای شکر آن حیران گشته‌؛ بر سستی و تباهی خود گواهی می‌دهد

تو رئوف، مهربان، نیکوکار و بزرگواری که راهیان درگاهت را می‌خوانی و آرزومندان را از آستانت نمی‌رانی. امیدواران، سواد ساحت پاکت را دیده‌اند و عطاجویان بر آستانت اقامت گزیده، پس زهر ناکامی و یأس بر ما منوشان و جامه‌ی ناامیدی و سرگردانی بر ما مپوشان!

پروردگارا!

شکرم در برابر دریای نعمت‌هایت بسیار ریز است و ستایش و بیان من در مقابل اکرامت ناچیز.

مهربانا!

نعمت‌هایت جامه‌ای از انوار ایمان بر من پوشانده و الطافت تاج عزّت بر سرم نشانده و منّت‌هایت مرا به قلاّده کشانده؛ بنابراین نعمت‌هایت آنقدر فراوان که زبانم از شمارش ناتوان و رحمت‌هایت آنقدر بی‌کران که فهم من در آن حیران؛ تا چه رسد که آن‌ها را برتابد و گوشه‌ای از آن را دریابد.

بزرگوارا!

چگونه بنده‌ای تو را سپاس گوید چون سپاس او، خود سپاس می‌جوید؟ بنابراین هر وقت حمد تو را گویم ؛ بر آن، حمد دیگری باید بجویم.

نیکوکارا!

آن گونه که ما را با لطفت خورش دادی و با احسانت پرورش؛ پس نعمت‌هایت را نصیب ما کن! از بهره‌های دو سرا والاترین را و در آخرت و دنیا بالاترین را! مخصوص است ثنای تو، ثنایی در احسانت و فراوانی نعمت‌هایت، مورد رضای تو، مطابق نیکی و کرم والای تو. ای عظیم! ای کریم! به مهربانیت سوگند ای مهربان‌ترین مهربانان!


 

 

 

 

 

نیایش (7)

 

می‌آغازم با نام خداوند بخشاینده و مهربان

خداوندا!

الهام کن به ما طاعتت را و دور کن از ما معصیتت را و راه رسیدن به کام که مقام رضای توست بر ما هموار ساز و ما را در بهشت‌هایت برقرار! برطرف کن ابر تردید را از دیدگانمان و کنار زن پرده‌های ظلمانی شک را از سینه‌هامان و دور کن باطل را از اندیشه‌هامان و ثابت ساز حق را ریشه‌هامان! زیرا از شکّ و گمان فتنه می‌زاید و شفاعت نعمت‌ها و عطایا را می‌زداید.

مهربانا!

ما را سوار کن بر کشتی نجاتت و بهره‌مند گردان از لذّت مناجاتت و بر کنار جویبارهای محبّتت بنشان و به ما شیرینی قرب و دوستیت بچشان! جهادمان را در راه اطاعتت و همّتمان را در راه طاعتت به پا کن و در راه معامله با خود خلوص نیّت به ما عطا کن! زیرا از تو و برای تو هستیم و در رسیدن به تو وسیله‌ای جز تو نداریم.

بزرگوارا!

مرا از برگزیدگان خوبان قرار ده! نیکان صالحی که در مقامات عالی سبقت یافته و به اعمال خیر شتافته‌اند. در کارهای شایسته برقرار و برای کسب درجات عالی پایدارند؛ همانا تو به هر کوششی قادری و به هر پذیرشی ماهر! به مهربانیت سوگند ای مهربان‌ترین مهربانان!


 

 

 

 

 

نیایش (8)

(نیایش فرمانبرداران با خداوند)

می‌آغازم با نام خداوند بخشاینده و مهربان

پاک و منزّهی! چه تنگ است راه‌ها بر کسی که راهنمایش نباشی و چه نرم‌آهنگ است راهی که تو کاروان‌سالارش باشی!

راهبرا!

به راه وصالت رهگذارمان و به نزدیک‌ترین راه برای ورود بر آستانت رهسپارمان گردان! دور را نزدیک گردان و مشکل را آسان و ما را برسان به بندگان خاصت که به سوی تو شتابانند و بر درگاهت کوبه‌زنان! روز و شب تو را در حال سپاسند و از هیبتت می‌هراسند؛ بندگان پاکی که زندگی‌شان را باصفا و آرزوهایشان را رسا و حاجاتشان را روا کردی و با فضلت به مقاصدشان رساندی. نهال دل‌هاشان را از محبتت شاداب و لب‌تشنگان را از صافی وصالت سیراب گرداندی و با لطفت به لذّت مناجات و با یاریت به والاترین حاجات رساندی. ای آن که به روی‌آوردگان روی می‌نمایی و با احسان بر آنان آغوش عنایت می‌گشایی، با آنان که غافلند رئوف و مهربانی و با محبت آنان را بر آستان خود می‌کشانی! از تو می‌خواهم که مرا کام‌رواترین و منزلتم را نزد خود، والاترین قرار دهی! سهم مرا از دوستیت رنگین‌تر و بهره‌ی معرفتم را سنگین‌تر گردانی! زیرا همّتم از همه گسسته و به سوی توست و رغبتم پیوسته به روی تو! جز تو آقایی ندارم و جز برای تو بی‌خوابی و نجوایی! لقای تو دیدگانم را به روشنی نشانده و وصال تو آرزوهایم را شدنی گردانده است. شوقم تنها از آن تو و در محبّت سرگردان توست. در کوی تو دلباخته‌ام و به خشنودی تو ساخته، به دیدار تو نیازمندم و به مجاورت با تو آزمند. تقرّب تو منتهای خواهش من است و مناجات با تو آرامش من. درمان درد بی‌درمان، شفای قلب سوزان و تسکین حرارت دل بریان و از بین‌برنده‌ی اندوه فراوانم تویی!

بار الها!

در تنهایی یارم و در لغزش‌ها مددکارم باش! زشتی‌ها را بر من مگیر و توبه‌ام را بپذیر!

محبوبا!

دعوتم را اجابت و مرا محافظت کن! فقرم را غنا و کامم را روا گردان! مرا از خود مران، ای بهشت و نعمت من و ای دنیا و آخرت من! ای مهربان‌ترین مهربانان!


 

 

 

 

 

نیایش (9)

(نیایش محبّان با خداوند)

می‌آغازم با نام خداوند بخشاینده و مهربان

شوق‌آفرینا!

کیست که شیرینی محبّتت را چشید و دیگری را بر تو گزید؟ کیست که به قربت روی آورَد و از آن روی‌گردان شود؟

آمرزگارا!

ما را از کسانی قرار ده که برای قرب و دوستی برگزیده‌ای و برای رفاقت و محبّت خالص نموده‌ای! به لقایت مشتاق و به قضایت خشنود کرده‌ای! محبّت دیدارت را به او داده‌ای و خشنودیت را بر او نهاده؛ در فراق و هجران او را در پناه خود مأوا داده‌ای و در جوارت در جایگاه صدق جا داده‌ای و او را به معرفتت مخصوص گردانده‌ای.

نوازشگرا!

ما را از کسانی قرار ده که شایسته‌ی عبادتند و دلباخته‌ی محبّت و برگزیده‌ی حضورت! کسانی که رویشان را به سوی خود آورده‌ای و قلبشان را برای دوستی خود خالی کرده‌ای. آنان که به جوار خود شایق و به یاد خود لایق کرده‌ای شکرت را به آنان تعلیم داده‌ای و با طاعتت صمیم گردانده‌ای. در ردیف صالحانشان چیده‌ای و برای مناجاتشان برگزیده‌ای و علائقشان را از هرچه جز خود بریده‌ای.

عاشق‌نوازا!

ما را از زمره‌ی افرادی قرار ده که هماره از تو به خشنودی می‌رسند و از دل فریاد شوق می‌کشند و همیشه واله‌اند در آه و ناله‌. افرادی که پیشانیشان در برابر عظمتت به خاک افتاده و دیدگانشان در راه خدمتت بیدار مانده، اشکشان از خوفت جاری گشته و دل‌هاشان از محبّتت و قلوبشان از هیبتت قرین بی‌قراری! ای آن که انوار پاکت به چشم دوستان روشنایی می‌رساند و پرتو جمالت قلوب عارفان را به شوق می‌کشاند. ای آرزوی دل مشتاقان و ای پایان مقصود دوستان!

از تو خواستارم محبّت تو و دوستانت را و آنچه سبب می‌شود تقرّب بر آستانت را! از تو می‌خواهم خود را در نظرم محبوب‌ترین و محبّتم را مطلوب‌ترین و شوق مرا مانع نافرمانیم گردانی! بر من منّت گذار تا به جایی برسم که گویا تو را می‌بینم و با چشم لطف و محبّت به من بنگر آن گونه که با تو قرینم و از من روی مگردان و مرا از اهل سعادت و از سالکان طریقت قرار ده ؛ ای پذیرنده ای مهربان‌ترین مهربانان!


 

 

 

 

 

نیایش (10)

(نیایش متوسّلان با خداوند)

خدایا!

برای ارتباط با تو دست‌آویزی ندارم جز عواطف مهربانانه‌ات و برای لغزش‌هایم بهانه‌ای ندارم جز بخشایش‌های مرحمتت و شفاعت پیامبر رحمتت که رهاننده‌ی امّت است از اندوه؛ پس این دو را سبب مغفرت و رسیدن به سعادت با خشنودیت قرار ده! امیدم در حرم کرمت رحل اقامت افکنده و دست طمعم از توشه‌ی احسانت آکنده است؛ بنابراین در مورد خود مرا کامیاب کن و کشت اعمالم را به خیر سیراب. مرا از بهشتیان برگزیده قرار ده و در جایگاه کرامتت استقرار. آنان که در روز دیدارت به دیدگانشان روشنایی بخشیدی و وارث جایگاه صدق در جوار خود گردانیدی. ای آن که هیچ میهمانی کریم‌تر از تو را نمی‌شناسد و هیچ حاجتمندی مهربان‌تر از تو نمی‌یابد!

ای بهترین کسی که بی‌کسان با تو در خلوت بسته و ای مهربان‌ترین کسی که رانده‌شدگان با تو به جلوت نشسته! من به سوی بخشایش گسترده‌ات دست راز برآوردم و به دامان کرمت چنگ نیاز زدم!

ای شنونده‌ی دعا! پس در نا امیدی دچار بلایم مکن و ای مهربان‌ترین مهربانان به زیان‌کاری و ناکامی مبتلایم مکن!


 

 

 

 

 

نیایش (11)

(نیایش نیازمندان با خدا)

می‌آغازم با نام خداوند بخشاینده و مهربان

بیچاره‌نوازا!

شکستم را جز لطف و مهربانیت به سربلندی جبران نمی‌کند و بینواییم را جز عطوفت و احسانت به غنا ویران نمی‌کند. ترسم را جز امانت آرام نمی‌سازد و ذلّتم را جز سلطنتت به عزّت در دام نمی‌اندازد. تنها فضلت مرا به آرزویم می‌رساند و کمبودم را فقط احسانت به نابودی می‌کشاند. حاجاتم را فقط تو برمی‌آوری و اندوهم را تنها با رحمتت به سر می‌آوری. تنها مهربانیت از گرفتاریم می‌رهاند و وصالت حرارت اشتیاقم را فرومی‌نشاند. لقایت سوزش درونم را خاموش می‌کند و نظر به جمالت آتش شوقم را پرجوش. قربت دلم را آرام می‌کند و نسیم رحمتت اندوهم را رام. درمان تو بیماریم را دوا می‌بخشد و تقرّب به تو. غمم را شفا. بخششت زخمم را مرهم می‌نهد و عفوت پرده‌های زنگار قلبم را از هم می‌درد و امرت وسوسه‌های درونم را از میان می‌برد.

ای منتهای آرزوی آرزومندان و ای نهایت خواهش خواهندگان و ای دورترین جویش جویندگان و بالاترین اشتیاق مشتاقان!

ای سرور صالحان و ای مأمن خائفان!

ای پذیرنده‌ی دعای بیچارگان!

ای ذخیره‌ی بینوایان و گنج ناامیدان!

ای فریادرس فریاد خوانان!

ای برآورنده‌ی حاجت مسکینان و فقیران!

ای بزرگوارترین بزرگواران و ای مهربان‌ترین مهربانان!

فروتنی و خواهشم و زاری و نالشم به درگاه توست! از تو می‌خواهم مرا به نسیم روحبخش خشنودیت بنوازی و با نعمت‌های فراوان و مستمرّت ممنون سازی!

اکنون من بر درگاه کرمت ایستاده و خود را در معرض نسیم نیکی‌ات قرار داده‌ام. به ریسمان محکمت آویخته و به دژ اطمینانت گریخته‌ام.

بنده‌نوازا!

به بنده‌ی ناتوانی که زبانش از شرم الکن و عملش اندک است ببخشای و با لطف فراوانت بر او منّت گذار و زیر سایه‌ی پایدارت نگهدار ای مهربان‌ترین مهربانان!


 

 

 

 

 

نیایش (12)

(نیایش عارفان با خدا)

می‌آغازم با نام خداوند بخشاینده و مهربان

توانگرا!

زبان‌ها از ستایش شایسته‌ی شکوه تو قاصرند و عقل‌ها از ادراک کُنه جمالت عاجز. دیدگان از نظر به انوار جمالت درمانده‌ و شناخت تو خلایق را در گل و لای عجز نشانده.

مهربانا!

ما را از بندگانی قرار ده که نهال شوق دیدارت در باغ دلشان ریشه دوانده و سوز محبت تو قلبشان را به آتش کشانده؛ پس آنان به‌آشیانه‌های اندیشه پریده‌اند و در باغ‌های قرب و شهود چریده. در سرچشمه‌ی محبّت از جام لطفت نوشیده و در آبشخور صفای دل‌ها جوشیده در حالی که پرده‌های گمان از دیدگانشان دریده و ظلمات شک از عقایدشان پریده. اضطراب تردید از اندیشه‌هاشان به کناری نهاده شده و با تحقّق معرفت سینه‌هاشان گشاده گشته. با سبقت گرفتن به سعادت و زهد با همّت عالی کوشیده و آب خوشگوار از نهر طاعت حق نوشیده‌اند. درونشان در محفل انس با خدا روشن شده و راهشان که محل ترس بود ایمن گشته و بازگشت به پروردگار جهانیان خاطرشان را آرام کرده و ارواحشان شربت پیروزی و رستگاری در جام کرده چشمانشان به واسطه‌ی نظر به جمال محبوب روشنایی مدام یافته‌اند؛ به مقصود رسیده و در آرزوهاشان کام یافته‌اند. به جمعیّت خاطر رسیده و در تجارت فروش دنیا به آخرت به سود وافر.

نوازشگرا!

چقدر یاد تو در دل‌ها لذّت‌افزاست و چقدر حرکت به سوی تو با خیال در راه‌های غیب فرح‌زاست و چقدر طعم محبّتت خوش و شربت قربت گواراست.

بنده‌نوازا!

ما را از خود مران و از خاص‌ترین عارفان و صالح‌ترین بندگان و صادق‌ترین فرمان‌بران و خالص‌ترین عابدان قرار ده! ای عظیم! ای جلیل! ای بزرگوار! ای نیکو مدار! سوگند به رحمت و محبّتت ای مهربان‌ترین مهربانان!


 

 

 

 

 

نیایش (13)

(نیایش ذاکرین با خدا)

می‌آغازم با نام خداوند بخشاینده و مهربان

خداوندا! اگر واجب نبود پذیرش فرمانت، تو را پاک‌تر از سپاس خود می‌دانستیم که سپاس ما بایسته‌ی ما بود نه شایسته‌ی تو. بیان لکنت ما کجا و بارگاه قداست تو؟! والاترین نعمتت آن که اجازه داده‌ای تو را بخوانیم و ذکرت را بر زبان برانیم و تو را منزّه و پاک بدانیم!

مهربانا! ذکرت را در خلوت و جلوت، شبگیر و ایوار، پنهان و آشکار، گوارا و ناگوار به ما الهام کن! دل ما را به ذکر پنهانت الفت ده و ما را به عمل خالص و کوشش پسندیده نصرت و به میزان کامل اجرت.

عاشق‌نوازا! دل‌ها تو را مجنون و شیفته شده و عقل‌ها در مقام معرفتت متحّد و فریفته؛ بنابراین آرامش یافته و نفوس قدسی با دیدارت رامش گرفته.

آمرزش‌پذیرا! تو در هر مکانی به پاکی مسجودی و تو معبودی هستی که در هر زمان و روزگاری موجودی. خوانده شده با هر زبان و. بزرگوار شده در هر جان بنابراین از هر خوشی که با یادت و هر آسایشی که همراه با انست و هر نشاطی که در راه قربت و هر عملی که در مسیر اطاعتت نبوده آمرزش می‌خواهم

زیبا بیانا! گفتی و حق گفتی:«ای مؤمنان ! هر صبح و شام هماره به یاد خدا باشید.» گفتی و حق گفتی:« به یاد من باشید تا به یاد شما باشم.» ما را به یادت امر کردی و وعده دادی که یادت ما را عزّت، شرافت و عظمت بخشد. اکنون فرمانت برآوردیم؛ آنچه وعده کردی برآور ای یادکننده‌ی یادکنندگان و ای مهربان‌ترین مهربانان!


 

 

 

 

 

نیایش (14)

(نیایش تمسّک‌کنندگان با خدا)

 

می‌آغازم با نام خداوند بخشاینده و مهربان

ای خدا!

ای پناهگاه پناهندگان و ای ملجأ پناه‌جویان!

ای نجات‌بخش هلاک‌شوندگان!

ای نگهدار بینوایان!

ای رحم‌کننده مسکینان!

ای پذیرنده‌ی بیچارگان!

ای گنج فقیران!

ای بهبود‌دهنده‌ی شکستگان!

ای سرپناه دورافتادگان!

ای یار ضعیفان!

ای آرامش‌دهنده‌ی بیمناکان!

ای فریادرس غمدیدگان!

ای دژ پناه‌آورندگان!

اگر به عزّتت پناه نیاورم به که پناه برم و اگر به قدرتت امان نیابم به که ایمن شوم؟ اینک گناهانم مرا واداشته به دامان عفوت چنگ بخشایش زنم و خطاهایم مرا به پا داشته که از درگاه رحمتت طلب گشایش کنم. کردار زشتم مرا بر آن داشته که دل به دریای عزّتت زنم و ترس از انتقامت مرا بر آن داشته که دست در حلقه‌ی عطوفتت زنم و آن که بر ریسمانت آویزد شایسته نیست محروم شود و آن که به پناه عزّتت گریزد سزاوار نیست مغموم گردد.

خدایا!

محرومم مکن از حمایتت، دورم مگردان از رعایتت و محافظتم کن از هلاکتت! چون ما در عنایت تو و در رعایت تو و برای توایم.

خداوندا!

از تو می‌خواهم به خاصّان درگاهت، فرشتگان و نیکان، سوگند بر ما رقیبانی بگمار که ما را از هلاکت دور و از آفت مستور دارند و از مصائب هولناک محفوظ گردانند. از تو خواهش دارم بر من نازل کنی آرامش را و این که چهره‌ی ما را با انوار محبّتت بپوشانی و در جایگاه ایمنت بنشانی و به سایه‌ی عصمتت بکشانی! سوگند به رحمت و رأفتت ای مهربان‌ترین مهربانان!


 

 

 

 

 

نیایش (15)

(نیایش زاهدان با خداوند)

 

می‌آغازم با نام خداوند بخشاینده و مهربان

آفریدگارا!

ما را به سرزمینی کشاندی که دام مکرش از هر طرف ریخته و آرزوهامان ما را به رشته‌های فریبش آویخته. به تو پناه می‌برم از فریفته‌شدن به زیور و زینتش چون دنیا سینه طالبانش را چاک و ساکنانش را هلاک می‌کند. پر بار از بلاها و سرشار از ناپسندی‌هاست.

پرودگارا!

بی‌علاقگی به دنیا بر ما عنایت و با توفیق و عصمتت ما را محافظت کن و از تن ما جامه‌های مخالفت برکن و امورمان را کفایت کن بر عطای ما بیفزای! از گستره‌ی رحمتت، پاداش ما را زیبا کن! از فیوض موهبتت، در باغ دل‌هامان نهال محبّت بنشان! انوار معرفتت را به حدّ کمال برفشان و شیرینی عفو و لذّت آمرزشت را به ما بچشان و روز دیدار با دیدنت دیدگانمان را روشن گردان! همان گونه که حبّ دنیا را از قلوب صالحانِِ گزیده و نیکانِ در کنارت آرمیده، زدودی؛ از دل‌های ما نیز بزدای! به رحمتت سوگند، ای گرامی‌ترین بزرگواران و ای مهربان‌ترین مهربانان!


 

 

 

 

 

نیایش (16)

(نیایش حضرت با خداوند ـ عزّ و جلّ)

 

می‌آغازم با نام خداوند بخشاینده و مهربان

مهربانا!

امیدوارم که در میان زندگان از لباس عافیت‌پوشان باشم و در میان مردگان عریان نباشم حال آن که مهربانیت را می‌شناسم! من رحمتت را سزاوار نیستم و تو با فضل گسترده‌ات آنقدر بزرگواری که به گناهکاران رو کنی و به آنان توجّه.

آمرزگارا!

اگر گناهانم مرا ترسانده است؛ حسن ظنّم مرا پناهانده است.

بزرگوارا!

گویا خود را در برابرت می‌بینم که در سایه‌ی توکّل خود می‌نشانی و به راهی که شایسته‌ام می‌دانی؛ می‌کشانی و  بخشایشت را بر من می‌فشانی.

آمرزگارا!

چقدر به دیدارت بیقرارم و به پاداش بزرگت امیدوار! تو بزرگواری که امید امیدواران، در پیشگاهت خود را ناکام نمی‌داند و رغبت مشتاقان به درگاهت نافرجام نمی‌ماند.

داورا!

مرگم نزدیک است و به سبب اعمالم دورنمای قرب تو تاریک؛ وسیله‌ی عذرهایم اعتراف به گناه است و بخشایش تو آرزوی این بی‌پناه! عفو تو مرا بایسته‌تر است و تو شایسته‌تر و اگر عذابم کنی چه کسی از تو عادل‌تر؟

دادگرا!

به خود ستم کردم زمانی که فرصت داشتم و تو به من مهلت دادی پس وای بر من اگر با این مهلت مرا سلامت نداری!

نیکوکارا!

در ابتدای زندگانی به من احسان کردی این احسان را پس از مرگ هم به من برسان چون به احسانت برای سرپرستی خود دل بسته‌ام و به آمرزشت پس از مرگ شایسته‌ام. چگونه حسن نظرت را پس از مرگ نادیده گیرم حال آن که جز نیکی از تو به من نرسیده.

بخشایشگرا!

گناهانم مرا ترسانده امّا محبّت تو مرا در پناهت نشانده پس امورم را چنان که شایسته است به عهده گیر و بر بنده‌ای که در نادانی فرورفته چنان که بایسته است مگیر!

نوازشگرا!

اگرچه من نیکی را نشایم ولی تو احسان را روایی چرا که احسان کریم بایستگی است نه شایستگی.

آموزگارا!

هیچ رازی بر تو پنهان نیست؛ بیاموز مرا آنچه از خلق نهان است!

پنهانگرا!

گناهانم را نهان داشتی؛ به نهانی آن‌ها در قیامت نیازمندترم! احسان خود را بر من عیان داشتی چون گناهانم را بر مسلمانان عیان نداشتی در قیامت رسوایم مکن که آرزومندترم!

بخشایشگرا!

جودت سبب گسترش آمالم شده و شکرت سبب قبولی اعمالم پس امیدوارم در پایان زندگانی مرا شاد گردانی!

بنده‌نوازا!

