*328* سیاهمست
دستانی را
که در زباله پی نان میگشت
گرفت
دستان زخمی
از زخم میناهای شکسته
به پیالهفروشی برد
و جامی بخشید
اینک همان دستان!
بازمیگردند سیاهمست
از دشنهای که در پشت اوست
محمّد مستقیمی – راهی
*327* شعر نو
دامنم را نگه قوی تو دریا میکرد
وقتی از ساحل بدرود تماشا میکرد
خانگی بود دل و وسوسهی کوچ نداشت
ماکیان را تب قشلاق تو درنا میکرد
استوای نگه آن ظهر پر از مهر مرا
افق قطبی چشمان تو یلدا میکرد
رفت ایّام خوشیها که در آن کودک دل
توی گهوارهی دستان تو لالا میکرد
نوترین شعر من از دفتر آغوش تو بود
رودکی را غزل چشم تو نیما میکرد
هر پگاهان که بر این دامنه میروییدی
آفرین بود که بر قد تو افرا میکرد
حیف! در چوچه آغوش تو گم میکردم
آن چه را دل به ره عشق تو پیدا میکرد
محمّد مستقیمی – راهی
*326* شاهپرک
کی کسی جز باد ما را حلقه بر در میزند؟
گردباد از ماتم ما دست بر سر میزند
ابر نیسانی اگر در آسمان پیدا شود
جای باران خرمن ما را به آذر میزند
دست یاری گر به یاری پیش رو آید مرا
غافلم میسازد و از پشت خنجر میزند
من نمیدانم چرا هر نقش بازی میکنیم
طاس گردون مهرهی ما را به ششدر میزند
طفلک این دل! تازگیها از نسیم هر نگاه
شاهپرکسان میپرد از جا و پرپر میزند
ای کبوتر جان! نداری فرصت یک پرزدن
تا که صیّاد تو صید از برج کفتر میزند
محمّد مستقیمی – راهی
*325* گناه
این غزل سایهای ز آه من است
ترجمان غم سیاه من است
دیدهای آبشار آتشبار
رود غم جاری از نگاه من است
این که شب نیست غم فشانده به خاک
دامن جامهی سیاه من است
از من آوارهتر نمییابی
تا که آغوش تو پناه من است
مهرورزی به همسفر در کوچ
باز تکرار اشتباه من است
عشق میمیرد آه! میمیرد
عاشقان! عاشقان! گناه من است
محمّد مستقیمی – راهی