خواهشم از پذیرش بی‌نیاز نیست. ای بهترین کسی که بدکاران نزدش پوزش طلبند؛ پوزشم بپذیر! اگر خوارم می‌خواستی؛ هدایتم نمی‌آراستی و اگر در رسواییم می‌نهادی؛ عافیتم نمی‌دادی پس آنچه را که بر آن هدایتم کردی به من برسان و پوششت را بر من مستمر گردان!

پروردگارا!

گمان نمی‌کنم حاجتی را که عمرم را در آن فنا کردم ناروا کنی!

آمرزگارا!

گفته‌ای بلایی را زدودی و احسانی عطا نمودی و همه را شامل کرده‌ای؛ عفوت کمال احسان توست اگر آن را کامل کنی!

آفریدگارا!

اگر به گناه نمی‌پرداختم از عذابت نمی‌ترسیدم و اگر کرمت را نمی‌شناختم به امید ثوابت نمی‌رسیدم؛ تو برای برآوردن آرزوی امیدواران بهترین بزرگواری و برای گذشتن از گناهکاران مهربان‌ترین مهربانانی!

نویدگرا!

به خود بشارت داده‌ام که می‌آمرزیم؛ پس برآور کامی را که عفوت را بشارت داده و گواه باش کلامی را که از بشارت‌دهندگان است و ببخشای نامی را که از جنایت‌کنندگان است! ای همدم هر غریب! هنگام غربت در گور غریبم مگذار! ای همراه هر تنها! به تنهاییم در گور رحمت آر!

مهربانا!

چگونه جانم اعتراف می‌کند که هلاکم می‌کنی حال آن که به لطفت امیدوارم که نیکی‌هایم را می‌پذیری و با آمرزش بدی‌ها پاکم می‌کنی!

آمرزگارا!

نیکی‌ها مرا در وادی جود و بخشایشت قرار می‌دهد و گناهان مرا در میان عفو و آمرزشت و امیدوارم در بین این دو جایگاه هیچ گنهکار و نیکوکاری تباه نگردد!

بزرگوارا!

آن گاه که ایمانم شهادت دهد به توحیدت و زبانم سخن گوید به تمجیدت و قرآن راهنماییم کند به برتری جودت چگونه به هیجان نیایم از امید به راستی وعده‌هایت؟

نیکوکارا!

احسان پیاپیت دلالت می‌کند مرا به حسن نظرت پس چگونه بدبخت است آن که حسن نظرت بر او باشد؟

مهربانا!

اگر به هلاکت بر من بنگرد نگاه خشمت امّا به خواب نرود دیده‌ی رأفتت می‌نشینم به کشتی نجاتت!

خداوندا!

گناهانم مرا در معرض عذاب نشانده امّا امیدم به ثوابت نزدیکم گردانده اگر بیامرزی فضل توست و اگر عذابم کنی عدل تو ای آن که همه امید به فضلش را می‌شناسند و از عدلش می‌هراسند! با فضلت بر ما منّت گذار و بپذیر و با عدلت بازخواست مکن و بر ما مگیر!

آفریدگارا!

برایم حسمی آفریدی و اعضایی بر هم چیدی که تو را فرمان برم یا نافرمانی آورم. خشنودت نمایم و درگاه جودت گشایم. در وجودم نفسی گذاردی که دعوتم کند به شهوات و در دنیایی قرارم دادی که پر گشته از آفات؛ آن گاه فرمدی خودداری کنم حال آن که به ریسمان نجاتت چنگ زدم مرا نگهدار و از گناه به تو پناه آوردم مرا به خود مگذار! توفیق عملی می‌خواهم که مرا به تو نزدیک کند و به تو پناه می‌برم از آنچه دورنمای قرب تو را تاریک گرداند!

سرورا!

تو را می‌خوانم خواندن آن که بر خواهش پا می‌فشارد و از خواندن مولایش دست برنمی‌دارد. می‌نالم ناله‌ی آن که بر ادّعای خود حجّت می‌آورد و علیه خود دلالت.

آمرزگارا!

اگر برای پوزش در بیزاری از گناه بهتر از اعتراف می‌یافتم؛ انجام می‌دادم و اگر برای رسیدن به خواهش، بهتر از فروتنی به درگاهت می‌شناختم بر آن پای می‌نهادم؛ بنابراین گناهم را به اعترافم تباه گردان و با ردّ درخواستم روسیاهم مگردان!

مهربانا!

گویا نفسم در آرامگاهش آرمیده و همسایگان تسبیح‌گوی از او روی گردانده؛ هر غریبی بر غربت او می‌گرید و دلسوزی خاندان بر نفسم می‌موید، دوستان از لب گور او را می‌خوانند و دشمنان هنگام زمین خوردن او را نمی‌دانند، ناداری او بر ناظرین پنهان و بیچارگیش بر زیر خاک خفتگان نهان نیست.

فرمودی:«ای فرشتگانم! نزدیکان از او دور شدند و او در تنهایی، خویشاوندان از او روی‌گردان در حالی که به من نزدیک بود بر من میهمان شد و غریبانه قرار گرفت در لحد تاریک، او در دنیا دل بسته بود به دعوت من و در خانه‌ی نو امیدوار است به عنایت من.»

میهمان‌نوازا!

مهمان‌داریم را در آن جهان زیبا می‌کنی و حال آن که از اهل و نزدیکان به من مهربان‌تری. ای دانای رازهای پنهان و برطرف کننده‌ی گرفتاری و زیان! چگونه است با من توجّه‌ات در بین ساکنان خاک و چگونه است رفتارت در آن دیار وحشت و هلاک؟

مهربانا!

در ایّام عمرم بیشتر با من مهربان بودی ای برترین نعمت دهندگان! نعمتت را بر من عیان داشتی ای برترین احسان کنندگان! که بیشتر بر من احسان کردی! نعمت‌هایت فراوان شد از شمارشش ناتوان گشتم و در سپاس بر آن پریشان؛ بنابراین سپاس مخصوص توست بر آنچه به من عنایت کردی و شکر برای تو بر آنچه به من مرحمت کردی

ای بهترین کسی که دعا کنندگان تو را می خوانند و ای برترین کسی که امیدواران به تو امید دارند! در پناه اسلام به تو متمایل می‌شوم و به حرمت قرآن به تو متوسّل؛ پس برابر کن ضمانتی را که امیدم بدان بیدار است با ضمانتی که در برآمدن حاجات، من بدان امیدوار!

پروردگارا!

اگر گناهانم زمین و آسمان را فراگیرد به گونه‌ای که ستارگان را تا انتها گیرد و در پایین‌ترین اعماق خاک جا گیرد؛ به آمرزشت امید بسته و از انتظار برای خشنودیت خسته نمی‌شوم و محبوب‌ترین چیز در نظرم و بهترین عافیت در قبرم امریست که با هدایتت بدان شاد شوم و با حسن نظرت به آن ارشاد؛ پس مرا به انجام آن امور بگمار و دست از من برمدار زیرا ای خدای رحمان! به من از من مهربان‌تری.

بخشایشگرا!

می‌دانم به خاطر اعمالم به چه سزاوارم امّا امید از رحمتت برندارم؛ پس به من عنایت کن آنچه را گمان دارم و گمانم را بر آنچه امیدوارم عیان کن!

آموزگارا!

تو را آن گونه خواندم که خود آموختی؛ بنابراین محرومم مکن از پاداشی که برایم اندوختی! پس از نعمت‌هایی که هدایت کرد رعایت را تمام و بایسته کن بر من شایسته جزایت را!

خداوندا!

به عزّت و جلالت سوگند! دوستت دارم و آن که شیرینی عشق تو در جانش جا دارد گمان نمی‌کند که بر او غضب روا داری.

ناز‌افرینا!

خواهشم چون خواهش دیگران نیست زیرا هنگامی که خواهندگان محروم شوند دیگر نمی‌خواهند و من در هیچ حالی از ناز تو بی‌نیاز نمی‌شوم.

مهرآفرینا!

بر من خشم مگیر که در برابر خشمت پایدار نمی‌مانم! آیا مرا آفریدی برای آتش و سختی تا بر آن مدام بنالم یا آفریدی برای شوربختی؟ ای کاش نمی‌آفریدی!

پروردگارا!

آیا مادرم مرا برای دوزخ پرورید؟ ای کاش نمی‌پرورید! یا برای بدبختی زایید؟ ای کاش نمی‌زایید! ای کاش مادرم نازا شده بود و برای درمان نازایی بی‌دوا! چون گناهانم یادآوری شود اشکم جاری گردد. چرا نگریم؟ حال آن که پایان را نمی‌شناسم و از آنچه در پایان به من حمله می‌برد می‌هراسم. نفسم مرا رنگ و روزگار به من نیرنگ می‌زند. بال مرگ بالای سرم به پرواز درمی‌آید و چشمان مرگ به زودی مرا می‌رباید؛ پس چه بهانه‌ای سر کنم که آهنگ مرگ گوشم را کر کرده

ای نجواکننده با خدا با هر کلام! ای خواستار آرامش در دارالسّلام! ای به تأخیر اندازنده‌ی توبه تا سرانجام! ای غافل بدفرجام! تو را در حق خود با انصاف نمی‌یابم در بین عوام. اگر با روزه‌داری از خود حمایت کنی و به غذای اندک کفایت از کسانی می‌شوی که به شرف و بزرگواری می‌رسی!

ای نفس به نیکان نزدیک شو و در شیوة ی هدایت فروتنان باریک و با پرهیزگاران باش در روز روشن و شب تاریک! شاید زندگی کنی با آنان در بهشت جاودان یا شباهت پیداکنی با کسانی که شب‌زنده‌داری مجروح کرده نیکی‌های لطیفشان را و اشکبار کرده دیدگان ضعیفشان را و تداوم داده ناله‌های نحیفشان را. همانا آنان نفوسی هستند که زینت دنیا را فروخته و برتری آخرت را اندوخته‌اند و میهمانانی هستند که در روزی که اهل باطل زیان می‌کنند با پرهیزگاران به کرامت و شادی به سوی پروردگارشان روان می‌شوند.


 

 

 

 

 

نیایش (17)

(نیایش با اظهار حزن)

 

آه و وای بر من! چه کنم در قیامت با زنجیرهای بلا؟

آه و وای بر من! که مرا به بند کشیده‌اند جوارح و اعضا.

آه و وای بر من! هر گاه به توبه در زدم؛ به گناه دیگری سر زدم.

آه و وای بر من! زمانی بر خود عنایت کردم که قلبم به قساوت افتاده بود.

آه و وای بر من! آن گاه که حاجات همه برآورده شد؛ حاجات من برآورده نشد.

آه و وای بر من! که پروردگارم بیامرزد گناه مجرمان و مرا مؤاخذه کند در میان مردمان.

آه و وای بر من! از کارنامه و آنچه از آن برداشته‌اند و از سوادخامه و آنچه نگاشته‌اند.

آه و وای بر من! و بر جایگاهم در قیامت نزد خدای رحمان.

آه و وای بر من! روزی که نیست بر من عنایت از اجداد و نیاکان.

آه و وای بر من! از هراس قیامت و سختی‌های فراوان.

آه و وای بر من! که برای من بس است اگر باشد یکی از اینان.

آه و وای بر من! از آتشی که شعله‌ی حرارتش خاموش نمی‌شود و دورش از خروش نمی‌افتد.

آه و وای بر من! از آتشی که پوست را می‌سوزاند گرمایش و کلیه‌ها را منجمد می‌کند سرمایش.

آه و وای بر من! از آتشی که بهبودی نمی‌دهد جراحتش را مداوایش.

آه و وای بر من! از جایی که بیمارانش عیادت نمی‌شوند و رشوه پذیرفته نمی‌شود و به بدبختان رحمت نمی‌شود

آه و وای بر من! از آتشی که هیزم آن از مردان و زنان است.

آه و وای بر من! از آتشی که اقامت بیچارگان در آن جاودان است.

آه و وای بر من! که برای فردا گواهی فرشتگان است.

آه و وای بر من! از آتشی که شعله‌ور و خروشان است.

آه و وای بر من! از روزی که گام برخی بر صراط ثابت و برخی لرزان است.

آه و وای بر من! از سرایی که در آن باران خون جاری از دیدگان است.

آه و وای بر من! اگر در قیامت از رحمت پروردگارم محروم آیم.

آه و وای بر من! اگر در میان اهل آسمان، خشم خدای را سزایم.

آه و وای بر من! اگر دوزخ باشد منزل و مأوایم.

آه و وای بر من! که مرا گریزی نیست از مرگ و وحشت قبر و بلا.

آه و وای بر من! اگر جدایی بیفتد بین من و محمّد مصطفی.

وای بر اندوهم! از آشامیدن شربتی که از چرک و خون است و از ضربه‌های گرز آهنین در قیامت که از حد فزون است.

وای بر اندوهم! سرورم! من آنم که بامداد به فرمانت کمر بستم و شامگاه پیمانت را شکستم. چه ناراحتم که با توّابان معذور بودم و با اشقیا محشور.

وای بر اندوهم! چه بسیار با پروردگارم پیمان بستم بدون وفا و صداقت.

وای بر اندوهم! چگونه در برابر خدای رحمان حاضر شوم فردای قیامت.

وای بر اندوهم! که نافرمانم و او بینا و داناست؛ می‌دانم

وای بر اندوهم! کسی را فرمان نبردم که جز نیکیش سزا بودم.

وای بر اندوهم! که از آفریدگان خود را پنهان و گناهانم را نزد مولایم آشکار نمودم

وای بر اندوهم! به پنهان کردن اعمالم پرداختم ولی گناهان و خطاهایم را نزد پروردگارم ظاهر ساختم.

وای بر اندوهم! ای کاش هرگز به عرصه‌ی وجود نمی‌تاختم!

وای بر اندوهم! از فرشتگانی که سخت‌گیری می‌کنند و از شاکیان گریان دست‌گیری نمی‌کنند.

وای بر اندوهم! از پروردگاری که بسیار نیرومند است.

وای بر اندوهم! که با کسی همنشین شدم که بر خود نوحه می‌کند و دردمند است.

وای بر اندوهم! از دوری راه و کمی زاد راه در فردا.

وای بر اندوهم! که در سپاه مردگان باید استقرار کنم.

وای بر اندوهم! در قیامت از گناهانم به کجا فرار کنم؟

وای بر اندوهم! آن گاه که از گواهی فرشتگان آسمان علیه خود درمانده شوم.

وای بر اندوهم! آن گاه که از جوار محمّد مصطفی رانده شوم.

آه و وای بر من! آن گاه که با فرش و روانداز خاک مرا جا بگذارند.

آه و وای بر من! آن گاه که دوستان و عزیزان مرا به خود وابگذارند.

آه و وای بر من! زمانی که محاسن و گوشتم برای کرم‌ها غذا می‌شود و اندام‌هایم از هم جدا می‌شود.

آه و وای بر من! از وحشت و بلا در تاریکی گور.

آه و وای بر من! بی‌بهرگی من در بهشت از همنشینی حور.

آه و وای بر من! اگر منظور باشم و در قیامت کور محشور شوم و با اهل آتش مقهور گردم.

آه و وای بر من!اگر فردای قیامت فرشتگان، مرا بر زمین کشند با چهره‌ای سوزان.

آه و وای بر من! اگر اهل دنیا مرا به فراموشی بسپارد.

آه و وای بر من! اگر فردای قیامت پروردگارم بر من خشنودی نیارد.

آه و وای بر خطایم! که چون دانه‌ای مرا در تابه بگذارد.

آه و وای بر خطایم! که مرا مانند پرنده‌ای بی‌پناه به خود بسپارد

آه و وای بر خطایم! که مرا همچون مریضی بی‌درمان بگذارد.

آه و وای بر خطایم! که مرا در جایگاه هلاکت می‌کشاند.

آه و وای بر خطایم! که بر من گرد حزن و اندوه می‌فشاند.

آه و وای بر خطایم! که مرا از پرهیزگاران دور می‌نشاند.

آه و وای بر خطایم! هر کس گناه کند با اشکش پرده‌در شود؛ پیش از آن که گریه‌اش بی‌ثمر شود.

آه و وای بر خطایم! که گناهان مرا از غم فرسوده در سرای دنیا رها نموده.

آه و وای بر خطایم! که گناهانم مرا در آنچه می‌ترسم و بیم دارم قرار داده.

آه و وای بر خطایم! که گناهانم بین مادران و پدرانم جدایی انداخته.

آه و وای بر خطایم! که درازی عمرم، گناهانم را بیشتر و بزرگتر ساخته.

آه و وای بر خطایم! به چه حالی با پروردگارم ملاقات کنم فردای قیامت.

آه و وای بر خطایم! که چهره‌ام را دگرگون کرده جرم و جنایت.

پروردگارا! خطاهای بزرگ و جنایات سترگ از من سر زده است.

پروردگارا! به کسی که گستاخی کرده و به تو افترا زده، رحمت آور!

پروردگارا! به کسی که مراقب نبوده و به همه پشت پا زده، رحمت آور!

پروردگارا! من خطاکار و گنهکارم.

پروردگارا! به کسی که دوباره به گناه بازآمده، رحمت آور!

پروردگارا! به تو پناه می‌برم از آتشی که هماره گرمایش از جوش و دورش از خروش نمی‌افتد!

پروردگارا! از وحشت قیامت ایمنم بنشان!

پروردگارا! پس از مرگ مس گداخته به ما مچشان!

پروردگارا! شکایت به درگاه تو و دادخواهی به دادگاه توست.

پروردگارا! ما را در بهشتی که گرسنگی و برهنگی ندارد بنشان!

پروردگارا! به ما شهد خالص بچشان!

پروردگارا! به تو توجّه دارم به واسطه‌ی محمّد مصطفی.

پروردگارا! سزاوارم به عقوبت عظمی.

پروردگارا! به من رحم کن آن گاه که به سرایی وارد می‌شوم که کسی به دیدارم نمی‌آید و چیزی از آن نمی‌دانم!

پروردگارا! تو را با امیدی عظیم می‌خوانم!

پروردگارا! گناهانم را می‌آمرزی یا نه؟ نمی‌دانم.

پروردگارا! عنایت کن شربتی بیاشامیم که هرگز تشنه نشویم!

پروردگارا! ای گرامی‌ترین کسی که عفو می‌کند و می‌گذرد!

پروردگارا! رحم کن بر کسی که پرده‌ی گناهان خود را نمی‌درد!

پروردگارا! رحم کن بر آن که در دل شب نماز می‌خواند و با تو نجوا می‌کند!

پروردگارا! رحم کن بر آن که از کوچکی تا بزرگی نافرمانی کرده و ناروا می‌کند!

پروردگارا! بر محمّد(ص) رحمت فرست در دنیا و آخرت!

پروردگارا! ما را از شفاعتش محروم مکن در فردای قیامت!

پروردگارا! درود فرست بر انبیا و شهدا و فرشتگان خوشبخت!

سپاس خدای را که پروردگار عالمیان است.


 

 

 

 

 

نیایش (18)

(نیایش معروف به انجیلیه طولانی)

 

کام‌آورا!

سخنم را با یادت آغاز می‌کنم و با شکرت دست نیازمندی فراز و در همه‌ی حالاتم بر تو توکّل می‌کن و تنها به تو توسّل دارم؛ پس آمالم را ناکام مگذار!

راهبرا!

پناه می‌برم به یادت و چنگ می‌زنم، پناه می‌برم بر قدرتت و کمر می‌بندم، پناه می‌برم به نیرویت و یاری می‌جویم، با نور هدایتت بصیرت می‌یابم. تنها تو را می‌پرستم و به درگاهت دست یاری برمی‌دارم. تنها تو را نیّت می‌کنم و به تو تکیه می‌آرم و به خاطر تو خود را به دشمنی و مجادله می‌سپارم و از تو می‌خواهم آنچه در نظر دارم بنابراین یاریم کن ای بهترین یاری دهندگان و از بدی‌ها نگهداریم کن ای امید مؤمنان!

سپاس خدایی را که یاد می‌شود با هر زبانی و شکرگزاری می‌شود با هر احسانی و عبادت می‌کنند او را در هر مکانی. خدایی که امور را تدبیرکننده و زمان را تقدیرکننده است به آنچه در دل دریاها پنهان است دانا و به آنچه در دل‌ها نهان است آگاه است و آنچه در تاریکی پوشیده است با نور او هویداست. خداوندی که دانشمندان در علمش سرگردانند و حکما در حکمتش حیران و بزرگان بر درگاه عزّتش سر بر آستان. خداوندی که با گستردگی فضل از کریمان برتر و با بردباری عظیم بر شکیبایان سرور است. محتاج نشود آن که نعمت‌هایش را سپاس گوید و هلاک نگردد آن که از رحمتش پاس جوید. او منّت‌گزاری است که نعمت‌هایش را کس نتواند بشمارد و صاحب نعمت‌هایی که پاسخ آن را کس نیارد. نیکویی که منکران توان انکار ش ندارند و رهنمایی که موجودات به نور او راه خود به پایان آرند.

سپاس می‌گویم خدای را حمدی برگزیده و شکر می‌کنم بخشایشش را، سپاس آن که به هدایت رسیده و بر وعده‌اش اطمینان گزیده، شکر دائمی و امر حتمی را از آن او دیده است.

پروردگارا!

تنها از تو می‌خواهم و تنها بر تو توکّل می‌کنم و از فضلت برمی‌انگیزم و به ریسمانت می‌آویزم. رحمتت را پاس می‌دارم و از عذابت هراس دارم، از یاریت امداد می‌جویم و در برابر عظمتت از حیرت فریاد برمی‌آورم.

آفریدگارا!

تو سرپرست و تربیت‌کننده‌،بی‌نیاز و بخشنده، یاور و نیرو دهنده، رحیم و آمرزنده، مراقب و پناه دهنده هستی. تو درهم شکننده و نابود کننده و حکیم و آفریننده و روزی دهنده‌ی کریمی، تو سابق و قدیمی!

هر چیز را دانستی و آگاهی رساندی، شکیبایی کردی و پوشاندی، آمرزیدی و رهاندی، عظیم گشتی و همه را به شکست کشاندی، مالک شدی و به بزرگی تاختی، دریافتی و اقتدار یافتی، ایجاد کردی و برفراز کردی، بخشیدی و بی‌نیاز کردی، تأیید کردی و کفایت نمودی، خلق کردی و حمایت نمودی، توفیق دادی و هدایت نمودی.

از غیب‌ها آگاه شده و به حقیقت اسرار پنهان راه یافتی، میان قلب‌ها و اختیارشان جدایی انداختی، خلایق را باورمند ساختی که تو تدبیرکننده و آفریننده‌ی آن‌هایی! آفریدگان معترفند که تو تقدیرکننده و روزی‌دهنده‌ی آن‌هایی! خدایی جز تو نیست و توعالی رتبه‌ای و از آنچه ستمکاران گویند بلندمرتبه‌تر!

بخشایشگرا!

تو را گواه می‌گیرم با درونی پاک نه پلید و بصیرتی خالی از تردید و شهادت می‌دهم شهادتی همراه با اخلاص و ایمان، دور از طمع برای رهایی و امان و آن را جهت تصدیق ربوبیتت می‌پوشانم و به خاطر ابراز وحدانیّتت برمی‌نشانم و از راه آن برنمی‌گردم و رد تفسیر آن کفر نمی‌ورزم. تنها تو خداوند و پروردگار منی! آن یگانه‌ای که در شمار نیاید، یکتایی که کسی را با وی برابری نشاید. بالاتر است که همشکل و همبر داشته باشد و همدم و همسر. پاک و منزّه است، خالقی است سازنده، روزی‌دهنده‌ای است گسترده و نزدیکی است برآمده و اجابت‌کننده ‌ای است شنوا و عزیزی بازدارنده، توانای دانا. برای او در آسمان‌ها و زمین صفات والاست و او نیرومن داناست و گواهی می‌دهم که محمّد (ص) فرستاده و جانشین برتر نهاده‌ی اوست، گواه پاک و دادگر و درخشان و منوّر و تأیید شده با امور پسندیده و اوامر شفادهنده و نواهی بازدارنده و دلایل برنده و آشکار فرستاد و آن‌ها را در قرآن که از هر کتابی برتر و راستی‌ها و درستی‌ها را در بر داشته و اخبار روزگاران گذشته و شرح امور  و وجوب صلات و صیام و فرق حلال و حرام را بیان کرد بنابر این مردم را به بهترین راه‌ها راهنمایی و آن‌ها را از تشنگی گدازنده رهایی داد تا جایی که حق آشکار شد و برتری یافت، باطل نابود شد و به زوال شتافت. درود خداوند بر او و خاندنش باد! درودی همیشگی و مانا، پایان ناپذیر و پایا که در شمار نیاید.

مهربانا!

به محمّد (ص) و خاندانش درود فرست تا مادامی که ستارگان در برج‌ها می‌چرخند و دریاها با امواج می‌خروشند و شب، تاریک و دیجور می‌شود و روز روشنی‌بخش و پر نور می‌گردد.

سرورا!

بر محمّد (ص) و خاندانش درود فرست مادامی که روزها رشته‌وار به بندند و سال‌ها به هم پیوندند و اوهام خاطرها را درنوردد و خردها زینت اندیشه‌ها گردد و آفریدگان را بقا باشد.

بزرگوارا!

بر محمّد (ص) خاتم پیامبران و خاندنش که نیکان پاک سرشتند و عترت برگزیده‌اش که اهل بهشتند درود فرست، درودی همراه با فزونی که کامل باشد و زایل نباشد.

دادگرا!

ای پروردگار جهانیان و ای حاکم‌ترین داوران و ای مهربان‌ترین مهربانان! از تو می‌خواهم عادل‌ترین شهادت و با نشاط‌ترین عبادت و گسترده‌ترین نعمت و غبطه‌آورترین کرامت و فراگیرترین سلامت و متعادل‌ترین اعمال و مؤفق‌ترین آمال و صادق‌ترین اقوال را و از منزلت‌ها شریف‌ترین و از جایگاه‌ها لطیف‌ترین و از حمایت‌ها حریف‌ترین را می‌خواهم!

بردبارا!

مهربان‌ترین مراعات‌ها و با کفایت‌ترین عصمت‌ها و شفابخش‌ترین راحت‌ها و بیشترین نعمت‌ها و والاترین همّت‌ها و بالاترین قسمت‌ها و از عافیت‌ها پسندیده‌ترین و از امور راست‌ترین و از تدبیرها درست‌ترین را از تو خواستارم!

مهربانا!

از بهره‌ها سعادتمندترین و از کارها سودمندترین و از سودها برترین و از فایده‌ها سرترین و از افزونی‌ها کامل‌ترین و از برکت‌ها شامل‌ترین و از نیکی‌ها قابل‌ترین را از تو می‌خواهم!

آمرزگارا!

قلبی فروتن و پاک، زبانی راستگو و چالاک، رزقی والا و گسترده و زندگی لذّت‌بخش و آسوده از تو خواستارم!

داورا!

از تنگی معاش و شرّ سخن‌چینان و اوباش و غلبه‌ی مخالفان و فرومایگان و زشتی آشکار و پنهان به تو پناه می‌برم!

بخشایشگرا!

از دعای پوشیده و امید کام نادیده و حیای پوسیده و برادری کبرزده و دلیل شکسته و تدبیر بسته به تو پناه می‌برم!

توانگرا!

تو یاری دهنده و پناه بنده‌ای، پناهگاه و جان پناه تویی بنابراین نعمت‌های لطیفت را به من عطا کن که تو لطیفی و به گرفتاریم مبتلا مکن که من ضعیفم و با عنایت محبّت‌آمیزت سرپرستیم را تعهّد کن ای مهربان! ای آن که پناه می‌دهی روی‌آوران را و بی‌نیاز می‌کنی توکّل‌باوران را! با داراییت فقرم را بزدا و بیش از طاقتم از من مخواه!

بزرگوارا!

مرا در زمره‌ی کسانی قرار ده که در راه تو می‌کوشند و همواره می‌خروشند و راه به سوی تو می‌پیمایند و از آن عدول نمی‌نمایند و در راه تو بر تو اعتماد کردند تا رسیدند و برای دل‌هاشان از محبّتت شکوفه چیدند و با جان‌هاشان در آسمان معرفتت پریدند و احدی نتوانست ایشان را از تو جدا نماید و آرزوی رسیدن به آنچه نزد توست را از آنان برباید بنابراین آنان بر آنچه والهند جاودانه‌اند :« از هراس بزرگ محزونند و فرشتگان در روبرویی با آنان نویدشان دهند که این آن روزی است که شما را وعده داده‌اند.»

پروردگارا!

برای توست قلب و زبانم و به دست توست نجات و امانم و تو گواهی بر آشکار ونهانم پس کینه و دشمنی را از قلبم بزدای و زبانم را به ناسزاگویی مگشای و درونم را از دلبستگی‌های هوا و هوس خالص نمای و در سختی‌ها و بلاها امانت را بر من بیفزای! باطنم را به گونه‌ای قرار ده که هماره یادت را مراقبت کند و ظاهرم را به گونه‌ای که طاعتت را مؤافقت نماید!

آفریدگارا!

جسمی روحانی و قلبی آسمانی و همّتی خویشتن‌آویز و باوری محبّت‌آمیز مرا به کام کن و از ستایشت ستوده‌ترین به من الهام کن و از سودهایت سوده‌ترین به من وام کن که تو ستایش را دارنده‌ای و بر بزرگواری بالنده از آن که نافرمانی سرکشان از پادشاهیت نمی‌کاهد و ایمان موحّدان بر جبروتت نمی‌افزاید کرم قدیمت را به شفاعت می‌آورم که از نعمت‌های بزرگت محرومم نگردانی و با حسن مراقبت از گرداب هلاکتم برهانی و با گزینش زیبایت راه نجات به من بنمایانی! ای آن که رحمتت به نکوکاران شایسته است و بخشایشت بر توبه‌کاران بایسته، با رحمتت ما را به غنائم نیکی و احسان برسان و با نعمت‌هایت لباس آمرزش بر ما بپوشان و تمایلاتمان را با حیاترین گردان که ما را از شهوات جدا سازد و دل‌های ما را با توبه‌ای عجین گردان که ما را از شبهات رها سازد! در قلب‌هامان ترس بیمناکان از روز حساب و امید او اطمینان به فراوانی ثواب قرار ده تا از مهلت‌ها فریفته و در انجام اعمال نیک لجام گسیخته و بامدادان و شامگاهان از تسبیحت خود شیفته نشویم!

ای آن که با درازای مناجات عارفان را به بارگاه انست می‌نشانی و خلعت محبّت را بر بیمناکان می‌پوشانی! همّتی که جز تو را اراده کند کی شاد شود و تصمیمی که به جز تو اعاده کند کی آباد گردد؟ چه کسی با اراده‌ی راستین به تو روی آورد که تو آب مرادش به جوی نیاوردی؟ چه کسی در امورش به تو اعتماد کرد و به او آبرو ندادی و چه کسی از تو راهنمایی طلب کرد و با ارشادت به او منّت ننهادی؟

مهربانا!

بنده‌ی ضعیف و نیازمندت و ستمدیده‌ی پناه‌جوی مستمندت می‌داند که زمام تدبیر به دست توست و سرچشمه‌ی تقدیر به خواست تو! همانا برای هر چیزی فضای حیات بر پا نمودی و بر هر زنده‌ای در نجات گشودی، روزیش گردان با شیرینی محبّت، اسباب رضایتت را و به واسطه‌ی آن خشوع ذلّت را و خضوع تارک دنیا را و روی آوردن به تو را با ترس فروتنان از تو و سلامت زنده بودن و مردن به من عطا کن آن حالت که توکّل کنندگان را کفایت است و مراعات شدگان را کفالت و پذیرفتگان رسیده را ولایت!

ای آن که از پدر دلسوز، رفیق‌تری و از یار صمیمی شفیق‌تر! تو جایگاه انسی در خلوت من آن گاه که مکان‌ها مرا به وحشت اندازند و سرزمین‌ها مرا از خود برانند و دوستان و همسایگان مرا از خود ندانند در جایگاهی تنها که تنگ و تاریک است، کوتاه سقف است و در خروجش باریک است، منظره‌اش وهمگین و خاکش سنگین است، عرصه‌ی آن وحشتناک با محیطی تاریک و هولناک، نه بستر و بالشی برای خواب و نه زاد و توشه‌ای برای جواب و نه آمادگی به ایاب و ذهاب.

منّت‌گزارا!

به فریادم برس با رحمتی که سایه‌اش همه را بر سر گرفته و همه‌ی زندگان را در بر گرفته و الطافش تمام مخلوقات را سراسر گرفته! ای بزرگوار! مرا با عفوت بپذیر و ای مهربان! جهالتم را بر من مگیر!

سرورا!

بر آن که بدی‌هایش وی را محاصره و خطاهایش وی را احاطه و جنایاتش وی را مصادره کرده رحمت آور و بر آن که برای عملش شافعی و بر عذاب تو بر او مانعی نیست رحمت آور و بر آن که از گمراه کننده‌ی خود غافل است و بر اهداف خلقت خود جاهل رحمت آور و بر کسی که پیمان شکسته‌ی خود را به خیانت کشانده و به معصیت تو روی آورده و آن را به پافشاری رسانده و با نادانی آشکار گناه کرده و از تو پوشانده رحمت آور!

منّت‌گزارا!

برای آن که پوشش حیا را از سر بر آورده و لباس پرهیزگاران را از تن به در آورده و در انجام منکرات خشمت را به آخر آورده رحمت آور ای عفو کننده و آمرزنده بر آن که هماره سرکش و در حال لغزش رحمت آور!

آمرزگارا!

ببخشای گناهان پیشینم و راضی شو از امور آخرینم و استوار کن تصمیماتم را با تویه‌ای پیوسته و پذیرفته تا بدان لغزش‌هایم را بپیرایی و عیب‌هایم را ننمایی و بر گریه‌هایم ببخشایی و پناهم دهی از مهالک انتقامت و شادم کنی از بخشش‌های انعامت، روزی که تمام خبرها آشکار و خطرها استوار گردند، روزی که اسرار آشکار و پرده برکنار و چشم و دل‌ها صاحب دیدار شوند:« روزی که بر ظالمین عذرها و بهانه‌ها ناکامی آرند، لعنت خدا بر آن‌ها باد که بد فرجامی دارند!»

داورا!

تو معدن نعمت‌ها و اکرامی و دورکننده‌ی سختی‌ها و آلامی. خدایی جز تو نیست، بر تو تکیه می‌کنم و از تو هدیه می‌خواهم و تو کفایتی برای بنده و وکالتت برای من بسنده! ای مالک خزاین روزی زندگان و ای خالق تمامی مخلوقات جهان و ای آفریدگار راه‌های هفتگانه‌ی سلوک وعرفان! رام گشته‌ی زمین و زمان و بلند مرتبه در کمال عزّت و توان! ای در بزرگی و شکوه و بلندی، جاودان و ای بخشنده از گستردگی نعمتت به آفریدگان! تو درنیایی به شمار و زمان و درک تو را تحصیل نتوان!

سپاس خدای را که مخلوقات مرکب را در آفرینش آزمود و روشنایی را در تاریکی پنهان نمود و موجودات را از عدم آورد به وجود. با قدیم بودن از ازل بر همه سبقت گرفته و با نعمت‌ها بر مخلوقات کرامت نموده و باد فضل و کرم در حقّ آن‌ها عنایت.

سپاس خداوندی را که فراوانی انفاق در عجزش نمی‌گدازد و ترس از فقر به بخلش نمی‌اندازد و پیوستگی روزی فراوان چیزی از او کم نمی‌سازد. با مردمک چشم قابل دیدن نیست و قابل توصیف به جمع شدن و جدا شدن نیست. او را بر فراوانی احسانش می‌ستایم و از سبک شمردنش به پناه او می‌آیم. به واسطه‌ی نور برهانش به هدایت او راه می‌برم و. سزای او بر او ایمان می‌آورم و گواهی می‌دهم که معبودی جز او نیست و شریکی برای او. خداوندی که بخشش‌هایش تمام موجودات را شامل است و بر گمراهان و هدایت شدگان حجّتش کامل. بر فرمانبرداران و سرکشان صاحب است و بر پادشاهی عزیز و ابدی غالب بنابراین تسبیح گویانند آسمان‌ها و اکناف آن و زمین و اطراف آن، کوه‌ها و قلّه‌هاشان، درختان و شاخه‌هاشان، دریاها و ماهیانش، ستارگان و برآمدنشان، باران‌ها و باریدنشان. حیوانات وحشی و درنده، رودها و امواج خروشنده، آب‌های گوارا و شور و وزش بادها و غرّششان از دور و هر چیز قابل وصف و نامدار و قابل درک و برقرار، هرچه به فکر و اندیشه درآید و با جسم و اندازه دری بر ذهن بگشاید، از عرض و جوهر تا کوچک و برتر و اقرار دارند بر عبودیّت او خاشعانه و فرمانبرانند بر آن یگانه و دعوتش را پذیرایند خاضعانه و در برابر خواست او گریانند فروتنانه، او را پادشاهی است همیشگی و بادوام که مدّتش ناتمام است و گواهی می‌دهم که محمّد(ص) بنده‌ی بزرگوار و فاخر و فرستاده‌ی معصوم و طاهر اوست. او را در حالی برانگیخت که مردم در گمراهی حیران و در غفلت و جهالت سرگردان بودند، دروغ می‌گفتند به ناحق و عمل نمی‌کردند بر حق. دل‌سنگینی آنان را با خود برده بود و مسکینی در خود فشرده، جز آنان که خدا اراده کرد بر رستگاریشان و رحم کرد و برخاست به یاریشان بنابراین محمّد صلوات‌الله علیه در میانشان به پا خاست و پرچم تلاش برافراشت در بیم دادنشان از فجور و هدایتشان به سوی نور با اراده‌ای شایسته و فرمانی بایسته تا شهاب ایمان درخشنده و حزب شیطان پراکنده شد و خداوند لشکریانش را عزّت داد به شایستگی و خدایش پرستش شد به یگانگی سپس خداوند او را برگزید و در بهشتش به آسودگی و با کرامتش به گستردگی بالا نشانید. جان او را پاک و آراسته، راضی و خشنود و پیراسته، طاهر و پاکیزه گرفت:« سخن پروردگارت با صداقت و عدالت کامل شد و کسی کلامش را تغییر نمی‌دهد و او شنوا و داناست.»

درود خدا بر او و خاندانش، نزدیکان و خویشان و وابستگانش، درودی ارزشمند و آراسته، مقبول و پیوسته که هماره بیفزاید و در رفعت آن تباهی نیاید و بر عروجشان مانعی نزاید و بر ارواحشان در رستگاری گشاید و خداوند درودش را چند برابر کند و سلامش را شرافت‌آور، درودی با آسایش و سرور قرین، با روشنایی و شادابی همنشین و با ابدیّت و استواری عجین.

مهربانا!

کامل‌ترین درودهای پر شرافت، زیباترین تحیّات پر لطافت، شامل‌ترین برکات پر عطوفت، بزرگ‌ترین عنایات پر محبّت را بر محمّد(ص) آخرین پیامبران و گرامی‌ترین فرستادگانت، برگزیده در میان تربیت نایافتگان و بر اهل بیت و برگزیدگان پاک و بر عترت نجیب و تابناک، باوفاترین شیعیان در یاران و هجرت کنندگان بگذار، همراهمان کن شفاعت او را در قیامت و قرار ده ما را از موحّدان ای بخشنده‌ترین بخشندگان و ای مهربان‌ترین مهربانان!

بزرگوارا!

تو آن پادشاهی که سرور ندارد و تو آن یگانه‌ای که برابر ندارد! ای شنونده‌ی راز و نجوا! ای رفع کننده‌ی سختی و بلا! ای برطرف کننده‌ی دشواری بینوا! ای پذیرنده‌ی عذر و بهانه‌ی ما و ای آویزنده‌ی پرده بر عیب‌های برملا! مرا با حفاظ مهربانت بپوشان و شربت قدرتت را بر من بنوشان و مرا با عافیتت به انتهای مسابقه برسان و در کنار کسانی که پیمانت را مراعات کرده‌اند بنشان و قلبم رابا ترس بیمناکان آباد گردان! ای آن که پیوسته فعلت در حقّ من نیکو و جمیل بوده و بر پوشاندن عیوبم بخیل نبوده و در کیفرم تعجیل ننموده! فضل آشکارت را بر من کامل ساز و به آنچه با لطفت پوشاندی به مؤاخذه شامل مساز!

نیکوکارا!

چه بسیار نعمت‌هایی که به خاطر زیبایی دلربایشان پوشیدم و چه بسیار بر من بخشیدی که با هدایتشان کوشیدم و چقدر بر من منّت نهادی که از حمل آن نالیدم و پاسم از ذکر فضلشان غافل و سپاسم از جزای آن‌ها عاجز و مقیاسم از شمارش آن‌ها ناتوان بود و در مقابل آن از تو سرپیچی کردم و شکر احسان‌هایی که در حقّ من کردی برنیاوردم. اگر با آمرزشت مرا نیک‌فرجام نکنی و به من الهام نکنی که نعمت‌های فراوانت را سپاس دارم و اگر توفیقت را با من همگام نکنی نمی‌توانم حقوقت را پاس دارم.

کام‌آورا!

اگر نور تو نبود راهم را نمی‌یافتم یا اگر بینایی نمی‌دادی، بی‌گمان به گمراهی می‌شتافتم اگر معرفتت نبود راه هدایت را نمی‌شناختم و اگر توفیقت نبود به حقیقت نمی‌پرداختم ای آن که با یگانگیت مرا بزرگوار و با توفیقاتت از گمراهی برکنار و بر اقامه‌ی حدودت وادار کردی و آنچه از معرفتت به من بخشیدی پاینده دار و مرا با یقینی که در توصیفت دور از الحاد و کفر باشد زنده دار! ای بهترین کسی که امیدواران بدو امیدوارند! ای مهربان‌ترین کسی که پناه جویان بدو پناه آرند! ای گرامی‌ترین کسی که نیازمندان آهنگ او دارند، بر من رحمت آور زمانی که چراغ عمر خاموش و یادم فراموش شود، آثارم نابودی پذیرد و تنم در قبر قرار گیرد در حالی که در عمل خویش گروگانم و از لغزش‌های گذشته پشیمان و فراموش می شوم چونان مردگان!

مهربانا!

بازگشت به خودت را بر من آسان ساز و مرا در این امر پرتوان و در راه فروتنی و تسلیم برقرارم کن و با راهنمایی بدان رهسپارم کن زیرا نیرو و توانایی به قدرت توست و ایستادن و حرکت به همّت تو! ای آن که دلسوزتری از پدری مهریار و احسان کننده‌تر از فرزندی دوستمدار و نزدیک‌تر از همسایه‌ی دیوار به دیوار! خیر را با من اشنا و نیکی کامل را در مقدّراتم همصدا و اعمالم را با نیکی و تقوا همنوا کن! پناهم ده از هر مانعی که از تو جدایم می‌کند! هر سخن و عملی که با تو ناآشنایم می‌سازد! به گونه‌ای بر من رحم کن که قلبم را از هر شبهه‌ی تردیدآگین و بدعت بیماری‌آفرین شفا دهی!

راهبرا!

ناکام می‌شود امید آن که به غیر تو دل بسته و رستگار می‌گردد آن که در رهگذار تو نشسته است  نه کسی که برای آن که زیان نبیند با بندگان می‌نشیند و گمراه می‌شود. تو آرزوی منی در آسانی و دشواری و پناهگاه منی در اندوه و گرفتاری! تویی آن که باید در هر گرفتاری و هر امر دشواری به او پناه برد! کسی از رحمتت ناامید نمی‌شود مگر آن که از تو رویگردان شود و کفر آرد. کسی از رحمتت مأیوس نمی‌شود مگر آن که نافرمانی کند و بر آن پا فشارد تو در دنیا و آخرت ولی و سرپرست منی پس مرا مسلمان بمیران و به صالحان برسان! ای آن که زائرانت را از عطایای خو ناکام نمی‌سازی و کسی را که به تو پناه آورده و کفایت طلبیده بدفرجام نمی‌سازی! آرزویم به احسان توست و روی طلبم بر آستان تو! تو شایسته‌ای که خواسته‌ها را آسان و رغبت‌ها را فراوان نمایی پس با رخمتت و فضلت خواسته‌ام را برآور و با نعمتت و بذل عنایتت بر من رحمت آور!

محبوبا!

جسمم ضعیف شده و استخوان‌هایم نحیف گشته پیر شده‌ام و روزگار از من سیر گشته، عمرم تمام شده و خواسته‌هایم ناکام و آثار گناهانم بدفرجام پس با شکیباییت بر نادانیم بگذر و با عفوت بر پشیمانیم بنگر و از گناهان کبیره که در گذشته مرتکب شده‌ام درگذر!

شوق‌آفرینا!

به نابکاری‌هایم اشعار دارم و به لغزش‌هایم اقرار من از جرم‌هایم به زندانم و از گناهانم در گروگان، جسورانه بدی کردم و از یافتن راهم سرگردانم. زبانم در گفتار بریده و عمرم به تباهی کشیده و دلیلم در گناهانم باطل گردیده پس با آمرزش کریمانه‌ات بر من منّت گذار و به احسان بیکرانت سپار زیرا تو صاحب آمرزشی جویندگان را و سخت کیفری جرم کنندگان را!

گزینشگرا!

اگرچه عملم در کنار طاعتت ناچیز است و جام ارزوهایم در کنار امید به تو لبریز سرورم! چگونه از تو محروم گردم از کامکاری در حالی که با رحمتت بازمی‌گردانی مرا به رستگاری!

نوازشگرا!

یأس ناامیدان را به حسن ظنّم چیره نکردم پس امید صادقانه‌ام را در میان امیدواران تیره مکن!

عاشق‌نوازا!

جرمم بزرگ است چون آشکارا مرتکب گناه شدم و گناهم سترگ است چون با انجامش تباه شدم، جز آن که عفو بیکرانت اعتراف کنندگان را در بر گیرد و آمرزش فراوانت توبه کنندگان را سراسر!

بیچاره‌نوازا!

اگر کیفر ترسناکت مرا به آتش کشاند، امید به ثوابت به بهشتم فرامی‌خواند!

بنده‌نوازا!

اگر خطاهایم از لطفت دور کرده، یقین به لطف کریمانه‌ات مرا با انست مستور کرده. اگر غفلت زده هنگام دیدارت خوابم ربوده امبا شناختم به نعمت‌های همیشگی‌ات بیدارم نموده. اگر خردم در تقدیم چیزی که به مصلحتم بوده غافل است، تصمیمم به نظر لطفت در آنچه برای من نافع بوده عاقل است. اگر روزهایم با تلاش در آنچه تو دوست نداشتی سپری گشته امّا سال‌های عمرم با ایمان به تو گذشته، سرورم! با دلی سوخته نزد تو آمدم در حالی که لباس فقر بر تنم پوشانده و گرفتاری و نیازم مرا در پیشگاه تو در جایگاه ذلیلان نشانده!

توانگرا!

با کرمت بزرگواری پس مرا گرامی دار که از گدایانم و با احسانت پایداری پس مرا در اکرام شدگان بگمار!

مهربانا!

به بینوایی که جز به بخشش تو راهی ندارد و فقیری که جز عطای تو پناهی، رحم کن!

نوازشگرا!

بر دری از درهای عطایت ایستاده و به غیر از تو دل ننهاده‌ام. احسان زیبا ان است که گدایی بیچاره و بینوا را که منتظر فضل آشناست نرانی!

بنده‌نوازا!

اگر دیدار محمّر صلی‌الله علیه و آله را در بهشت بر من حرام کنی و ارزوی خدمتگزاری چون خادمان و کنیزان را در من ناکام گردانی و در سرای جاودان چهره‌ی امیدوارم را بدفرجام، نفسم جز این‌ها را نمی‌خواهد ای دارنده‌ی لطف و انعام!

فرمانروایا!

اگر در بند مرا آماج تیر و تیغ کنی و میان بندگانت بخششت را از من دریغ کنی، قطع امید از تو را نتوانم و روی انتظار از عفوت برنمی‌گردانم

مهربانا!

اگر مرا به اسلام رهنما نمی‌شدی، گمراه می‌شدم و اگر مرا ثابت قدم و پابرجا نکنی بی‌گمان لغزش پیدا می‌کنم. اگر ایمان به خودت را به قلبم نمی‌نشاندی؛ ایمان نمی‌آوردم و تصدیقت نمی‌کردم. اگر زبانم را به دعا گویا نمی‌ساختی؛ تو را نمی‌خواندم. اگر حقیقت معرفتت را با من آشنا نمی‌ساختی؛ توسن معرفتت نمی‌راندم. اگر با پاداش بزرگوارانه‌ات مرا نمی‌نواختی؛ دل به میل تو نمی‌نشاندم. اگر از عذاب دردناکت مرا نمی‌ترساندی؛ نمی‌هراسیدم پس ای سرورم! از تو می‌خواهم بر اعمالی که موجب ثواب توست کوشایم سازی و از آنچ موجب عقاب تو، رهایم سازی!

عاشق‌نوازا!

اگر تخلّف مرا از پیشی گرفتن از خوبان باز نسازد؛ اطمینان به تو مرا به راه نیکان می‌اندازد، سرورم! هر اندوهگینی به تو پناه آرد و هر غمگینی به تو امید دارد. عبادت کنندگان پاداش بسیارت را شنیدند و خاشع شدند، روی گردانان از مقصد، لطفت را گزیدند و قانع شدند. گنهکاران گستردگی رحمتت را دویدند و طامع شدند تا آنجا که گروهی بسیار از بندگان طغیانگر بر درگاهت گرد آمدند در سرزمین‌های تو با زبان‌های مختلف نالیدند. هر آرزویی صاحبش را با حالت نیاز به سوی تو کشانده و هر قلبی را با ترسش به سوی تو دوانده!

آمرزش‌پذیرا!

تو آن خوانده‌ای که خواسته‌های بندگان نزدت بی‌جواب نمی‌ماند و امیدواران به تو را از حق به هلاکت نمی‌رساند!

زیبا بیانا!

در توجّه به آنچه کرامت نفسم در آن بوده به خطا شتافتم ولی راه گشایش سلامتی نفسم را یافتم!

سرورم!

نفسم با سرکشی بر من در آنچه که بدان امیدوار است مرا به بندگی کشانده ولی من اکنون او را مطیع کرده‌ام بر آنچه به نجاتش رسانده است!

خداوندا!

اگر توشه‌ی راهم در سیر به سوی تو ناقص است آن را با اندوخته‌هایی از فضل تو کامل کردم!

آفریدگارا!

هر گاه رحمتت را به یاد آورم چشمان خواسته‌هایم می‌خندند و هر گاه کیفرت را به یاد آورم؛ پلک‌های تکیه‌گاهم می‌گریند!

پرودگارا!

تو را می‌خوانم چون آن که در دعایش جز تو را نخوانده و به تو امیدوارم چون آن که غیر تو را در کاخ آرزوهایش ننشانده سرورم! چگونه روی نیاز از تو برگردانم و حال آن که میان مخلوقات تو یکی از روزی‌خورانم سرورم! چگونه خاموش سازم زبان زاریم را رد حالی که تقدیر عاقبت نامعلوم سبب شده بی‌قراریم را!

مهربانا!

نیاز حیاتی بدنم را می‌دانی و روزیش را می‌رسانی و پس از مرگ هم بی‌نیازش نمی‌خوانی پس ای آن که روزی را با لطفت در دنیا از من باز نداشتی؛ روز نیازم در آخرت آن را از من باز مدار زیرا از نشانه‌های کریمان آن است که نعمتشان را شامل کنند و از خوبی‌های بخشش سخاوتمندان آن است که عطایشان را کامل کنند!

آمرزگارا!

اگر به امورم جاهل نبودم؛ تقاضای من برای بخشش لغزش‌هایم بیان نمی‌شد و اگر در یادآوری کوتاهی بیش از حدّم کاهل نبودم؛ قطرات اشکم روان نمی‌شد سرورم! در برابر قطرات اشکم لغزش‌های بیشمارم را بزدای و در برابر نیکی‌های اندکم گناهان بسیارم را ببخشای!

بزرگوارا!

اگر تنها تلاشگران طاعتت را بپذیری؛ کوتاهی کنندگان به کجا روند و اگر جز تلاشگران طاعتت را نپذیری گنهکاران به کجا شوند و اگر تنها نیکوکاران را بزرگ داری؛ بدکاران چه کنند و اگر روز قیامت تنها پرهیزگاران رستگار شوند؛ گنهکاران با که یار شوند1

آمرزگارا!

اگر عبور از صراط با خلوص باشد و پاکی عمل پس چگونه است حال آن توبه نکرده قبل از اجل؟

داورا!

اگر تنها به آنان لطف کنی که باطن خود را با زهد آباد کرده‌اند پس چه کسی به فریاد بیچارگانی رسد که تلاش‌های خالصشان در میان جهانیان آن‌ها را دلشاد نکرده است؟

دادگرا!

اگر نظر رحمتت از خطای اهل توحیر روی گرداند نگاه غضبت آنان را میان مشرکین به گرفتاری می‌کشاند!

نیکوکارا!

اگر دست احسانت هنگام ورود ما را شامل نشود در رسوایی روز محشر در نشست با منکران قابل شویم پس به خاطر اسلام بخشش‌های اندوخته‌ات را به ما عطا فرما و با بخشش و رحمتت آنچه را گناهان تیره کرده؛ روشنی بخشا!

بخشایشگرا!

پیمانی نیست که با تو بسته باشم و عمل بزرگی که خلوص آن را نشکسته باشم جز آن که من به کارهای بزرگوارانه‌ات اطمینان دارم و به تفضّل بزرگت امیدوارم مرا به بخشش زیبایت عادت داده‌ای و خود شایستة ای بر اتمامش و از معرفت خالصت حقیقتی به من بخشیدی که باید تو را شکر گویم به خاطر الهامش!

نوازشگرا!

این چشم‌ها که به شدبت گریان است و این پلک‌ها که اشکش روان است و این گریه که چونان شیون  عزیز از دست داده زنان است به خاطر انجام خطاها و گناهان است که شرمنده‌ام از بودنشان و تو قادری بر ردودنشان!

آموزگارا!

امر به نیکی کردی و حال آن که خود کننده‌ترینی! به عطای بر گدایان ترغیب کردی حال آن که خود نوازنده‌ترینی! به رهایی بردگان فراخواندی حال آن که خود رهاننده‌ترینی! به چشم‌پوشی از گنهکاران تشویق کردی حال آن که خود پوشاننده‌ترینی!

پنهانگرا!

هر گاه از کتابت گستردگی رحمتت را تلاون می‌کنیم از مخالفت با تو می‌هراسیم و به خاطر بذل رحمتت شاد می‌شویم و هر گاه عذابت را تلاوت می‌کنیم در طاعتت می‌کوشیم و از انتقام دردناکت می‌ترسیم پس نه رحمتت ما را ایمن می‌سازد و نه غضبت ما را به یأس می‌اندازد!

بخشایشگرا!

چگونه در پناه تو قرار بگیرد آن که وجودش در امواج مصیبت و غم است و از هر سو آماج تیرهای مرگ و عدم!

بنده‌نوازا!

اگر گناهانم مرا از تو ترسانده حسن گمانم به تو امانم می‌دهد و اگر ترس از تو مرا به بند کشانده حسن نظرت در آزادی توانم می‌دهد!

پروردگارا!

اگر مرگم نزدیک است راه قرب من به تو تاریک؛ اعتراف به گناه و لابه بهترین بهانه برای پوزش و توبه است!

آمرزگارا!

اگر رحمت کنی چه کسی شایسته‌تر از تو و اگر عذاب کنی چه کسی بایسته‌تر از توست!

آفریدگارا!

به من نیکی کردی در همه‌ی ایّام حیاتم پس نیکی‌ات را قطع مکن بعد از وفاتم!

نویدگرا!

چگونه ناامید شوم از حسن نظرت بعد از وفاتم حال آن که پیوسته با من نیکی کردی در ایّام حیاتم!

مهربانا!

عفوت از هر گناهی فرابر می‌نماید و نعمتت هر گناهی را می‌زداید!

آمرزگارا!

اگر گناهانم مرا به هراس کشانده ولی محبّتم به تو مرا به آرامش رسانده پس آنچه شایسته‌ی توست با من کن و با فضلت آن که را نادانیش در بر گرفته ایمن کن ای آن که پوشیده‌ها در نظرت عریان می‌نماید و پیچیده‌های پنهان بر تو نهان نمی‌ماند پس پنهان‌کاری‌هایم را بخشوده شمار و سنگینی گناهان را با رحمتت از پشتم بردار!

بزرگوارا!

در دنیا گناهانم را پوشاندی و بر ملا نکردی در قیامت هم آن‌ها را بپوشان و مرا رسوا مکن ای پوشاننده‌ی کاستی‌ها! سزاوارتر از تو به پوشاندن کیست؟ ای بخشاینده‌ی ناراستی‌ها! سزاوارتر از تو بر بخشودن کیست؟ خدایا! جود و بخششت آرزویم را گسترده کرد و پوشاندنت اعمالم را در پرده کرد پس هنگام که مرگ فریاد می‌کند با دیدارت مرا شاد کن!

نیکوکارا!

عذرخواهیم نزد تو عذرخواهی کسی نیست که به قبول عذرش نیاز دارد و زاریم به درگاهت زاری کسی نیست که برای برطرف شدن سختی خواسته‌اش از آن دست بردارد ای بهترین کسی که بدکاران از تو پوزش طلبیده و ای گرامی‌ترین کسی که حطاکاران از تو آمرزش طلبیده‌اند؛ پوزشم بپذیر!

مهربانا!

بی‌جوابم مگذار برای حاجتی که عمرم را در طلبش فنا کردم حال آن که گواهی جز تو بر آن نیاوردم!

خداوندا!

اگر خوارم می‌خواستی مرا به راه نمی‌کشاندی و اگر رسوایم می‌خواستی گناهانم نمی‌پوشاندی پس برای آنچه به راهم آوردی همچنان مرا بهره‌مند گذار و آنچه را بدان عیوبم را پوشاندی از من برمدار!

سرورا!

اگر مرتکب گناه نشده بودم از عقابت بیم نداشتم و اگر از کرمت آگاه نشده بودم به ثوابت امید نداشتم تو برای برآوردن آرزوی آرزومندان گرامی‌ترینی و برای گذشت از گناهکاران مهربان‌ترین!

آمرزگارا!

نیکی‌ها مرا میان جود و احسانت گذارده و گناهان میان عفو و غفرانت گمارده حال امیدوارم بدکاری که در گرو معصیت خویش است و نیکوکاری که در خلوص بصیرت خویش میان این و آن ضایع نشود!

مهربانا!

اگر ایمانم به یگانگیت گواه و زبانم در ستودنت گویا و قرآن مرا بر فزونی بخششت رهنما باشد پس چگونه امیدم به محقّق شدن وعده‌هایت مسرور نشود و چگونه آرزویم به بخشش زیادت پرشور نگردد؟

میهمان‌نوازا!

اگر ثواب دهی فضل توست و اگر عذاب کنی عدل تو پس ای آن که فضلت امید دهنده و عدلت بیم دهنده است! بر من منّت گزار با فضلت و بر من مگیر با عدلت!

مهربانا!

تو را می‌خوانم چونان خوانش اصرار کننده‌ای که بر درگاه مولایش پا می‌فشارد، می‌گریم چونان گریه کسی که در ادعایش با حجّت علیه خود اقرار دارد و فروتنی می‌کنم چونان کسی که برای دنیا و آخرت بر درگاهت خاکسار است پس خدایا! مبر رشته‌ی رجایم را و بشنو زاری و نجوایم را و بپذیر دعایم را و استوار کن حجّت بر ادعایم را!

بخشایشگرا!

اگر پوزش از گناه را می‌دانستم؛ عذر می‌خواستم حال به گناهانی که تو به حساب آورده‌ای و از من سرزده اقرار می‌آورم که از تو برگشتم و از حد گذشتم پس اعتراف به گناهم را بر من مگیر و هنگام بازگشت خواسته‌ام بپذیر!

آموزگارا!

گناهانی مرتکب شده‌ام که بدان‌ها آشنایی و بر خود ستمی کرده‌ام که بدان آگاهی بنابراین یا مرا بنده‌ای فرمانبردار قرار ده که او را گرامی داشته‌ای و یا گنهکاری که از عذاب برداشته‌ای!

ناز‌افرینا!

گویی خود را تنها می‌بینم که در قعر گورش آرمیده و همسایگان تشییع‌کننده از او بریده، ناآشنایان بر غربتش گریسته و خویشاوندان دلسوز بر او اشک ریخته‌اند و دوستان از لب گور او را صدا می‌زنند و دشمنان زمان حیات هنگام مرگ بر او رحمت می‌کنند. بر بینندگان شدّت فقرش نمایان و بیچارگیش عیان و از این که زیر خاک او را تنها گذاشته‌اند حیران و تو فرمودی:« ای ملائکه‌ی من! بنده‌ای تنها که خویشاوندان او را جا گذاشتند و دورمانده‌ای که اهلش بر وی ستم روا داشتند، غریبی که مال و فرزندان او را تنها گذاشتند بر من فرود آمده و غریبانه در گور ساکن شد در حالی که همواره در سرای دنیا  نگاه دعا داشت امروز نظر رجا دارد.» پس در آن هنگام به خوبی میزبانی می‌کنی و از خانواده و خویشاوندان دلسوزتری و مهربانی می‌کنی!

مهرآفرینا!

اگر گناهانم از میان زمین تا کرانه‌ی آسمان را پر کند و از سترگان بگذرد، یأس از انتظار آمرزش نومید و مهجورم نمی‌کند و ناامیدی از انتظار خشنودیت دورم نمی‌کند!

سرورا!

تو را آن گونه یاد می‌کنم که به من تعلیم دادی، تو را یگانه می‌دانم به توحیدی که مرا برنشاندی و تو را می‌خوانم به دعایی که به من یاد دادی! محرومم مکن با رحمتت از پاداشی که وعده دادی از نعمت‌هایت بر من آن بوده که راهنماییم کردی زیبایی دعایت را و کمالش به آن که واجب گرداندی بر من خوبی جزایت را!

پاداشگرا!

منتظر عفو تو هستم چونان انتظار گنهکاران و از رحمتت مأیوس نمی‌شوم چونان امید نیکوکاران ای معبودم و سرورم! آن گاه که خطاها و لغزش‌هایم را به یاد می‌آورم چشمانم غرق بی‌قراری شده و اشکم جاری می‌شود، چرا سرشک نیارم و اشک نبارم حال آن که نمی‌دانم سرم بر چه بالینی و مسیرم بر چه سرزمینی است ای مونس هر غریب تنها! وحشتم را در قبر الفت کن و ای همراه هر تنها بر درازی تنهاییم رحمت کن!

مهربانا!

چگونه بر من نظر داری در میان ساکنان زمین و چگونه رفتار می‌کنی در سرای وحشت‌آفرین؟ تو که در این دنیا به من لطف کردی ای برترین نعمت دهندگان و ای بخشنده‌ترین بخشندگان! نیکی‌هایت فراوان گشته که در شمارش آن‌ها حیرانم و در سپاس پاداش آن ناتوان! سپاس مخصوص توست بر آنچه که بخشیدی و شکر از آن توست بر الطافی که آفریدی ای بهترین کسی که دعاکنندگان به دعوتش نشسته اند و برترین کسی که امیدواران به او امید بسته‌اند در پناه اسلام توسّل می‌جویم بر تو و به حرمت قرآن اعتماد می‌کنم بر تو و به محمّد و اهل بیتش شفاعت می‌خواهم از تو، نزدیکی تو را خواهانم و آنان را در برابر نیازها و ترس‌هایم برتر می‌نشانم!

خداوندا!

بر محمّد و اهل بیت پاکش درود فرست و به خاطر دوستی آنان مرا در قیامت برنشان و از نجاسات و پلیدی‌ها پاک گردان و با توسّل به انان مرا به قرب خود و آبرو برسان ای بزرگوار در چشم‌پوشی و غفران و ای معدن بخشش‌ها و عطایای فراوان! از گناهانم چشم‌پوشی کن و درگذر و با نگاه مراقبتی بازدارنده از نافرمانی‌ها به من بنگر!

نازآفرینا!

آن که به تو تقرّب جست از دوستی با تو ارجمند گشت و ان که به تو محبّت ورزید خشنود و خرسند گشت و آن که تو او را معرّفی کنی گمنام نیست و آن که به تو پناه جست دیگر بدنام نیست!

مهربانا!

آیا چهره‌ای که مدّت‌ها در برابرت به سجده افتاده با آتش می‌سوزانی؟ آیا دست‌هایی را که مدّت‌ها در خواندنت تضرّع کرده به بند گردن می‌نشانی؟ آیا پاهایی را که بارها از منازل به قصد قرب تو خارج شده‌اند با غل و زنجیرهای جهنّمی به بند می‌کشانی این حال کسی است که تو بر او منّت نهادی نه او بر تو!

آموزگارا!

چه بسیار است نعمت‌های تو که شکر من در برابر آن حیران است و چه بسیارند گرفتاری‌های من که صبر من در برابر آن‌ها ناتوان پس ای آن که شکرم در برابر نعمت‌هایت اندک بوده و تو آن را بر من حرام نکردی و مرا یارای صبر در آزمایشت نبوده و تو مرا بدنام نکردی! احسان نیکویت مرا سرمست کرده و به سرکشی انداخته و بردباری فراوانت مرا مغرور ساخته!

آمرزگارا!

عافیتت بر نافرمانیم کشانده و نعمتت در مخالفتم دوانده و عمرم را در غیر طاعتت گذراندم گستاخیم از آنچه نهر کرده بودی بازم نداشت، حسادتم در ارتکاب آنچه بر ضررم داشتی قد برافراشت. گناهانم را با بردباری پوشاندی و مرا دور از رؤیت هر بیننده‌ای نشاندی و به حق با نعمت‌های فراوان به اکرام و احسان رساندی در حالی که من گنهکار شدم و عادت تو احسان است و عادت من عصیان!

آمرزگارا!

نزد تو آمده‌ام با اعتراف به این که بدکردارم و به خاطر خواریم در برابرت خاکسارم حال آن که امیدوارم به فضل زیبایی که به من شناساندی پس امیدم را از فضلت ناکام مکن و گمانم را به لطفت بی‌سرانجام مگردان!

بخشایشگرا!

آرزویم به تو بالاتر است از آرزوی دیگر آرزومندان و درخواستم از تو ماننده نیست به درخواست گدایان زیرا اگر گدا را از درخواستش بازداری خودداری می‌کند و من در آن پافشاری می‌کنم!

میهمان‌نوازا!

بردباریت با من مرا خود شیفته کرده و رحمتت بر من که همان عفو گناهان است مرا فریفته حال آن که می‌دانم می‌توانستی به زمین بگویی او را بدار و او نیز چنین کند و می‌توانستی به آسمان امر کنی بر او سنگ ببار و آسمان چنین کند و اگر به برخی اندامم می‌گفتی دیگری را بفشار درنگ نمی‌کردند پس خدایا! با عفوت بر گناهانم بر من منّت بنه و توبه‌ام را توبه‌ای صادقانه که قلبم را پاک کند قرار ده!

میزبانا!

تو نور منی در هر تاریکی و تو اندوخته‌ی منی در تنگی و باریکی تو تکیه‌گاه منی در هر بلایی و تو مونس منی در هر خلوتی و هر تنهایی پس مرا پناه ده از جایگاه بد ناکامان و رهایی ده از جایگاه پست دروغگویان!

بنده‌نوازا!

تو راهنمای کسی هستی که راهنمایش جدا شده تو آرزوی کسی هستی که آرزومندیش رها شده پس اگر گناهانم میان دعایم و اجابتت فاصله انداخته کرمت میان من و آمرزشت مانع نساخته!

مهربانا!

آن که را هدایت کردی گمراه نمی‌کنی و ان که را یاری کردی بی‌پناه نمی‌کنی! شوربخت نمی‌شود آن که را برداشتی و خوشبخت نمی شود آن که را بگذاشتی! به عزّتت سوگند به گونه‌ای دوستت دارم که قلبم با شیرینی آن حلاوت یافته و نفسم با خوبی آن بشارت محال است که در احکام عادلانه‌ات بربندی اسباب رحمتت را بر روی باورمندان محبّتت!

آمرزگارا!

اگر توفیقت نبود، سرگشتگان گمراه می‌شدند، اگر کمکت نبود راه‌یافتگان به راه نمی‌آمدند، تو راه را بر آنان هموار کردی تا سرانجام یافتند و تقوا را بر آنان نثار کردی تا کام یافتند پس نعمت فراوان بر آنان می‌باری م منّت همیشگی بر آنان داری!

سرورا!

از تو می‌خواهم همانند انسانی بیچاره، فروتن، گریان و مسکین که مرا در علم و فهم از صاحبان یقین و در معرفت از کاملان متین قرار دهی و تو کتابت را جز به درستی نیاوردی و فرستادگانت را جز به راستی نفرستادی! تو بندگانت را بیهوده و بی‌هدف رها نکردی و آنان را از بیان و هدایت جدا نکردی و آنان را جز به طاعت فرانخواندی و به جهالت و تباهکاری آنان راضی نماندی بلکه آنان را گزیدی تا تو را پرستش کنند و روزیشان دادی تا تو را ستایش کنند. آنان را از یگانگی‌ات آگاه کردی تا تو را یگانه نیایش کنند و آنان را مکلّف نکردی به آنچه ناتوانند و خطابشان نکردی بر آنچه نمی‌دانند بلکه آنان به راهت آشنا و حجّتت بر آنان گویا و امرت در آنان پویا و قدرتت بر آنان رساست. هر که را بخواهی برمی‌گزینی و در جوار خود می‌نشانی و هر که را بخواهی از معاصی برمی‌گردانی و می‌رهانی و برای بهره‌مندی از نعمت‌های بزرگت به گستره‌ی رحمتت می‌کشانی، ای بزرگوارترین بزرگواران و ای مهربان‌ترین مهربانان!

خداوندا!

مرا آفریدی و تقدیرم را کامل ساختی، مرا صورت بخشیدی و چهره‌ام را نیکو پرداختی، بعد از نیستی موجود و بعد از غیبت بود شدم و با مهربانی و رأفتت بر آفرینشی کامل و متعادل خشنود شدم و مرا در حالی که کودکی خرد سال بودم در گهواره مراقبت کردی و با غذایی سهل و گوارا مساعدت نمودی سپس آغوش دلسوزی و مهربانی پدران و مادران را برایم گرم کردی و قلب دایه‌ها را برایم نرم و مرا از شرّ انس و جن محافظت نمودی. مرا سلامت دادی و از افزونی وکاستی، تا لب به سخن گشودم سپس با رشدم آراستی و جامه‌ی احسان بر قامتم دوختی و نعمت‌ معاش و انواع لباس برایم اندوختی و در تمام امور در پناه حمایت خود نشاندی و مرا به تمام خواسته‌هایم رساندی و تمام کردی بر من نعمتت را و واجب گرداندی برایم محبّتت را. این نعمت‌ها بیش از آن است که گویندگان بتوانند برشمارند یا عمل کنندگان شکرش بجای آرند ولی من به مخالفت با تو برخاستم و خود را از آنچه مرا به تو نزدیک می‌کرد پیراستم و به آنچه مرا از تو دور می‌کرد آراستم امّا تو مرا با پوشش زیبایت آراستی و مرا به حسن نظرت نزدیک کردی و در اثر نافرمانی مرا از احسانت دور نکردی بلکه پی‌درپی به من نعمت بخشیدی و با فضل و کرمت مرا دیدی. هرگاه تو را خواندم اجابتم کردی و هرگاه از تو خواستم حاجتم برآوردی. هرگاه تو را شکر گفت بر من افزون کردی و هرگاه از تو نخواستم از حلقه بیرون نکردی پس حمد از آن توست، حمدی که تو را بایسته باشد و آغازگری الطافت و پی‌درپی بودن نعمت‌هایت را مناسب و شایسته!

مهربانا!

در دنیا گناهانی را از من پوشاندی که از آن‌ها گریز ندارم و به پوشاندن آن‌ها در قیامت گزیر ندارم، ای آن که با پوشش خود مرا از دیده‌ی تیزبینان رهاندی در قیامت مرا از حضور جهانیان برهان!

نیکوکارا!

به من عطا کردی و بر بهره‌ام افزودی، مرا نیکو نگه داشتی و حفظ نمودی، در روزی‌های نیکو بر من گشودی، مرا به خود نزدیک کردی و جایگاهم را گرامی داشتی، با الطاف نیکو و بزرگوارانه‌ات به سرپرستیم قد برافراشتی پس حمد و سپاس از آن توست به خاطر بخشش‌های از حد بیرونت و عطایای روزافزونت. سپاسی کامل و شکری بایسته‌ات و بازدارنده از عذاب ثابت و پیوسته‌ات همراه با مداهب و بخشش‌های شایسته‌ات!

پنهانگرا!

عادتم دادی به برآمدن آنچه می‌خواهم، هموار می‌کنی بر من مسیری را که در راهم، بر تو اعتماد می‌کنم تمام نیازمندی‌هایم را و بر تو عرضه می‌کنم به خاطر اعتماد همیشگی بر احسانت تمام آزمندی‌هایم را. طلب خیر را به جایی که عادت کرده‌ام می‌گویم و رستگاری را از منبعی که آشنایم می‌جویم، می‌دانم که پناهندگان به سویت را به غیر خود نمی‌سپاری و هیچ گاه نیکی‌های افزونت را به لطف زیبایت از امیدواران دریغ نمی‌داری!

بزرگوارا!

پی‌درپی بوده نیکی و عطایت بر من و لازم گردیده شکر و ثنایت بر من پس هیچ از شکرت از شکرت را عیان و آشکار نمی‌کنم، هیچ سخنی را در یادت ظاهر و تکرار نمی‌کنم جز آن که تو بر آن سزاوار بودی و این شکر و ثنای من در کنار احسانت بسیار ناچیز و کم‌مقدار!

نعمت‌آفرینا!

از فواید نعمت‌هایت درخواست فزونی دارم به گونه‌ای که زمان بزرگواریت را دیر نمی‌پندارم، در بلاها به تو پناه می‌آرم در حالی که پایانی بر عدالت تو در مخیّله ندارم!

امدادگرا!

ارزشمند گشت آن که را با برگزیدنت سعادتمند گرداندی و چه بی‌یار و یاور است آن که را از درگاهت راندی!

کام‌آورا! چه بزرگ است آسایش قلبی که بر تو بسته است و چه رستگار است تلاش آن که در آرزوی آنچه نزد توست نشسته است!

باور‌آفرینا!

تو دوستانت را از سرگردانی شک‌ها رهاندی و شادی شاهانه به جان و روانشان چشاندی، آنان را با زیور وقار و هیبت آراسته ساختی و پرده‌های عصمت و توبه بر آنان فروانداختی، همّتشان را به ملکوت آسمان‌ها کشیدی و به آن‌ها عطایا و بخشش‌های ویژه بخشیدی، اراده‌ی آنان را به ریسمان محبّتت پیوند زدی و اندیشه‌هاشان را به تحصیل معرفتت بند زدی، آنان در راه خدمتت برپایند و در اوامر و نواهیت پابرجا، به مناجاتت خو دارند و با صدق ارده آبرو، تمام این‌ها به خاطر اثر مهربانی و ترحّمت در آنان است و برای منّت نیکویت بر آنان!

آمرزگارا!

آنان با تو به خشنودیت رسیدند و با بزرگواریت جامه‌ی دوستیت پوشیدند پس مرا با اهل طاعت خویش بنشان و به حلقه‌ی کسانی که از آن‌ها دورند و اهل معصیت تواند مکشان و همه‌ی اعتقادم را نسبت به ذکرت از شبهه‌ی فتنه‌ها دور و از ظاهر سازی پنهان و آشکار مستور کن و اعتقادم به خوفت آمیخته و به طاعتت در هر آشکار و نهانی آویخته و به اموری که دین تأیید نموده و حفظ کرده وارد شوم و از آنچه دنیا می‌سازد و ویران می‌کند خارج گردم. اعتقادم از اراده‌ی من به هر شخصی جز تو مبرّا و آبرومند و پابرجا باشد، روزی که در برابرت قرار می‌گیرم و در جوارت استقرار می‌یابم دور از عوارض ریا و از شرور هواها و هوس‌ها مبرّا باشد. با اعمال صالح، صبحگاهان و شامگاهان به سوی تو آیم، عروجی همیشگی که جدایی ندیده و به آخر نرسیده و نزد تو در نامه‌هایی که ثبت شده در بهشت برین و نمی‌بینند آن را جز مقرّبین و لمس نمی‌کنند آن را جز مطهّرین!

مهربانا!

تو سرپرست برگزیدگان و نیکانی، آفرینش از آن تو و اختیار در دستان توست. تو در دنیا جامه‌ی عافیت بر من پوشاندی و معرفت درستت را در قلبم نشاندی، در آخرت از عواطف مهربانت محرومم منه و مرا از زمره‌ی کسانی که مشمول عفوت شده و مصدوم خشمت نشده‌اند قرار ده ای کسی که علّت حرکات و پیش‌آمد سکنات را می‌داند و بر او آنچه در وهم و گمان نمی‌آید پنهان نمی‌ماند. ما را از کسانی که راه رسیدن به خودت را بر آنان گشودی و راه وصول به خودت را بر آنان بازنمودی، قرار ده آنان که جامه‌ی محکم حکمت پوشیدند و راه‌های توبه را درنوردیدند تا آن که در باغ‌های رحمتت اقامت گزیدند و با دور نشدن از عصمت به سلامت رسیدند. همانا تو سرپرست کسی هستی که به یاریت پناه برد و پاداش دهنده‌ی کسی که که به وجوب شکرت اعتراف آورد. به واسطه‌ی بزرگواریت بخل نمی‌آری و در کارهایت بازخواست نداری. به عظمت رسیده، ثنای تو و بزرگ شده، عطای تو. آشکار گشته نعمت‌هایت و پاک گردیده نام‌هایت. آسان شده امور با تقدیرت و امور به خوبی می‌گذرد با تدبیرت و آن که از تو برگردد گشادگی از او برگردد. منزّه و پاکی، معبود تابناکی، در کارها توکّلم بر توست و در آمال توسّلم بر تو. اطمینانم تویی و پشتیبانم تو. در برابر معصیت‌ها تاب مقاومت ندارم جز به توفیقت و در طاعت‌ها نیرویی جز تأییدت. معبود تابناکی، منزّه و پاکی! من از ستمکارانم ای مهربان‌ترین مهربانان و بهترین آمرزندگان!

درود خدا بر محمّد خاتم پیامبران و بر خاندان پسندیده‌اش و یاران برگزیده‌اش، بر آنان باد درودی تابنده و خداوند یکتا ما را بهترین یاور و بسنده ای برترین میهمان و ای والاترین میزبان! ای فرخ‌ترین عطاگستر و ای برترین امیدپرور! مرا بهره‌مند کن بهره‌ای از حد فزون و مبارک و میمون، پاک و حلال بی که عذابش در پی باشد با فضلت فراهم کن اسبابش را تو بر هر کاری قادری ای مهربان‌ترین مهربانان!


 

 

 

 

 

نیایش (19)

(نیایش معروف به انجیلیّه متوسط)

 

خدایا!

تو منزّه و پاکی، چه بردبار و عزیز و تابناکی! چقدر بلندمرتبه و قدیمی و دانا و حکیمی. گستردگی علمت سرکشی متکبّران را در بر گرفته و نعمت‌هایت شکر سپاس‌گویان را سراسر. فضلت از شمارش شمارگران بیرون است و لطفت از توصیف وصف‌کنندگان افزون. ما را با قدرتت آفریدی و ما چیزی نبودیم و با حقیقت لطفت ما را در تاریکی صورت بخشیدی و ما را با بوی خوشت به جنبش آوردی و با روزی پاکت خورش دادی و در زمین آرامت نشاندی و ما را به طاعتت فراخواندی ولی ما در سایه‌ی احسانت به عصیانت افتادیم اگر بردباریت نبود ما را به مهلت نمی‌رساندی چون با پوششت ما را پوشاندی و با معرفتت برترمان نشاندی و محبّتت را در نظر ما برافراشتی و نعمتت را بر ما ارزانی داشتی و ما را به یگانگی‌ات رهنمون داشتی، راه نجات بر ما آسان کرده از راه‌های هلاکت مصون داشتی ولی ما در برابر احسانت بد کردیم و با گستاخی تو را به خشم آوردیم و به سوی آنچه از خشنودیت دورمان کرده شتافتیم و از فریب آرزومان شاد شده بازدارندگی مرک را هم برنتافتیم تا آن که وعده‌ات فرارسید و توان ما برید پس به امکانات روزیت بی‌اعتنا ماندیم و پاداش‌هایت را بی‌ارزش خواندیم و اعمال بدکاران را انجام دادیم و مانند انتظار پاداش نیکوکاران به دام آرزوهای بزرگ افتادیم بنابر این ما از خداییم و به سوی او بازمی‌گردیم از مصیبتی که به سوگی عظیم پرداخته و پاداش بد فراهم ساخته و کیفرش بر ما سایه انداخته و با عذابی طولانی بر ما تاخته. پروردگارا! اگر بر ما نبخشایی گسترده می‌شود خواهش‌هامان پس بنا به وعده‌ات درگذر از لغزش‌هامان!

پروردگارا!

دست امید به گذشت دادیم، آشکارا با گناهان کبیره با تو درافتادیم و آن‌ها را از مخلوقات کوچکت پنهان نهادیم و هرگز تو را از جهت ترس مدّ نظر قرار ندادیم و حال آن که تو با ما بودی، از تو خجالت نکشیدیم در حالی که تو ما را می‌دیدی، پرده‌ی حرمتت دریدیم!

میزبانا!

ای آن که ذاتت عزیز است با چه رویی بساط ملاقاتت فراهم چینیم و با چه زبانی با تو به نجوا بنشینیم و پس از شکستن پیمان‌های تأکید شده چگونه تو را به کفالت گزینیم؟ سپس تو را هنگام بلا خواندیم حال آن که بدون اندیشه خود را به خطا کشاندیم پس دعایمان را اجابت نمودی و غم از دل ما زدودی و بر فقر و بی‌چیزی ما در رحمت گشودی پس وای بر حال من که چه بد است اعمال من! با گستاخی بر تو خود شیفته‌ایم و با چه حیلتی خود را فریفته‌ایم!

بزرگوارا!

هنگام معصیت خود را سبک شمردیم، نه عظمتت را. فریب جهالتمان را خوردیم، نه بردباریت را. حقّ خود را ستردیم، نه حقیقت عظیمت را. بر خود ستم کردیم و امید به رحمتت آوردیم پس بر تضرّع و زاریمان بر آنچه تباه شده و چهره‌های بر زمین نهاده و از گناه سیاه شده رحمت آور! از تو می‌خواهیم که بر محمّد(ص) و خاندانش درود فرستی و ترس ما را با امنیّتت و وحشتمان را با انست و تنهاییمان را با همراهیت و نابودیمان را با جاودانگیت و خواریمان را با عزّتت و ضعفمان را با قوّتت پیوند دهی زیرا آن که تو او را نگهداری نادرستی ندارد و آن که تو او را نیرو دهی سستی ندارد و آن که تو او را یاری کنی کاستی ندارد! ای گستراننده‌ی برکت‌ها و ای برآورنده‌ی حاجت‌ها و ای رواکننده‌ی خواست‌ها از تو می‌خواهیم که محمّد(ص) و خاندان محمّد(ص) را درود رسانی و حزن و ترس روزیمان گردانی که بازدارد ما را از لذّات دنیا و شهوات و بردار موانع عمل به طاعات را زیرا سزاوار نیست غافل شود ثنایت را کسی که بر او ارزانی داشتی عطایت را و به چیزی غیر از تو سرگرمی پذیرد ای آن که هر چیزی را جایگزینی و هیچ چیز جای تو را نگیرد!

مهربانا!

ما را مداوا کن پیش از به خطر افتادن سلامت و در راه طاعتت قرار ده قبل از پایان یافتن مهلت و بر ما رحم کن قبل از پوشانده شدن دعا در حجاب مسئلت و بر ما منّت گزار و ما را از سستی و تنبلی و ناتوانی، بیماری و زیان و نگرانی، خستگی و ریا و شهوت‌رانی، هوس و عصیان، سرکشی و طغیان، اظهار شادی و خودخواهی، جدال و مرافعه و ناآگاهی، بی‌خردی و بدخلقی و بی‌وفایی و پرگویی در آنچه دوست نمی‌داری، مشغول شدن به آنچه بهره از آن بر ما نمی‌باری، پناه ده! ما را از پیروی هوا و هوس و همنشینی با نادان و سرپیچی از دانشمندان و دوری از قاریان قرآن و مجالست با فرومایگان پاک کن و ما را از کسانی قرار ده که با اولیایت قرینند، از کسانی قرار مده که با دشمنانت همنشینند! زنده بدار ما را به زندگانی صالحان و روزی کن ما را ترس دل بیمناکان و پرهیز دین‌باوران و صبر پارسایان و هراس پرهیزگاران و قناعت توبه‌کاران و یقین صابران و عبادت عابدان و حرص مشتاقان به ما عطا کن! تا عذاب نشده به بهشتمان نبری!

بنده‌نوازا!

عمل به واجباتت را، چنگ زدن به سنّتت را، توقّف بر نواهیت را، پیروی از اهل طاعتت را و دست کشیدن از محرّماتت را از تو می‌خواهیم!

نیکوکارا!

نیکی کردن بدون آزار و منّت و عزّتی با تو بدون ضلالت و ثبات قدم و یقین و تذکّر و قناعت و بی‌نیازی از خلق و عفّت نصیب ما ساز و در برابر جهانیان چهره‌مان را خوار مساز زیرا انسان در برابر احسان کننده خاضع است و در برابر معصیت او ناراحت نشده و او را از باطل مانع نیست بلکه روزی ما را بسیار کن و اعمال ما را نیکو برآر و ما را از میل به اهل دنیا و تملّق برای آنان بازدار!

آموزگارا!

آنچه از بیان نورافشان و برهان درخشان بر زبان ما بیان کردی در قبر و محشر و مرگ و زندگی بر ما روان کن و آن را مایه‌ی عزّت ما کن نه ذلّت ما و در برابر بدی‌های دنیا و آخرت سدّ امنیّت ما ای مهربان‌ترین مهربانان!

مهربانا!

درود فرست بر محمّد(ص) و خاندان محمّد(ص) و ما را از کسانی قرار ده که ارواحشان به سوی مراتب عالی پیشتازند و همّت‌هاشان در عزّت مردم سرفراز و قلب‌هاشان همیشه مشتاق و در پرواز تا فرود آیند در بهشت پر نعمت و بهره گیرند از میوه‌های با طراوت و بنوشند از شراب زندگانی و غوطه‌ور شوند در گرداب شادمانی و فرو روند در دریای زندگانی و قرار گیرند در سایه‌ی کرامت ربّانی ای پروردگار جهانیان اجابت کن!

خداوندا!

بر محمّد(ص) و خاندانش درود فرست و ما را از کسانی قرار ده که سرزمین ستمگران را زیر پا نهند و از انس با ستمگران برهند و با نور اخلاص به سوی برتری بالا روند و بر کشتی نجات سوار شوند و با نسیم خوش‌باوری لوای یقین برافرازند و در ساحل دریای خشنودی لنگر اندازند ای مهربان‌ترین مهربانان!

خداوندا!

بر محمّد(ص) و خاندانش درود فرست و ما را از کسانی قرار ده که در شهوت را به روی قلب‌هاشان بستند و از غفلت رستند، تلخی زندگانی را بر خود خوشگوار کردند و سادگی را نرم و سازگار. با ریسمان نجات و دستگیره‌ی سلامت و اقامت در سرای کرامت پیروز شدند!

خداوندا!

بر محمّد(ص) و خاندانش درود فرست و ما را از کسانی قرار ده که به دستگیره‌ی علم چنگ زده و خود را با فهم هماهنگ کرده، نامه‌ی گناهانشان خوانده و دفتر خطاهاشان گشاده و جام تلخ اندوه شدید بر آنان نوشانده تا آن که از آفات به سلامت شتافته و آسایش را در بازگشتگاه خویش یافته‌اند!

خداوندا!

بر محمّد(ص) و خاندانش درود فرست و ما را از کسانی قرار ده که درختان خطایا را در برابر قلوبشان کاشته‌اند و آن‌ها را از آب توبه سیراب گذاشته تا این که با میوه‌های پشیمانی آن‌ها را به بار نشانده و آن‌ها را با پرده‌های پوشیده‌ی ملکوت به آگاهی کشانده آن‌ها را از ترس و غم و ناراحتی‌ها و گرفتاری‌ها رهانده و در آیینه‌ی افکار نگریسته و با هوش سرشار زیسته و جامه‌ی خدمتگزار پوشیده‌اند!

خداوندا!

بر محمّد(ص) و خاندانش درود فرست و ما را از کسانی قرار ده که نوشیدند از جام صفا و صبرشان دادی در برابر بلا و چشم‌هاشان روشن شد از چشمه‌ی حقیقت و صفا و قلب‌هاشان حیران شد در ملکوت و گردش نمودند در مواطن حجاب‌های جبروت و ارواحشان در سایه‌ی خنکای مشتاقان در باغ‌های امن و آسایش و معادن عزّت و آرامش جاودان شد!

خداوندا!

بر محمّد(ص) و خاندانش درود فرست و ما را از کسانی قرار ده که در گل‌های بهار فهم چریدند تا این که با اوج گرفتن به اعلی علّیین پریدند و یاد هیبتت را در دل‌هاشان کشیدند تا آن که قلوبشان با زبان‌های پنهان با طولانی کردن استغفار نهان در محراب مقدّس رهبانیّت خاشعان با تو نجوا کرد و چشم‌های دل را به آویزه‌های آسمان آویختند و چشم‌های نوحه‌گر آنان بین صف‌های کرّوبیان و محلّ نشستن روحانیان اشک ریختند و برای آنان ناله‌هایی است که دل‌ها را هنگام فرستادن اندیشه به چراگاه‌های پیشگامت می‌سوزانند و آتش ترس از جایگاه رویش شهوات را در قلوبشان می‌کشانند و این آتش میان طبقات پنهان عضلات قلب آن‌ها غنوده پس یاد تو خواب قلوب آنان را ربوده!

خداوندا!

بر محمّد(ص) و خاندانش درود فرست و ما را از کسانی قرار ده که به جای شهوات به ذکر تو پرداختند و به واسطه‌ی روشنایی معرفت با انگیزه‌های جاه و مقام علم مخالفت افراختند و با پاشیدن آب توبه آتش شهوات را فرونشاندند و ظروف جهالت را با آب خالص حیات شست‌وشو دادند تا ذکرت را بر زبان ذاکرین کشاندند1

خداوندا!

بر محمّد(ص) و خاندانش درود فرست و ما را از کسانی قرار ده که از مشکلاتشان در راه اطاعت با توفیق در منازل نیکان کاستی و آنان را با دوستی و نزدیکی و بزرگواری و خدمتگزاری آراستی!

خداوندا!

بر محمّد(ص) و خاندانش درود فرست و ما را از کسانی قرار ده که بر آن‌ها جامه‌ی عصمت اولیا پوشاندی و قلوب آنان را به پاکی و صفا مخصوص گرداندی، آن‌ها را با فهم و حیا در منازل برگزیدگان برتر نشاندی و همّت‌هاشان را در ملکوت آسمان‌هایت از تمامی حجاب‌ها گذراندی تا وارد شدگان بر آن‌ها به تو رسند و چشمان ما با حرکت در جلالت برخوردار شوند و قلوب ما از آنچه قلوب غافلان را به خواب کرده برهند و دل ما را با زنجیرهای نورانی درخشان کنی و آن‌ها را با ریسمان‌های ذکرت به پایه‌های عرش آویزان کنی چنان که آن‌ها را با نظر به خود از جایگاه خیانتکاران بازداری و با آزادگی سرفراز تا آن که همراه شوند در خدمت با خادمان و در سرزمین جویندگان ما را توفیق ده در خدمتت برای ابدال و عابدان و ما را از همراهان و یاران برگزیده که گل دوستی تو بر سر می‌زنند و درگاه تو را حلقه بر در می‌زنند؛ بگردان!

خداوندا!

بر محمّد(ص) و خاندانش درود فرست و ما را از کسانی قرار ده که خود را شناختند و در جایگاه خود رهوار یقین تاختند و عمرهاشان در طاعتت گذشت و اجسادشان به اندوه لاغر گشت هر چند نپوسیدند به ذکرت روی آوردند گرچه به آسایشگاه هدایت نرسیدند!

خداوندا!

بر محمّد(ص) و خاندانش درود فرست و ما را از کسانی قرار ده که پرده‌های ضخیم را از دیدگانشان زدودی و پلک بسته‌ی چشم دلشان را گشودی تا به تدبیر حکمت در تو نگریستند و شواهد و دلایل اشکارت را دیدند و با زیرکی معرفت قلوبشان را گزیدند در حالی که پنهان بودی در پوشش حجاب‌های غیب و پاک و منزّهی از هر عیب! کدام چشم است که نشان نورت را برتابد یا کدام چشم است که نور روشنی قدس تو دریابد و کدام خرد است که بتواند بر درک تو شتابد مگر دیدگان پر نور که حجاب‌های کور را از آن‌ها برداشته باشی پس ارواح آنان بر بال ملائک به بالا رسیدند و اهل ملکوت آن‌ها را زائر نامیدند و اهل جبروت نام ساکنان برای آنان گزیدند، آن‌ها به صفوف تسبیح‌گویان پیوستند و خویشتن را به حجاب قدرت بستند و با پروردگارشان برای هر خواسته به نجوا نشستند. بر آن‌ها حجاب‌های نور را شکافت تا با دیده‌ی دل به عزّت جلالت در بزرگی ملکوت نگریستند و دل‌ها به سینه‌هاشان در معرفت توحیدت بازگشتند پس معبودی جز تو نیست و شریکی برای تو نیست تو بسیار بلندمرتبه‌تر استی از آنچه ستمگران گویند!

خدایا!

در این دنیا اندوه و غم و حزن و عذاب است و در آخرت حساب و عقاب پس آسایش گشایشت کجاست؟

خدایا!

مرا آفریدی بی‌خواهش از من و می‌میرانی بی‌پرسش از من، دشمنی بر من گماردی که مرا به سلطه‌ی خود می‌کشد و به سوی بلا می‌برد و به من فرمودی: «خویشتن دار باش!» چگونه باشم اگر مرا نگه نداری؟

خداوندا!

بر محمّد(ص) و خاندانش درود فرست و مرا با گفتار ثابت در دنیا و آخرت استوار کن و با دستگیره‌ی محکمت که گسستنی نیست برقرار گردان ای مهربان‌ترین مهربانان ای آن که به بندگانت می‌گویی: «مرا بخوانید من به شما نزدیکم و دعای شما را اجابت می‌کنم!» اینک تو را خواندم چنان که امر کردی پس اجابت کن چنان که وعده کردی که تو خلاف وعده نمی‌کنی!

خداوندا!

بر محمّد(ص) و خاندانش درود فرست و بر من و والدین من، فرزندان آن‌ها و فرزندان من و هر چه از نسل من آیند از خانواده و نزدیکانم، فرزندان و دوستانم، برادران و همسایگانم، مردان و زنان و مؤمنان، زندگان و مردگان و آنان که در ایمان به ما پیشی گرفتند در دل‌های ما را رو به کینه‌ی مؤمنان مگشای! پروردگارا! همانا تو بخشاینده و مهربانی ببخشای!


 

 

 

 

 

نیایش (20)

 

به نام خداوند بخشاینده و مهربان

خداوندا!

از تو می‌خواهم که مرا نگاه داری تا گناه نکنم زیرا فراوانی گناه همراه با عصیان و فراوانی کرمت همراه با احسان مرا حیران و سرگردان کرد و فراوانی گناهانم زبانم را بست و جام آبرویم را شکست؛ با چه رویی به دیدارت آیم؟ در حالی که گناهان چهره‌ام را نازیبا ساخته و با چه زبانی باب سخن با تو گشایم در حالی که نافرمانی زبانم را ناگویا ساخته و چگونه تو را بخوانم؟ حال آن که گنهکارم و چگونه تو را نخوانم؟ حال آن که تو بزرگواری. چگونه شاد باشم؟ حال آن که درگیر عصیانم و چگونه ناشاد باشم؟ حال آن که تو در کمال احسانی. چگونه تو را بخوانم؟ حال آن که من منم و چگونه تو را نخوانم؟ حال آن که تو تویی. چگونه شادمان باشم؟ در حالی که نافرمانم و چگونه غمگین باشم؟ در حالی که در معرفتت حیرانم. من از این که تو را بخوانم شرم دارم حال آن که بر گناهانم پا می‌فشارم. چگونه بنده‌ای سرورش را نخواند؟ جایگاه و پناهگاهش کجاست اگر مولایش او را از خود براند؟

خدایا!

از چه کسی یاری خواهم؟ اگر از لغزشم در نگذری و چه کسی مرا رحم کند؟ اگر بر من رحمت نیاوری و چه کسی مرا دریابد؟ اگر تو مرا درنیابی. به کجا گریزم؟ اگر آرزوهایم را برنتابی.

خدایا!

میان بیم و امید درماندة‌ایم حال آن که بیم از تو مرا می‌میراند و امید به تو به بندگی می‌کشاند.

خدایا!

گناهکاری از صفات ما و بخشایندگی از صفات توست.

خدایا!

موی سپید نوری از انوار توست؛ محال است نورت را با نارت بسوزانی!

خدایا!

بهشت سرای نیکان است و گذرگاه آن بر آتش سوزان؛ پس ای کاش اگر از بهشتم برانند بر آتشم ننشانند!

خدایا!

چگونه تو را بخوانم و بهشتت را نخواهم حال آن که کارهایم زشت و ناپسند است؟

خدایا!

چگونه تو را بخوانم و بهشتت را نخواهم حال آن که کارهایت نیک و پسندیده است؟

خدایا!

من آنم که با وجود سرپیچی از تو به تو امیدوارم و امیدم چراغ رحمت تو را خاموش نمی‌کند.

خدایا!

من آنم که هر چه عمرم به درازا می‌کشد؛ گناهانم زیاد می‌شود و گرفتاریم با ازدیاد گناهانم بیشتر؛ آه ای مولایم! امیدم با فراوانی عفوت بیشتر می‌شود.

خدایا!

با بخشش بیکرانت گناهان بی‌پایانم را ببخشای زیرا گناهان بزرگ را جز خدای بزرگ نمی‌بخشاید.

خدایا!

من آن هستم که با تو پیمان بستم و آن را شکستم و تصمیمم را رها می‌نمایم زمانی که به شهوت می‌گرایم. شبم را با بطالت به صبح می‌رسانم و روزم را با بازی به شب و تو روزان و شبانم را می‌نگاری.

خدایا!

گناهانم به تو زیان نمی‌رساند و بخشش تو بر من از تو چیزی نمی‌کاهد پس آنچه را به تو زیان نمی‌رساند بر من عطا کن و آنچه از تو نمی‌کاهد بر من روا!

خدایا!

اگر مرا بسوزانی برای تو سودی ندارد و اگر بیامرزی تو را زیان نیارد پس در حقّ من آن کن که تو را زیان نرساند و با من مکن آنچه تو را شاد نمی‌گرداند!

خدایا!

اگر عفوت نبود؛ نافرمانی اهل معرفت نبود!

خدایا!

چون بر من می‌بخشایی؛ سر می‌پیچم از فرمانت و باز می‌گردم به عصیانت!

خدایا!

اگر بخشایش در نظرت برترین موجود نبود؛ نافرمانی تو از برترین مخلوق نبود!

خدایا!

انتظارم از تو آمرزش است و گمانم به تو بخشایش؛ پروردگارا! از لغزش‌هایم درگذر که آنچه از من سر زده گذشته است؛ ای آن که با دشمنان مدارا می‌کنی؛ چگونه مدارا نکنی با آن که ره دوستی تو را می‌سپارد و با تو نجوا دارد؟

ای آن که هر گاه خوانده شوی آماده‌ای جواب را؛ ای آن که با عظمتت ایجاد می‌کنی سحاب را، تو فرمودی:«کیست که مرا بخواند و لبیک نشنود؟» کیست که از من بخواهد و عطا نبیند؟ « کیست که بر در خانه‌ام بایستد و بی‌جواب نشیند؟» تو بودی که فرمودی:«من بخشنده‌ام، بخشش از من برکت گرفته؛ من کریمم و کرم از من نشأت گرفته؛ نشانه‌ی بزرگواریم به گنهکاران آن است که آنان را در بسترهاشان پاسداری می‌کنم گویی بر من عصیان نکرده‌اند و از آن‌ها نگهداری می‌کنم گویی مرا نافرمان نبوده‌اند.

خدایا!

کیست آن که گناه می‌کند و کدام است آن که می‌بخشاید؟ پس بسیار گنهکارم و تو بسیار آمرزگار!

خدایا!

چه بد کردم که مرتکب گناه بسیار شدم و عصیان نمودم و چه خوب کردی که کرم کردی و احسان نمودی!

خدایا!

تو آنی که مرا در جود و بخشش و عطایت فرو بردی و من آنم که خود را در گناهان، نادنی و خطاها فرو بردم در حالی که تو مشهور به احسانی و من مشهور به عصیان!

خدایا!

سینه‌ام در تنگناست و درمان گناهانم بی‌دوا؛ چه بسیار توبه کردم از آن‌ها و بازگشتم به آن‌ها!

خدایا!

چه بسیار نوحه‌سرایی کردم شبان و روزان و تا به کی عمرم را نابود گردانم با گناهان؟

خدایا!

طولانی شده اندوهم، لاغر و بایک گشته استخوانم، فرسوده شده جسمم و سنگینی می‌کند گناهان بر پشتم؛ ای سرورم! از فقر و نداری، ناتوانی و بیچارگی به تو پناه می‌برم!

خدایا!

دیدگان در خواب و آرامشند و در جایگاه خود در استراحت و رامش امّا من پریشانم و رحمت پروردگارم را نگرانم؛ پروردگارا! تو را می‌خوانم پس اجابت کن دعوتم را و برآور حاجتم را و شتاب کن اجابتم را!

خدایا!

همانند گناهکاران بخشایشت را چشم دارم و بر رحمتت که نیکوکاران انتظارش را دارند امیدوارم!

خدایا!

آیا چهره‌ام را با آتش می‌سوزانی حال آن که در نماز بر تو پیشانی بر خاک مالیده؟

خدایا!

آیا چشمانم را با آتش می‌سوزانی حال آن که از ترس تو اشکباران نالیده؟

خدایا!

آیا زبانم را با آتش می‌سوزانی حال آن که قرآن تلاوت کرده؟

خدایا!

آیا قلبم را با آتش می‌سوزانی حال آن که به دوستی تو عادت کرده؟

خدایا!

آیا بدنم را با آتش می‌سوزانی حال آن کهدر برابر تو فروتن بوده؟

خدایا!

آیا دست و پایم را با آتش می‌سوزانی حال آن کهرکوع و سجود نموده؟

خدایا!

امر به نیکی و ثواب کردی حال آن که خود از امرشدگان برتری و امر به بایستگی پاسخ و جواب کردی و خود از درخواست‌شدگان بهتری!

خدایا!

اگر عذابم کنی من بنده‌ای هستم که آفریده‌ای و در عذابش نهاده‌ای و اگر نجاتم دهی من بنده‌ای هستم بدکار که نجاتش داده‌ای!

خدایا!

برای مصون ماندن از گناه پناهی ندارم جز عصمت تو و برای رسیدن به خیر راهی ندارم جز مشیّت تو؛ عصمتت را نیافتم چگونه به گناه نیفتم؟

خدایا!

گناهانم را در دنیا پوشاندی و برملا نکردی پس در قیامت در برابر چشم جهانیان مرا رسوا مکن!

خدایا!

بخششت آرزوهایم را گسترانید و تشکّرت اعمالم را مقبول گردانید پس هنگام نزدیک شدن مرگم با دیدارت مسرورم کن!

خدایا!

وقتی ایمانم به وحدانیّتت گواه باشد و زبانم در ستودنت گویا و قرآن در شناخت الطافت رهنما؛ چگونه امیدم را از وعده‌هایت ببرم؟

خدایا!

من آنم که خود را با شمشیر نافرمانی کشتم تا آن که مستحقّ محرومیّت و جدایی از رحمت گشتم پس از تو امان می‌خواهم، امان! آیا چهره‌ی نیکی برای من نزد تو هست ای خدای رحمان!

خدایا!

آدم عصیان کرد؛ بر او بخشودی، حال جمعی از فرزندانش نافرمان شدند، ای آن که معصیت را بر پدر نگرفتی؛ بر نسل فرزندان گنهکار، مگیر!

خدایا!

بهشت را برای مطیعانت آفریدی و آنچه به دل خطور نکند در آن فراهم چیدی. به اعمالم نگریستم و بر ضعف آن‌ها گریستم. نفسم را قیاس کردم و امری نیافتم که به خاطر نعمت‌هایت تو را سپاس کرده باشم. آتش را برای سرکشان بنیان نهادی و در آن غل و زنجیر و دوزخ و عذاب وعده دادی امّا ای مولایم! مجابم که مستوجب عذابم، به خاطر گستاخی سترگم و گناهان بزرگم و نابکاری همیشگی‌ام و می‌دانم گناهی که بر من بخشودی و گناه کسی که جرمش سنگین است در نظرت وزین نیست زیرا در ملک تو ناچیزم امّا به تو یقین دارم و توکّلم بر توست و به تو امیدوارم!

خدایا!

دشمنی برایم آوردی که قلبم را درمی‌نوردد و در فکر و اندیشه‌ام داخل می‌گردد، اگر در برابر او به یاریت نیاویزم؛ به کجا بگریزم؟

خدایا!

شیطان بدکار و خبیث و حیلت پیشه است، دشمنی سخت است و کینه‌توزیش همیشه است و رستگار نمی‌شود آن که با او به یک دار است حال آن که این حیله‌گر و مکّار است و آن حیله‌اش ضعیف و بی‌مقدار است و تنها تو را می‌پرستیم و از تو یاری می‌خواهیم و به پناه تو می‌آییم؛ نیرو و قدرتی جز تو نیست ای کریم! ای کریم!


 

 

 

 

 

نیایش (21)

 

خدایا!

آقای من!

ای نهایت رجای من!

از عرشت بر زمینت و فرشتگانت و سکان آسمان‌هایت اشراف داری در خالی که صداها بریده و حرکات آرامش گزیده، زنده‌ها چون مردگان در بستر آرمیده و بندگانت را در حالات گوناگون می‌نگری، برخی بیمناکند و به تو پناه آرند و تو آن‌ها را در امنیّت می‌نشانی. گناهکاران از تو آمرزش‌خواهند؛ دعایشان به اجابت می‌کشانی. برخی را خواب برده و جان به تو سپرده‌اند؛ آن‌ها را به حفاظت می‌رسانی. برخی گمراه شده و از تو راه جسته‌اند؛ به راهشان برمی‌گردانی. مسافری که به لطفت پناه آورده؛ پذیرفتی و حاجتمندانی که برای رفع نیازشان تو را خوانده‌اند؛ اجابت کرده، نیاشفتی. به پارسایانی که با یادت شب را سپری کرده‌اند؛ منزلت دادی و آنان را رستگار کردی و نادانی که گم گشته و به قدرت خویش تکیه کرده، به راه راست رهسپار کردی!

خدایا!

به حقّ نامی که چون بدان خوانده شوی!

به پاسخی گرم می‌نوازی و به حقّی که چون بدان سوگند یاد کنی؛ محقّق می‌سازی!

به نمازهای عترت هدایتگر و فرشتگان نزدیکتر!

بر محمّد(ص) و خاندان محمّد(ص) درود فرست و مرا از کسانی قرار ده که بیمناکند و تو به آنان امان دادی و از تو آمرزش خواسته‌اند و درِ اجابت بر آنان گشادی و خود را به تو سپرده‌اند و در کنف حمایتشان نشاندی! به حمایتت پناه آورده‌اند؛ حمایتشان کردی. برای نیازهاشان، تو را خوانده‌اند و تو اجابتشان کردی. شب را با یاد تو سپری کرده‌اند و تو به آنان منزلت دادی و به جزای رستگاری رساندی. مرا از کسانی که از راه راست برگشته و با تکیه بر خود خودسر گشته‌اند و تو آنان را رها کرده‌ای قرار مده!

خدایا!

پادشاهان درِ کاخ‌ها بسته‌اند و دربانان غلیظ بر آنجا نهاده و درِ خانه‌ی تو برای آنان که اراده‌ی تو کنند؛ گشاده است! بخششت جویندگان را آماده و آمرزشت آرزومندان را ساده و قدرتت، شایستگان را برکشاننده است!

خدایا!

با اعمالم به تنهایی و بی‌یاری در پیشگاهت با اشتیاق و خاکساری از کرمت شفاعت می‌جویم پس به نمازهای عترت هدایتگر و فرشتگان نیایشگرت! بر سرور ما محمّد(ص) و خاندان پاکش درود فرست و حاجاتم برآور و لغزش‌هایم بپوشان و از تقصیراتم درگذر! پس وای بر نفسم اگر عذابت را برنتابد! و های بر نفسم اگر رحمتت را دریابد! ای آن که از عدالتت بیم دارند و به فضل و کرمت امیدوارند! بر محمّد(ص) و خاندانش درود فرست و دعایم را مقرون به اجابت و تسبیحم را متّصل به ثوابت و شبم را با صبحی بزرگ قرین به ایمان و برکت و برخوردار از ایمان و سعادت گردان! همانا تو بهترین خوانده و گرامی‌ترین خواسته‌ای و بر هر کاری توانایی!


 

 

 

 

 

نیایش (22)

 

ای آن که بر ناله‌ی بیماران تیماری! ای آن که به آنچه در ناله‌ها پنهان است آگاهی داری! مرا از سلامت‌یافتگان در قرارگاه امانت قرار ده که دشمنان را بدان دست‌رسی نباشد و در آن آزارهای ناخوشایند کسی نباشد! آن که تو را بخواند؛ اجابت می‌کنی و بر آن که به تو پناه آرد و شکایت کند رحمت می‌کنی. از تو برای خود مهربانی می‌خواهم و برای فقرم، رحمتت را درخواست می‌نمایم.

امور بر چاره‌ی اندکم چیره شده؛ چگونه چنین نباشد؟ حال آن که من هیچ بودم که مرا آفریدی و پس از آفرینش سرای دنیا را برایم گزیدی و با احکامت به امتحانم کشیدی! تو پاک و منزّهی! هیچ عذری ندارم که در مقام پوزش بیارم و خود را برهانم؛ ناگزیرم که از تو یاری بگیرم پس پشتیبانیم کن! خدایا! از تو می‌خواهم پیوسته قرین مهربانیم کنی!

خدایا!

چگونه تو را بخوانم حال آن که به نافرمانیت شتافتم و چگونه تو را نخوانم حال آن که محبّتت را در دلم یافتم؟ اگرچه نافرمانم به سوی تو برآوردم دستان گناه‌آلود و دردمندم را و به تو دوختم نگاه‌های نگران و آرزومندم را و جاری ساختم اشک‌های امیدوار و مستمندم را!

خدایا!

تو پادشاه بخشایشی و من اسیر گناه و لغزش! از کرامت بزرگان است مدارا کردن با اسیران؛ حال من اسیر گناهم و در اعمال خویش گروگان. خدایا! اگر مرا به کارهای پنهانم بگیری؛ عفوت را خواستارم و اگر به آتش اندازی به اهل آتش خواهم گفت که دوستت دارم

خدایا!

طاعت، تو را خشنود می‌گرداند و معاصی به تو ضرر نمی‌رساند پس بر محمّد(ص) و خاندانش درود فرست و آنچه تو را خشنود می‌گرداند بر من ببخش و آنچه به تو ضرر نمی‌رساند بر من ببخشای!

خدایا!

آیا مرا از بدبختان آفریدی تا گریه‌ام را طولانی برآورم و یا از سعادتمندان افریدی تا امیدم را یشارت آورم؟

خدایا!

آیا اعضای بدنم را برای ضربات کوبنده‌ی آتشین مأمورانت کار گذاشتی یا اعضای درونم را برای نوشیدن آب جوشان جهنّم گماشتی؟

خدایا!

من آنم که از تو نمی‌بُرم رجایم را و از تو ناکام نمی‌گردانم دعایم را!

خدایا

کردارم را دیدم؛ ناچیزش یافتم. نفسم را به محاسبه کشیدم؛ دیدم توانایی ندارد که شکر یکی از نعمت‌هایی که بر من ارزانی داشتی به جای آرد پس چگونه طمع دارم که با تو سر به نجوا گذارم بنابراین بر من رحمت آور آن گاه که عقلم سرگردان و سینه‌ام در حال مرگ نفس نفس زنان و جسدم در تنهایی کفن هراسان است! ای مهربان‌ترین مهربانان! آن گاه که مرگ و آمدنم به سوی تو نزدیک افتاد مرا محشور کن با محمّد(ص) و خاندان پاکش که درود خدا بر همه‌ی آنان باد!


 

 

 

 

 

نیایش (23)

 

خدایا!

از هر که یاری خواستم از یارش مغمومم ساخت و به هرکه آرزو بردم از آنچه داشتم محرومم ساخت و به هر که برای خواسته‌ای و حلّ مشکلی امید بستم مطرودم ساخت؛ شکّم به یقین برگشت و گمانم به علم مبدّل گشت، میدم بدفرجام و آرزویم ناکام ماند، اسبابم از هم جدا شد و نیاز شدید مرا به سوی تو راند. یقین کردم که تلاشم به نتیجه نمی‌رسد و جز با یاریت کوششم به پیروزی نمی‌کشد و دانستم هر که بخواهد به من خیری رساند جز با اجازه‌ی تو نمی‌تواند بنابراین از تو می‌خواهم که بر محمّد(ص) و خاندانش درود فرستی!

پروردگارا!

با کرمت از سرزنش درخواست‌شدگان و با کمکت از ناکام‌سازی امیددهندگان، بی‌نیازم کن و با جایگزینی ترس از خود به جای ترس از مخلوقات، سرفرازم کن و مرا به ترس از خود در شدیدترین حالت و یاد از خود در بیشترین حالت و پرهیز و تقوی در بزرگترین حالت قرار ده آن گاه که ترس‌هایم رانده و ناپسندی‌هایم دور مانده و هراس‌هایم از من روی گردانده، آن گاه که فریب‌خوردگان از فکر تو ایمن بودند و نادانان یادت را فراموش نمودند مرا از آنان که راحتی آن‌ها را سرمست نموده و بلاها آنان را درربوده و تو را نمی‌خواهند جز هنگامی که در سختی درمی‌مانند؛ قرار مده! آنان که تو را به یاد نمی‌آورند مگر آن گاه که در بلایند و برای خواهش دستشان را به سوی تو دراز می‌نمایند! مرا از کسانی قرار مده که عباداتشان پیوستگی ندارد و انقطاع، مانع دوام آن‌ها شده، مقداری از طاعت را امروز انجام داده و فردایش اظهار خستگی دارند بنابراین بر محمّد(ص) و خاندانش درود فرست و سربه راهیم را زیادتر از دیروز و گمراهیم را کم‌تر از فردا بنما تا این که مرا بمیرانی در حالی که فراهم کرده باشم توشه و زاد را برای روز معاد ای مهربان‌ترین مهربانان!


 

 

 

 

 

نیایش (24)

 

خدایا!

چه بسیار چشمانم گرفتار خواب گشته در حالی که اوقات نمازت گذشته و تو بر من آگاه بودی و با حلم کریمانه‌ات تا مدّتی کوتاه بر من حلم ورزیدی پس وای بر این دو چشم سرکش! چگونه شکیبایی کنند بر سوزش آتش؟

خدایا!

چه بسیار با پاهایم در غیر طاعتت ره بریدم و تو دیدی و با بردباری کریمانه‌ات تا مدّتی کوتاه بر من حلم ورزیدی پس وای بر این دو پای سرکش! چگونه شکیبایی کنند بر سوزش آتش؟

خدایا!

چه بسیار اعمالی که از نفسم سرزده و نتیجه‌اش بر من خنجر زده و تو بر آن‌ها آگاهی و با بردباری کریمانه‌ات تا مدّت کوتاهی با من شکیبایی پس وای بر این بدن ناتوان! چگونه شکیبایی باشد در آتش سوزان؟

خدایا!

کاش مادرم مرا نزاییده بود و ایکاش درندگان گوشت‌های بدنم را در اطراف کوه‌ها از هم دریده بودند و من در پیشگاهت بر پا نبودم! خدایا! ایکاش پرنده‌ای بودم و از ترست در هوا پرواز می‌نمودم!

خدایا!

وای بر من! وای بر من! اگر آتش مقامم باشد!

خدایا! وای بر من! وای بر من! اگر زقّوم طعامم باشد!

خدایا! وای بر من! وای بر من! اگر جامه‌ام از قطران باشد!

خدایا! وای بر من! وای بر من! اگر شربتم آب جوشان باشد

خدایا! وای بر من! وای بر من! اگر نزد تو آیم و تو را غضبناک یابم! پس چیست آنچه تو را از من خرسند می‌سازد یا به واسطه‌ی کدام نیکی گذشته‌ام یا طاعتم مرا سربلند می‌سازد و زبانم را می‌گشاید مگر به امید تو که رحمتت بر غضبت پیشی گرفته و گفته‌ای و گفته‌ات حق است:«به بندگانم خبر ده که من آمرزنده و مهربانم و همانا عذابم دردناک است!»

ای سرورم!

راست گفتی و دُر سفتی! غضبت را جز بردباریت آرام نمی‌کند و عذابت را جز رحمتت رام نمی‌کند و جز در درگاهت تضرّع و زاری چیزی مایه‌ی رستگاری نیست!

و اینک من! در پیشگاه توام! خوار وخرده‌ام و خاضع و شکست خورده بنابراین اگر عفوم کنی و مشمول رحمتت قرارم دهی؛ لباس عافیت بر من پوشاند‌ه‌ای و اگر عذابم کنی؛ در جایگاه شایسته‌ام نشانده‌ای و این از عدالت توست!

پروردگارا!

از تو می‌خواهم به نام‌های نهانت و شکوه در پس حجاب پنهانت1 بر این نفس بی‌تاب و بدن ناتوان و بازمانده و پوست نازک و استخوان باریک و درمانده که طاقت گرمای خورشیدت ندارد؛ چگونه بر گرمای آتشت صبر آرد؟ و تحمّل صدای رعدت نمی‌آورد؛ چگونه بر صدای خشمت طاقت برد؛ ترحّم نمای!

عفوت را می‌خواهم، عفوت را می‌خواهم، عفوت را! چرا که گناهان، مرا در خود فشرده و نعمت‌ها مرا در خود فرو برده و سپاسم از تو خرد و ریز است و عملم ناچیز و چیزی ندارم که بر آن تکیه آرم جز رحمت تو ای مهربان‌ترین مهربانان!


 

 

 

 

 

نیایش (25)

 

خدایا!

چه بسیار چشمانم گرفتار خواب گشته در حالی که اوقات نمازت گذشته و تو بر من آگاه بودی و با حلم کریمانه‌ات تا مدّتی کوتاه بر من حلم ورزیدی پس وای بر این دو چشم سرکش! چگونه شکیبایی کنند بر سوزش آتش؟

خدایا!

چه بسیار با پاهایم در غیر طاعتت ره بریدم و تو دیدی و با بردباری کریمانه‌ات تا مدّتی کوتاه بر من حلم ورزیدی پس وای بر این دو پای سرکش! چگونه شکیبایی کنند بر سوزش آتش؟

خدایا!

چه بسیار اعمالی که از نفسم سرزده، آنچه را تو نهی کرده‌ای امّا تو ای بزرگوار! مدّت کوتاهی با من شکیبایی پس وای بر این بدن ناتوان! چگونه شکیبایی باشد در آتش سوزان؟

خدایا! کاش به خاطر شقاوت بدنم خلقت ندیده بود!

خدایا! کاش مادرم مرا نزاییده بود!

خدایا! کاش اسم جهنّم و زنجیرها و بندهای سنگین آن را نمی‌شنیدم!

خدایا! کاش پرنده بودم و از ترست به هوا می‌پریدم!

خدایا! وای بر من! وای بر من! اگر محلّ حشرم به سوی جهنّم فروزان باشد!

خدایا! وای بر من! وای بر من! اگر جایگاهم در آتش سوزان باشد!

خدایا! وای بر من! وای بر من! اگر در جهنّم زقّوم طعام من باشد!

خدایا! وای بر من! وای بر من! اگر آب جوشان جهنّم شراب من باشد!

خدایا! وای بر من! وای بر من! اگر در جهنّم شیطان و کفّار همنشین من باشند!

خدایا!

وای بر من! وای بر من! اگر نزد تو آیم و تو را غضبناک یابم پس چیست آنچه تو را از من خرسند سازد یا کدام حسنه‌ایست که پیش فرستم و مرا سربلند سازد و زبانم را به سخن گشاید؟ برای من چیزی نیست جز امید به تو، رحمتی که بر غضبت پیشی گرفته. عفو تو را خواهم! عفوت را! عفوت را! زیرا در کتابت که فرستادی بر پیامبر مرسلت - صلی‌الله علیه و آله که سلام تو بر او باد! گفتی:«به بندگانم خبر ده که من آمرزنده‌ و مهربانم، همانا عذابم عذابی دردناک است!»

ای سرورم!

راست گفتی و دُر سفتی! غضبت را جز بردباریت آرام نمی‌کند و عذابت را جز رحمتت رام نمی‌کند و جز در درگاهت تضرّع و زاری چیزی مایه‌ی رستگاری نیست و راه نجاتی جز خاکساری!

پروردگارا!

به درگاهت زاری می‌کنم، زاری گناهکاری حقیر! تو را می خوانم، خواتدن بینوایی فقیر! از تو می‌خواهم، خواستن بیچاره‌ای زمین‌گیر! پس بر محمّد(ص) و خاندانش درود فرست و با بهشت بر من منّت گزار و مرا از آتش معاف دار!

خدایا!

با احسانت که با آن انسان از دور و نزدیک و دوست و دشمن بی‌نیاز می‌شود؛ منّت گزار و مرا به کسانی ملحق کن که گستردگی رحمتت را بر آنان گذاردی و آنان را پاک و نیک و باتقوا قرار دادی و همسایگی با پیامبرت محمّد که صلوات بر او و خاندانش باد! درِ دارالسّلام بر آنان گشادی و بیامرز مؤمنان را مردان و زنان، پدران و مادران، برادران و خواهران و ملحق کن آنان را به نیکان و مباح کن بهشت‌هایت را بر ما و آنان همراه نیکوکاران و برگزیدگان و مرا و برادرانم را به خود مؤمن و باوردار و رد راه اسلام ثابت‌قدم و استوار قرار ده تا واجباتت را به جای آورنده و نمازهایت را مواظبت کننده باشیم، از زکات دهندگان و رضای تو را از جویندگان باشیم، در راه تو مخلص و به یاد تو بوده و از سنّت پیامبرت تبعیّت نموده، از عذابت هراسان و از عدلت بیمناک و ترسان، به فضلت امیدوار و از پریشانی بزرگت در امان و برقرار باشیم. تفکّر کنیم در آفرینش زمین و آسمان و توبه کنیم از خطاها و گناهان. از ریا و شهوت‌طلبی مستور باشیم و از شرک و انحراف و کفر و دشمنی و نفاق به دور. به روزیت قانع و به دنبال بهشتت رفته و از آتش جهنّم گریزان باشیم و از حلال و پاکت روزی‌خوران و در شکّ و شبهات تأمّل‌کنان باشیم. بر محمّد(ص) و خاندانش درود فرستیم و خیرخواه اهل ایمان باشیم. برای برادران در راه تو طلب آمرزش کنیم و هنگام مرگ در آرامش باشیم و در تنهایی قبر شاد و در دیدار نکیر ومنکر شاداب و در پاسخ دادن به پرسش آن‌ها حاضر جواب باشیم. نسبت به دنیا زاهد و به آخرت راغب، بهشت را طالب و فردوس را وارث باشیم. لباس سندس و استبرق بر تن کنیم و بر تخت‌ها تکیه زنیم و خویشتن را با تاج‌های درّ و یاقوت و زبرجد مزیّن کنیم. خلعت مخدومین بپوشیم و با جام‌ها و کوزه‌ها و کاسه‌های زرّین از شراب گوارای بهشت بنوشیم. با حورالعین جاودان باشیم و در نعمت‌های بهشت اقامت‌گزین!

خداوندا!

ما را و خواهران و برادران و مؤمنان از زندگان و مردگان و خیرات‌کنندگان را بیامرز! همانا تویی صاحب نیکی‌های جاودان!


 

 

 

 

 

نیایش (26)

 

می‌آغازم به نام خداوند بخشاینده و مهربان

خدایا!

از تو امان می‌خواهم! امان! «روزی که خلایق نه یک لحظه پیش و نه یک لحظه پس افتند!»

خدایا!

از تو امان می‌خواهم! امان! «هنگام سختی‌های مرگ و هنگام جداشدن روح و آن گاه که موجودات از نفس افتند!»

خدایا!

از تو امان می‌خواهم! امان! «هنگام ترس خروج از قبر و هنگام ایستادن در پیشگاهت!»

خدایا!

از تو امان می‌خواهم! امان! «هنگام وحشت و سختی‌های قیامت!»

خدایا!

از تو امان می‌خواهم! امان! «آن گاه که مردم همچون پروانه‌ها بر زمین افتاده باشند!»

خدایا!

از تو امان می‌خواهم! امان! «روزی که مردم قیامت را آماده باشند!»

خدایا!

از تو امان می‌خواهم! امان! «روزی که مردم برای پروردگار جهانیان برمی‌خیزند!»

خدایا!

از تو امان می‌خواهم! امان! «روزی که هیچ کس چیزی را برای دیگری نمی‌خواهد و آن روز امر از آن خداست!»

خدایا!

از تو امان می‌خواهم! امان! «روزی که برخی صورت‌ها سفید و برخی سیاه می‌شوند!»

خدایا!

از تو امان می‌خواهم! امان! «روزی که انسان‌ها از برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندان جدا می‌شوند و هر انسانی سرگرم در کاری رها می شوند!»

خدایا!

از تو امان می‌خواهم! امان! «روزی که روح و ملائکه به صف ایستاده، هیچ کس نگوید مگر آن که خدای رحمان به او اجازه دهد و او به درستی سخن گوید!»

خدایا!

از تو امان می‌خواهم! امان! «روزی که انسان بنگرد آنچه را از پیش فرستاده و کافر گوید ای‌کاش خاک بودم!»

خدایا!

از تو امان می‌خواهم! امان! «روزی که به اندازه‌ی پنجاه هزار سال است، پس با صبری بسیار و نیکو شکیبا باش!»

خدایا!

از تو امان می‌خواهم! امان! «روزی که گناهکار دوست دارد که بتواندفرزندان و همسر و برادران را فدای خود سازد تا از عذاب نجات یابد!»

خدایا!

از تو امان می‌خواهم! امان! «روزی که نفخه‌ی صور جهان را بلرزاند و نفخه‌ی دیگری از پی آن برآید که دل‌ها را مضطرب و نگران نماید!»

خدایا!

از تو امان می‌خواهم! امان! «روزی که مجرمان فرشتگان را ببینند و بشارتی از آنان نیابند، در آن روز ملائکه با مجرمان گویند: ای سرکشان از رحمت خدا ممنوع و محروم باشید!»

خدایا!

از تو امان می‌خواهم! امان! «روزی که ظالم از حسرت پشت دست به دندان گزد و گوید ای‌کاش راهی برای خود همراه پیامبر می‌یافتم! وای بر من! کاش فلانی را به دوستی برنمی‌گزیدم!»

خدایا!

از تو امان می‌خواهم! امان! «روزی که کودک از سختی آن روز پیر شود و آسمان بشکافد و وعده‌ی الهی به وقوع انجامد!»

خدایا!

از تو امان می‌خواهم! امان! «روزی که به جهنّم می‌گوییم: آیا از جهنّمیان پر شدی؟ او گوید: آیا بیشتر از این وجود دارد؟»

خدایا!

از تو امان می‌خواهم! امان! «روزی که حمایت هیچ یار و یاوری نتواند کسی را از عذاب برهاند و احدی را یاری نرسد!»

خدایا!

از تو امان می‌خواهم! امان! «روزی که هر نفسی با آنچه انجام داده می‌آید و به احدی ستم نمی‌شود!»

خدایا!

از تو امان می‌خواهم! امان! «روزی که هیچ کس به جای دیگری مجازات نمی‌شود و هیچ شفاعتی پذیرفته نیست و از کسی تاوانی نمی‌گیرند و کسی را یاری نمی‌کنند!»

خدایا!

از تو امان می‌خواهم! امان! «روزی که هر زن شیردل طفل خود را از هول فراموش کند و هر آبستن بارش بیفکند و مردم در آن روز از خود بیخود و مستند در حالی که پنداری مست نیستند ولی عذاب خدا شدید است!»

خدایا!

از تو امان می‌خواهم! امان! «روزی که قیامت نزدیک شده و کسی جز خدا آشکار کننده‌ی آن نیست!»

خدایا!

از تو امان می‌خواهم! امان! «روزی که هیچ پدری را به جای فرزندش و هیچ فرزندی را به جای پدرش جزل ندهند که البتّه وعده‌ی خدا حق است!»

خدایا!

از تو امان می‌خواهم! امان! «روزی که مال و فرزندان سودی ندارد مگر آن که کسی با قلب سلیم به دیدار پروردگارش آید!»

خدایا!

از تو امان می‌خواهم! امان! «به حقّ محمد (ص) و به حقّ انبیا و فرستادگانت و امامان پاک و پاکیزه! ای رحم‌کننده‌ترین رحم‌کنندگان! درود خدا بر بهترین مخلوقاتش، محمد و خاندانش همگی و سلام بسیار بسیار بر آنان باد!»


 

 

 

 

 

نیایش (27)

 

خدایا!

اگر تو خوبی‌هایم را بخواهی با وجود نیازم بدان‌ها به تو می‌دهم با آن که من بنده‌ام، چگونه گناهانم را نمی‌بخشایی؟ حال آن که از آن‌ها بی‌نیازی و تو پروردگار منی!

خدایا!

تو ما را امر کردی که از ستمگر درگذریم، ما به خود ستم کردیم پس تو از ما درگذر! امر کردی به فقرایمان صدقه دهیم! ما فقیران توایم پس بر ما صدقه ده! امر کردی که بیچارگان را از خود نرانیم! ما بر درگاهت گدایانیم پس ما را از درگاهت مران!»

خدایا!

امر کردی برده‌هایمان را که پیر شده‌اند در ملک ما، آزاد کنیم! ما هم پیر شده‌ایم در ملک تو پس از آتش جهنّم آزادمان کن!

خداوندا!

همان گونه که حرام کردی بر پیشانی‌هامان سجده بر غیر تو و بر دستانمان استدعا از غیر تو بنابراین ما را با حلالت از حرام بی‌نیاز گردان و با کرمت به بی‌نیازی از غیر، سرفراز گردان ای مهربان‌ترین مهربانان!


 

 

 

 

 

نیایش (28)

 

از امام باقر (ع) نقل شده که فرمود:

از دعاهای علی‌ بن‌الحسین (ع) این دعا بود.

خدایا!

اگرچه تو را به ارتکاب آنچه نهی کردی، عصیان کردم ولی تو را در محبوب‌ترین چیز یعنی: ایمان، فرمان بردم و در آن منّتی است از تو بر من نه از من بر تو و من ترک کردم معصیت تو را در منفورترین چیزها: قائل شدن برای تو، شریک و فرزند و همتا و تو را از روی عناد و تکبّر عصیان کردم؛ نه آن که بخواهم ربوبیّتت را سبک شمارم و حقّت را انکار آرم ولی بعد از آن که تو دلیل و بیان بر من فرستادی؛ شیطان گمراهم کرد بنابراین اگر عذابم کنی در اثر گناهانم بوده و تو ستم نکردی و اگر ثوابم دهی به خاطر رحمتت بوده، ای مهربان‌ترین مهربانان!


 

 

 

 

 

نیایش (29)

 

من کیستم که مرا قصد کنی که دائم باشد بر من غضبت؟ قسم به عزّتت! حسنات و نیکی‌هایم عزّت نمی‌بخشد ملکت را و گناهانم ناقص نمی‌کند پادشاهیت را، بی‌نیازیم چیزی نمی‌کاهد از خزائنت و فقرم چیزی نمی‌افزاید بر خزائنت!

چو احسان و لطف تو را در گذشته

به یاد آورم با وجود گناهان

تو گویی که از نا امیدی

به سوی هلاکت شتابم

ولی علم و آگاهی و عادت من به اکرام تو

می‌رهاند مرا


 

 

 

 

 

نیایش (30)

 

ای آن که طاعت و بندگی ما تو را شادمان نمی‌کند و معصیت ما بر تو زیان نمی‌رساند؛ بر ما ببخش آنچه تو را شادمان نمی‌کند و بر ما بیامرز آنچه تو را زیان نمی‌رساند!

ای آن که هر گاه وعده دهی به جای آری و هر گاه تهدید کنی به فرموشی می‌سپاری! ما را با غنی کردن از جانب خود از غیر بی‌نیاز کن و ما را از فضل گسترده‌ات با روزی حلال سرفراز کن به حقّ محمّد و خاندان او (ص) ما را به احدی نیازمند مکن!


 

 

 

 

 

نیایش (31)

 

خدایا!

ای سرورم! اگر توفیقت را از من ببری مرا به رسوایی کشانده‌ای!

خدایا!

ای سرورم!اگر مرا به خود واگذاری به هلاکتم رسانده‌ای!

خدایا!

مولای من!

اگر مرا به سوی خواهش و سؤال از غیر خود واگذاری؛ خوار گردانده‌ای!

خدایا!

مولای من! گناهانم مرا مقرّب ساخته و تو شایسته‌ترینی که بر من ببخشایی!

خدایا!

ای سرورم! گناه من بزرگ است و گناه بزرگ را احدی جز تو نمی‌بخشاید!

خدایا!

ای سرورم! نفسم با حسن ظنّم به گناه می‌گراید!

خدایا!

ای سرور و مولای من! اگر مرا به آتش اندازی، بین من و کسانی که به خاطر تو با آن‌ها دشمنی کردم؛ جمع می‌آید!


 

 

 

 

 

نیایش (32)

ابراهیم بن محمّد گوید: شنیدم علی بن‌الحسین(ع) شبی در مناجاتش چنین فرمود:)

 

خدای ما!

آقای ما!

مولای ما!

اگر آنقدر گریه کنیم که پلک‌هامان بپژمرد و زار زار بگرییم تا صدایمان ببرد و آنقدر به نماز ایستیم تا پاهامان بخشکد و آنقدر رکوع کنیم تا اعضای بدنمان بگسلد و آنقدر سجده کنیم تا چشمانمان از حدقه به درآید و در طول عمر خاک از زمین بخوریم و آنقدر ذکر تو را گوییم تا توان زبانمان به سرآید با این همه مستحقّ محو کردن یکی از گناهان نیستیم!


 

 

 

 

 

نیایش (33)

(معروف به ندبه)

از زهری نقل شده که گفت: شنیدم مولایمان زین‌العابدین(ع) خود را محاسبه می‌نمود و با پروردگارش مناجات می‌کرد و می‌‌گفت:

 

ای نفس! تا کی در آرامش زندگی نشسته‌ای؟ تا کی به دنیا و آبادانیش دل بسته‌ای؟ آیا از حال پیشینیانت که رفته‌اند و عزیزانت که در خاک خفته‌اند و از برادرانت که ناگهان مرگ را دریافته‌اند و نزدیکانت که به دار فنا شتافته‌اند پند نمی‌گیری!

و آنان، کسانی که جا در دل خاک دارند

پس از آن که در روی این خاک

زیبایی و حسن‌هاشان پلاسید

و آثارشان از میان رفت

تهی گشت از آنان همه خانه‌هاشان

و آخر جسدهایشان را فشردند یکسر

در آغوش خود گورهاشان

چقدر دست مرگ نسلی را از نسل بعدی گسست؟ چقدر زمین با پوساندن آنان دگرگون گشت؟ و گروه‌های مختلف مردم که بر روی زمین زیستند؛ تا قبرها تشییع کرده در خود پنهان کرده بر آنان گریستند

و تو روی آورده‌ای بر جهانی که با آن همه می‌ستیزی

و با خواستگاران آن هم رقیبی

و نسبت به آن آزمند و حریصی

شب و روز را با خطرهای آن روبرویی

و هرگز ندانسته‌ای

با چه چیز خطر آفرینی درافتاده‌ای

زیانکار باشد هر آن کس که باشد تلاشش

همه در امور جهان و فرامش کند آخرت را

بنابراین تا کی به دنیا دل بسته و به شهواتش پیوسته‌ای در حالی که پیری با موهای سفید و سیاه، بیم‌دهنده به تورسیده و تو نسبت به آنچه با تو خواهند کرد؛ غفلت گزیده، به لذّت امروزت شاغل و از یاد وحشت مرگ و قبر و فرسودگی غافل که این‌ها همه بازدارنده است از لذّت‌ها برای انسان عاقل؟

ز بعد چهل فرصت از عمر خواهی

و موی سپیدت به روی شقیقه

تو را هست هشدار

که سودی ندارد تو را آنچه در دیدگانت

بزرگ و مهم است

و یا دور افتاده‌ای از هدایت

به امّت‌های گذشته و نسل‌های فنا شده و پادشاهان ستمگر بنگر که چگونه گذشت ایّام بنیادشان برانداخت و مرگ نابودشان ساخت، دنیا آثارشان را محو گرداند و فقط قبرهایشان در دنیا باقی ماند!

به آنان که پوسیده در خاک

سراسر همه استخوان‌هایشان

و خالی زمین است از کاخ‌هاشان

و تعطیل گشته همه جشن‌هاشان

و اکنون فرود آمده در سرایی

که آمد شدی نیست در بینشان

که اهل قبورند و محروم از دیدن یکدگر

نگه کن بر آن گورهایی که اکنون در آنند

خاموش و توفان بر آن‌ها وزان است

چقدر صاحبان عزّت و قدرت و سربازان و یاران را دیده‌ای که از دنیا بهره دیده و به آرزوهایشان رسیده، دژها ساخته و باره‌ها پرداخته و اشیاء گران‌بها و خزانه‌ها فراهم ساخته!

و هرگز ندارند قدرت خزاین

که از ما برانند اجل را

و دژهای آباد و دیوارهای برافراشته

قدرت دفع آن را ندارند

 و این خیل اسبان جنگی

و این لشگر جنگ‌جوی مدافع

ندارند هرگز توانی

که از ما برانند اجل را

از امر خدا چیزی بر او برخاسته که قابل نشاندن نیست و از قضای الهی چیزی بر او نازل شده که قابل برگرداندن نیست. بلند مرتبه است آن پادشاه توانمند، صاحب کبریا و غالب که ستمگران را درهم شکننده و متکبّران را نابود کننده است!

و او هست سلطان با عزّت و ارجمندی

که فرمان او باز هرگز نگردد

حکیمی که امرش همه نافذ و غالب آمد

و هر صاحب عزّتی خوار در پیشگاهش

و هر زورمند توانا

بود ناتوان در مقام شکوهش

به تحقیق پادشاهان ستمگر در برابر عزّت صاحب عرش دادگستر خاضع، تسلیم و ناچیز شدند پس عجله کن! بشتاب و از دنیا و نیرنگ‌های آن و دام و رنگ‌ها که بر تو گسترده و زینت‌هایی که دنیا برای تو آورده و فتنه‌هایی که در نظرت بزرگ کرده بر حذر باش!

در ورای مصایب دنیا

آنچه که چشم را کند خیره

هست هشدار ترک این دنیا

یا فراخوان زهد و پرهیز است

پس بکوش و مباش غافل از آن

که بود زندگانیت به فنا

و به زودی روی به جای دگر

پس به دنیا مبند دل هرگز

که رسیدن به آن همه ضرر است

پس آیا خردمند به دنیا حرص ورزد و در نظر عاقل به لذّتش ارزد و حال آن که اطمینان است در به نابودی راندنش و طمعی نیست در ماندنش پس چگونه به خواب می‌رود چشم ان که از پیش‌آمد شبانه می‌ترسد و یا چگونه آرامش می‌یابد جان کسی که از مرگ می‌هراسد؟

هان که خود در فریب افکندیم!

شده سرگرم در لذایذ خویش

کی بود زندگی پر از لذّت؟

چون بود مرگ در رهت به کمین

و درآیی به پیشگاه خدا

نکند هست در گمانت این

که نباشد دوباره زنده شدن

و چه بیهوده است هستی ما!

چگونه طالب دنیا به لذّت خرسند شود و چگونه از شادی دنیا بهره‌مند حال آن که مصیبت‌های دنیا گون‌گون است و شگفتی‌هایش فزون و رنج و زحمت در جستن آن فراوان است و چقدر در راه طلبش تحمّل سختی‌ها و خریدن بیماری‌ها به جان است!

حاجت من چیست در این روزگار؟

در هجوم این مصیبت‌های دنیا

که آفات و گرفتاری در آن همدست می‌باشند

با آن کس که دنیادوست باشد

ولی آیا در این دنیا تواند ماند

هر آن کس که هماره در پی دنیاست

و نیش غبطه‌ی مردم؟

چقدر آنان را که میل به دنیا نمودند؛ فریفت و چقدر آنان را که بر آن سوار شدند؛ بر زمین کوفت! دنیا درنگذشته گناه و خطای کسی را و درمان نکرده بیماری وبلای کسی را و تعهّد نکرده شفای کسی را.

بلی او را پس از عزّت پس از قدرت

به جایی کرد وارد

کزان راه برون رفت و فراری نیست

و در آن جا

برای او نجات و رستگاری نیست

و هنگامی که مرگ آید سراغش

دگر او را نباشد یاوری

گردد پشیمان

گرچه سودی نیست او را از پشیمانی

و گریان بودن از بار گناهان

بر خطاهای گذشته می‌گرید و بر آنچه برجای گذاشته حسرت می‌خورد، آن جا که عبرت گرفتن سودی نمی‌نهد و عذر آوردن از ترس مرگ و نازل شدن بلا نجاتش نمی‌دهد

احاطه کرده او را آفت و غم

دچار یأس و نومیدی‌ست آن هنگام

که پوزش‌ها توان از او گرفته

و او را نیست امید رهایی‌بخش

که از اندوه مرگش وارهاند

و آرامش کند از آنچه می‌ترسد

و جان او هراسان است

و در کام و گلویش گشته حیران از هراس مرگ

آن هنگام که عیادت کنندگان او را به جای می‌نهند و اهل و اولادش او را تحویل می‌دهند، فریادها به هوا می‌رود و شیون‌ها به پا می‌شود و از شفا یافتن مریضشان مأیوس نشسته، با دستانشان چشمانش را بسته و هنگام خروج روح از بدنش، دراز نموده دست و پایش را.

بسا دردمندی که بر حال او

و بر مستمندیش باید گریست

و جویای صبری که هرگز شکیبا نباشد

و آنان که خالص

خدا را برای خدا می‌پرستند

و یاد خداوند رحمان بود بهترین یادشان

چه بسیار هستند آنان که با سرزنش شادمانند از مرگ او

و زود است بسیار

زمانی که خود هم به سوی همین ره

خرامان شوند!

زنانش گریبان می‌درند و کنیزانش به خود سیلی می‌زنند، همسایگان در غم از دست دادنش می‌مویند و برادرانش از غم مصیبت او می‌گویند:

پس آن گه به تجهیز دفنش به پا خاستند

و آیین تشییعش آراستند

بزرگان قومش برانگیختند

که اسباب غسلش

و گودال قبرش فراهم کنند

و او را به دو تکه جامه کفن می‌کنند

در آن حال

که خویشان و اقوام او

به تشییع آماده‌اند

پس آن گاه می‌بینی که کوچک‌ترین فرزندش غم بر دل انباشته از شدّت ناراحتی بی‌هوش گشته و شک چشم بر گون‌هایش خط رنگین نگاشته به هوش امده برای پدر در مرثیه می‌موید و با اندوه می‌گوید: واویلا!

از زشتی مرگ صحنه‌ای خواهی دید

بیننده ز دیدنش پریشان گردد

نالند به هم بزرگ‌تر فرزندان

از یاد برند خردسالان او را

با ناله زنان و همسران بی‌تابند

جاری‌ست به گونه‌هایشان سیل سرشک

سپس او را از خانه‌ی وسیعش بیرون و در خانه تنگ قبر به اندرون می‌برند و بر او خاک ریخته و بر قبرش سنگ می‌گذارند و بر او فراوان اشک می‌بارند و حسرت می‌آرند و لحظه‌ای در کنار او بر قبرش آب می‌افشانند با نگاهی مأیوس.

چه شیون‌کنان و از او روی‌گردان

و از آنچه او را رسیده به خود نیز ترسان

چنان گوسفندان که در ناز و نعمت چرا می‌کنند

ولی ناگهان کارد در دست قصّاب

بالازده آستین آشکار و مهیّاست

ولی گوسفندان هراسان و درمانده

دست از چرا می‌کشند و گریزان

و چون قصّاب از آن‌ها دور شد به فراموشی روند و به چرا شوند غافل از آنچه بر سر همنوعان آن‌ها آمد! آیا به حیوانات اقتدا می‌آوریم و به عادت آن‌ها عمل می‌بریم؟ حال به یاد آن در خاک خفته و ترس از آنچه دیدی بازگرد!

و تنها در آن گور تنگ

رها گشته

اقوام و خویشان و ارحام

به تقسیم اموال او در جدالند

که چون لاشخورها بر آنند

که سهم خود از این بساط مهیّا بگیرند

و هرگز نه او را ستایش کنند و سپاسی به جای آورند

پس ای یار دنیا و دنیا طلب!

که از گردش روزگار ایمنی

به خویش آی وهشدار!

چگونه از این حال در امانی حال آن که به ناچار بر این راه باید برانی؟ چگونه از زندگانی لذّت می‌بری حال آن که مرکب تو را به سوی مرگ می‌برد چگونه غذایت را گوارا می‌دانی حال آن که در انتظار مرگ باید بمانی؟

برای سفر توشه‌ای

فراهم نداری

سفر هست نزدیک

و آنک به زودی سواری

پس ای وای بر من!

که در توبه کردن به تردید افتاده‌ام

و عمرم به پایان رسیده‌ست

و مرگ ایستاده به راهم

و اعمال من ثبت دفتر

و آن دادگر بر جزایش تواناست

چه بسیار است که با دینت دنیای خود آباد می‌کنی و در این امر به نفس خود بیداد می‌کنی! همانا من یقین تو را ضعیف می‌بینم ای ترمیم کننده‌ی دنیا به دین! خدا تو را به این امر فرمان داده و با قرآن به تو نشان داده!

آنچه را ماندگار بنیاد است

می‌دهی غافلانه بر بادش

آنچه نابودیش همه پیداست

می‌نشینی برای آبادیش

گر رسد ناگهان اجل چه کنی

پوزش آورده‌ای برای خدا

شده نابود زندگیت چرا؟

دین تو ناقص است و مال زیاد

بنابراین خدایا به تو پناه می‌آرم ای دانا! ای آگاه! به چه کسی امید بندم جز تو که از آتشم برهاند؟ به چه کسی مید بندم جز تو که از گناهانم بجهاند؟ حال آن که تو بخشنده‌ای و نعمت‌دهنده و پاینده! پاداش‌دهنده‌ای که با احسان ترحّم می‌کنی بر ما بدکاران نافرمان! ای صاحب عزّت و قدرت و ای صاحب نیرو و برهان! ما را از عذاب دردناکت برهان و در سرای پرنعمتت بنشان ای مهربان‌ترین مهربانان!

***

همان نیایش (33) به روایت دیگر

معروف به ندبه

ای نفس! تا کی در آرامش زندگی نشسته‌ای؟ تا کی به دنیا و آبادانیش دل بسته‌ای؟ آیا از حال گذشتگانت که رفته‌اند و عزیزانت که در خاک خفته‌اند و از برادرانت که مرگ را دریافته‌اند و نزدیکانت که به دار فنا شتافته‌اند پند نمی‌گیری!

و آنان، کسانی که جا در دل خاک دارند

پس از آن که در روی این خاک

زیبایی و حسن‌هاشان پلاسید

و آثارشان از میان رفت

تهی گشت از آنان همه خانه‌هاشان

و آخر جسدهایشان را فشردند یکسر

در آغوش خود گورهاشان

چه بسیار است که دست مرگ نسلی را از نسل بعدی گسست و چقدر زمین با پوساندن آنان دگرگون گشت؟ و آنان که از گروه‌های مختلف مردم بر روی زمین زیستند؛ تا قبرها تشییع کرده در خود پنهان کرده بر آنان گریستند سپس از آنان به طرف کار ورشکستگان بازگشتند!

و تو روی آورده‌ای بر جهانی که با آن همه می‌ستیزی

و با خواستگاران آن هم رقیبی

و نسبت به آن آزمند و حریصی

شب و روز را با خطرهای آن روبرویی

خردمند باشی اگر خوب دانی

که خود با چه چیز خطر آفرینی درافتاده‌ای

زیانکار باشد هر آن کس که باشد تلاشش

همه در امور جهان و فرامش کند آخرت را

بنابراین تا کی به دنیا دل بسته و به شهواتش پیوسته‌ای در حالی که پیری با موهای سفید و سیاه، بیم‌دهنده به تورسیده و تو از آنچه با تو خواهند کرد؛ غفلت گزیده، به لذّت امروز و فردایت شاغل و در حالی که دگرگونی شهوت‌رانان و مصیبت‌های وارد بر آنان را دیده و از یاد وحشت مرگ و قبر و فرسودگی غافل؟

ز بعد چهل فرصت از عمر خواهی

و موی سپیدت به روی شقیقه

تو را هست هشدار

که سودی ندارد تو را آنچه در دیدگانت

بزرگ و مهم است

و یا دور افتاده‌ای از هدایت

به امّت‌های گذشته و پادشاهان فنا گشته بنگر که چگونه گردش ایّام بنیادشان برانداخت و مرگ نابودشان ساخت، دنیا آثارشان را محو گرداند و فقط خبرهایشان در دنیا باقی ماند تا در روز قیامت به استخوان‌های پوسیده‌ای بدل گرداند!

به آنان که پوسیده در خاک

سراسر همه استخوان‌هایشان

و خالی زمین است از کاخ‌هاشان

و تعطیل گشته همه جشن‌هاشان

و اکنون فرود آمده در سرایی

که آمد شدی نیست در بینشان

که اهل قبورند و محروم از دیدن یکدگر

نگه کن بر آن گورهایی که اکنون در آنند

خاموش و توفان بر آن‌ها وزان است

چقدر صاحبان عزّت و قدرت و سربازان و یاران را دیده‌ای که از دنیا بهره دیده و به آرزوهایشان رسیده، و در آن قصرها و کاخ‌ها ساخته و باره‌ها پرداخته و اشیاء گران‌بها و خزانه‌ها و کنیزان زیبا و زنان آزاد فراهم ساخته ولی این‌ها همه نتوانست مرگ را براند!

و هرگز ندارند قدرت خزاین

که از ما برانند اجل را

و دژهای آباد و دیوارهای برافراشته

قدرت دفع آن را ندارند

 و این خیل اسبان جنگی

و این لشگر جنگ‌جوی مدافع

ندارند هرگز توانی

که از ما برانند اجل را

که امر خدایست و شک»ی در آن نیست

از امر خدا چیزی بر او برخاسته که قابل نشاندن نیست و از قضای الهی چیزی بر او نازل شده که قابل برگرداندن نیست. بلند مرتبه است آن پادشاه توانمند، صاحب کبریا و غالب که ستمگران را درهم شکننده و متکبّران را نابود کننده است آن که در برابر عزتش هر پادشاهی خوار و با نیرویش هر فرمانروایی زار است!

و او هست سلطان با عزّت و ارجمندی

که فرمان او باز هرگز نگردد

حکیمی که امرش همه نافذ و غالب آمد

و هر صاحب عزّتی خوار در پیشگاهش

چه بسیار عزیزی که پیش خدا کوچک و زار

و هر زورمند توانا

و هر پادشاه ستمگر

بود ناتوان در مقام شکوهش

همانا پادشاهان ستمگر در برابر عزّت صاحب عرش دادگستر خاضع، تسلیم و ناچیز شدند پس عجله کن! بشتاب و از دنیا و نیرنگ‌های آن و دام و رنگ‌ها که بر تو گسترده و زینت‌هایی که دنیا برای تو آورده و زیبایی‌هایی که برایت نمایان کرده و شهواتی که برایت فراهم آورده و فتنه‌هایی که در نظرت بزرگ کرده بر حذر باش و بپرهیز!

در ورای مصایب دنیا

آنچه که چشم را کند خیره

هست هشدار ترک این دنیا

یا فراخوان زهد و پرهیز است

پس بکوش و مباش غافل از آن

که بود زندگانیت به فنا

و به زودی روی به جای دگر

و هر آنکس که دل به دنیا بست

پس به زودی به ترک آن برخاست

پس به دنیا مبند دل هرگز

که رسیدن به آن همه ضرر است

پس آیا خردمند به دنیا حرص ورزد و در نظر عاقل به لذّتش ارزد و حال آن که اطمینان است در به نابودی راندنش و طمعی نیست در ماندنش پس چگونه به خواب می‌رود چشم ان که از پیش‌آمد شبانه می‌ترسد و یا چگونه آرامش می‌یابد جان کسی که از مرگ می‌هراسد؟

هان که خود در فریب افکندیم!

شده سرگرم در لذایذ خویش

کی بود زندگی پر از لذّت؟

چون بود مرگ در رهت به کمین

و درآیی به پیشگاه خدا

نکند هست در گمانت این

که نباشد دوباره زنده شدن

و چه بیهوده است هستی ما!

چگونه طالب دنیا به لذّت خرسند شود و چگونه از شادی دنیا بهره‌مند حال آن که مصیبت‌های دنیا گون‌گون است و شگفتی‌هایش فزون و رنج و زحمت در جستن آن فراوان است و چقدر در راه طلبش تحمّل سختی‌ها و خریدن بیماری‌ها به جان است!

حاجت من چیست در این روزگار؟

در هجوم این مصیبت‌های دنیا

که آفات و گرفتاری در آن همدست می‌باشند

با آن کس که دنیادوست باشد

ولی آیا در این دنیا تواند ماند

و از آفات آن ایمن تواند زیست

هر آن کس که هماره در پی دنیاست

و نیش غبطه‌ی مردم؟

چقدر آنان را که میل به دنیا نمودند؛ فریفت و چقدر آنان را که بر آن سوار شدند؛ بر زمین کوفت! دنیا درنگذشته گناه و خطای کسی را و درمان نکرده بیماری وبلای کسی را و تعهّد نکرده شفای کسی را.

بلی او را پس از عزّت پس از قدرت

به جایی کرد وارد

کزان راه برون رفت و فراری نیست

و در آن جا

برای او نجات و رستگاری نیست

و هنگامی که مرگ آید سراغش

دگر او را نباشد یاوری

گردد پشیمان

گرچه سودی نیست او را از پشیمانی

و گریان بودن از بار گناهان

بر خطاهای گذشته می‌گرید و بر آنچه از دنیا پشت سر گذاشته حسرت می‌خورد، آن جا که استغفار سودی نمی‌نهد و عذر آوردن از ترس مرگ و نازل شدن بلا نجاتش نمی‌دهد

احاطه کرده او را آفت و غم

دچار یأس و نومیدی‌ست آن هنگام

که پوزش‌ها توان از او گرفته

و او را نیست امید رهایی‌بخش

که از اندوه مرگش وارهاند

و آرامش کند از آنچه می‌ترسد

و جان او هراسان است

و در کام و گلویش گشته حیران از هراس مرگ

در آن وقت که عیادت کنندگان او را به جای می‌نهند و اهل و اولادش او را تحویل می‌دهند، صدای ناله و زاری به هوا می‌رود و شیون‌ها به پا می‌شود و از شفا یافتن مریضشان مأیوس نشسته، با دستانشان چشمانش را بسته و هنگام خروج روح از بدنش، دست و پایش را.کشیده ویاران و روستان از او رمیده.

بسا دردمندی که بر حال او

و بر مستمندیش باید گریست

و جویای صبری که هرگز شکیبا نباشد

و آنان که خالص

خدا را برای خدا می‌پرستند

و یاد خداوند رحمان بود بهترین یادشان

چه بسیار هستند آنان که با سرزنش شادمانند از مرگ او

و زود است بسیار

زمانی که خود هم به سوی همین ره

خرامان شوند!

زنانش گریبان می‌درند و کنیزانش به خود سیلی می‌زنند، همسایگان در غم از دست دادنش می‌مویند و برادرانش از غم مصیبت او می‌گریند سپس به تجهیزش به پا خاستند و تشییعش را آراستند گویی در میان آنان نبوده.

پس آن گه به تجهیز دفنش به پا خاستند

و آیین تشییعش آراستند

بزرگان قومش برانگیختند

که اسباب غسلش

و گودال قبرش فراهم کنند

و او را به دو تکه جامه کفن می‌کنند

در آن حال

که خویشان و اقوام او

به تشییع آماده‌اند

پس آن گاه می‌بینی که کوچک‌ترین فرزندش غم بر دل انباشته از شدّت ناراحتی بی‌هوش گشته و شک چشم بر گون‌هایش خط رنگین نگاشته به هوش امده برای پدر در مرثیه می‌موید و با اندوه می‌گوید: وای بر من افسوس که از دست بشد!

از زشتی مرگ صحنه‌ای خواهی دید

بیننده ز دیدنش پریشان گردد

نالند به هم بزرگ‌تر فرزندان

از یاد برند خردسالان او را

با ناله زنان و همسران بی‌تابند

جاری‌ست به گونه‌هایشان سیل سرشک

سپس او را از خانه‌ی وسیعش بیرون و در خانه تنگ قبر به اندرون می‌برند وهنگامی که جسدش را در لحد گذاشته خشت بر او نهاده بر او خاک ریخته و بر قبرش سنگ می‌گذارند و بر او فراوان اشک می‌بارند و حسرت می‌آرند و لحظه‌ای در کنار او بر قبرش آب می‌افشانند با نگاهی مأیوس.

چه شیون‌کنان و از او روی‌گردان

و از آنچه او را رسیده به خود نیز ترسان

چنان گوسفندان که در ناز و نعمت چرا می‌کنند

ولی ناگهان کارد در دست قصّاب

بالازده آستین آشکار و مهیّاست

ولی گوسفندان هراسان و درمانده

دست از چرا می‌کشند و گریزان

و چون قصّاب از آن‌ها دور شد به فراموشی روند و به چرا شوند غافل از آنچه بر سر همنوعان آن‌ها آمد! آیا به حیوانات اقتدا می‌آوریم و به عادت آن‌ها عمل می‌بریم؟ حال به یاد آن در خاک خفته و ترس از آنچه دیدی بازگرد و به شرح حال آن که به سرای فرسودگی منتقل شد بر گرد و از وضع وی در زیر خاک و رانده شده به سوی وحشتی که می‌بینی پند گیر!

و تنها در آن گور تنگ

رها گشته

اقوام و خویشان و ارحام

به تقسیم اموال او در جدالند

که چون لاشخورها بر آنند

که سهم خود از این بساط مهیّا بگیرند

و هرگز نه او را ستایش کنند و سپاسی به جای آورند

پس ای یار دنیا و دنیا طلب!

که از گردش روزگار ایمنی

به خویش آی وهشدار!

چگونه از این حال در امانی حال آن که به ناچار بر این راه باید برانی؟ چگونه از زندگانی لذّت می‌بری حال آن که مرکب تو را به سوی مرگ می‌برد چگونه غذایت را گوارا می‌دانی حال آن که در انتظار مرگ باید بمانی؟چگونه شهواتت را گوارا می‌دانی  حال آن که مرکب آفت آن را می‌رانی؟

برای سفر توشه‌ای

فراهم نداری

سفر هست نزدیک

و آنک به زودی سواری

پس ای وای بر من!

که در توبه کردن به تردید افتاده‌ام

و عمرم به پایان رسیده‌ست

و مرگ ایستاده به راهم

و اعمال من ثبت دفتر

و آن دادگر بر جزایش تواناست

چه بسیار است که با دینت دنیای خود آباد می‌کنی و در این امر به نفس خود بیداد می‌کنی! همانا من یقین تو را ضعیف می‌بینم ای ترمیم کننده‌ی دنیا به دین! خدا تو را به این امر فرمان داده و با قرآن به تو نشان داده! آیا به یاد نمی‌آوری که حساب سختی در پیش داری و چه سرنوشت بدی با خویش آیا به یاد نمی‌آوری که آنان که مال اندوختند بهره‌ها بردند و کاخ‌ها ساختند و در آن‌ها به خوشی پرداختند آیا از جمعشان نگسستند و در مسکن گور ننشستند؟

آنچه را ماندگار بنیاد است

می‌دهی غافلانه بر بادش

آنچه نابودیش همه پیداست

می‌نشینی برای آبادیش

گر رسد ناگهان اجل چه کنی

پوزش آورده‌ای برای خدا

شده نابود زندگیت چرا؟

دین تو ناقص است و مال زیاد


 

 

 

 

 

نیایش (34)

(دعای حضرت هنگامی که به پرده‌های کعبه آویخته بود)

 

اصمعی گوید: شبی دور خانه‌ی خدا طواف می‌کردم ناگهان جوانی نیکو صورت را دیدم که دو زلف بر او بود و به پرده‌ی کعبه آویخته بود و می‌گفت:

دیدگان خفتند و ستارگان نهفتند، تو پادشاه زنده و پابرجایی.فرمانروایان دروازه‌ها بستند و نگهبانان بر پرده‌گاه نشستند امّا درِ رحمتت به روی گدایانت باز است و گره‌گشایی! حال ای مهربان‌ترین مهربانان! نزد تو آمده‌ام تا با رحمتت به من عنایت نمایی!

پس چنین فرمودند:

ای آن که دعای مستمندان را

در این شب تار می‌پذیری

ای آن که بلا و ناخوشی‌ها را

راندی ز تنم سلامتم دادی

در کوی تو خفته‌اند مهمانان

امّا تو همیشه شاد و بیداری

محبوب من ای که امر فرمودی

تا آن که بخوانمت به هر جایی

سوگند به حقّ خانه و حرمت

بر گریه و زاریم ترحّم کن

امید به عفو تو گنهکاران

دارند و اگر نبود عفو تو

پس کیست گناه ما ببخشاید؟

اصمعی گوید: به دنبال او رفتم، دیدم او زین‌العابدین است


 

 

 

 

 

نیایش (35)

 

طاووس یمانی گوید: در دل شب مردی را دیدم که به پرده‌های کعبه آویخته و می‌گفت:

ای آن که امید بر تو دارم

در هر حاجت و نیازی

بر درگه تو شکایت آرم

بپذیر شکایتم امید من

ای آن که تو غم ز سینه می‌رانی

بخشای گناهم و نیازم را

با لطف و عنایتت به جای آور

در این سفر دراز و طولانی

با توشه‌ی اندکی که من دارم

باور نکنم به منزلم آرد

بر بار گناه خود بنالم من

یا بر ره دور و توشه‌ی اندک

یا بار گناه و زشتی اعمال

ناراستی‌ای که سر نزد هرگز

از هیچ یک آفریدگان تو

اینک که ستاده‌ام به درگاهت

ای غایت آرزو و امیدم

آیا به جهنّمم می‌اندازی؟

امید به تو کجا و ترس من!

طاووس گوید: چون دقّت کردم دیدم علی‌بن‌الحسین(ع) است با او گفتم:

ای پسر رسول خدا! این گریه و زاری و فریاد برای چیست و حال آن که تو پسر پیغمبر خدایی و چهار خصلت داری:

1-     رحمت خدا

2-     شفاعت جدّت رسول خدا

3-     فرزند رسول خدایی

4-     صغیری.

امام سجّاد به طاووس می‌گوید:

ای طاووس! من در کتاب خدا نگریستم و چیزی از این حرف‌ها را به نفع خود ندیدم زیرا خداوند ـ تبارک و تعالی ـ می‌گوید:

ای طاووس! «شفاعت نمی‌کند مگر برای کسی که خداوند از او راضی باشد و آنان از خوف و خشیت خداوند ترسانند» امّا این که گفتی من فرزند رسول خدایم؛ خداوند در قرآن گوید: «هر گاه در صور دمیده شود هیچ نسبی را فایده‌ای نیست و کسانی که اعمال نیک آن‌ها سنگین باشد مورد سؤال قرار نمی‌گیرند و آن‌ها رستگارند، آنان که اعمالشان سبک باشد؛ خود را در خسران انداخته‌اند و در جهنّم جاودان خواهند بود.» و امّا این که گفتی من طفلم؛ دیدم هیزم‌های بزرگ آتش شعله‌ور نمی‌شوند مگر با هیزم‌های کوچک سپس حضرتش چندان گریست که از هوش برفت.


 

 

 

 

 

نیایش (36)

 

نیایش در کنار کعبه

(دعای امام سجّاد در  نیایش با خداوند در آستانه کعبه در دل شب در حالی که نماز می‌گزارد)

از محمّد بن حمزه نقل شده که از پدرش نقل کرده که گفت:

علی‌بن‌الحسین(ع) را کنار کعبه در دل شب هنگام نماز دیدم؛ آنقدر قیامش طول کشید که گاهی بر روی پای راستش تکیه می‌کرد و گاهی بر پای چپش سپس صدای او را شنیدم که با حالت گریه می‌فرمود:

مرا عذاب می‌کنی حال آن که محبّتت در قلب من است؛ به عزّتت سوگند! اگر چنین کنی؛ میان من و آنان که به خاطر تو دشمنی ورزیدم انجمن است!

پایان

التماس دعا

محمد مستقیمی، راهی

زمستان 1386