راهی (آثار راهی چوپانانی)
راهی (آثار راهی چوپانانی)

راهی (آثار راهی چوپانانی)

*502* راسته‌‌بازار

*502* راسته‌‌بازار

 

این جا دلک ارزان جگرک خیلی گران است

این شاخص نرخ است ولی در نوسان است

در دکّه‌ی ما دلبر زیبا به تماشا

آهسته بیا راسته‌ی شیشه‌گران است

محمد مستقیمی راهی

*473* ویروس من

*473* ویروس من

 

وقتی روژ لبانت با بوس من بسوزد

تب‌خال می‌تواند سینوس من بسوزد

وقتی که یار من با الدنگیم بسازد

باید دل رقیب دیوث من بسوزد

چَت می‌کند نگاهت با هر دلی عجب نیست

گر هارد قلب تو با ویروس من بسوزد

از خویش می‌گریزم، با خویش می‌ستیزم

تا کودک درون منحوس من بسوزد

عمری در انتظارش بودم ولی از این پس

باید در انتظار معکوس من بسوزد

تیغ زبان گشادم باور کنید شاید

دست و دل شما از کاکتوس من بسوزد

محمد مستقیمی راهی

*471* آونگ

*471* آونگ

 

از سحرگه به بام و بام به شام

با من او همدم است و همرنگ است

این دروغ است! نه تعارفکی‌ست

راست گویم به بشنم آونگ است

محمد مستقیمی راهی

*299* سی‌ و سه‌ پل‌

*299* سی‌ و سه‌ پل‌

نه‌ یک‌ گل‌ دسته‌ گل‌ هستی‌ عزیزم‌

عجب‌ ناز و تپل‌ هستی‌ عزیزم‌

به‌ من‌ گفتی‌ بیا و بگذر از من‌

مگر سی‌ و سه‌ پل‌ هستی‌ عزیزم‌

محمّد مستقیمی - راهی

*298* نگار اصفهانی‌

*298* نگار اصفهانی‌

نگار اصفهانی‌ گل‌ وجودت‌

فدای‌ چل‌ستون‌ تا و پودت‌

چه‌ میشه‌ چارباغت‌ را بگردم‌

زنم‌ سی‌ و سه‌ پل‌ بر زنده‌رودت

محمّد مستقیمی - راهی

*297* چاپ

*297* چاپ

ای‌ عندلیب‌ نامه‌ی‌ خوبت‌ به‌ ما رسید

دل‌ پر زد آن‌ کبوتر پیک‌ تو تا رسید

بودم‌ به‌ چنگ‌ غربت‌ بیگانگی‌ اسیر

"بر جان‌ آشنا نفس‌ آشنا رسید"

در هر دو نامه‌ام‌ بستودی‌ و حق‌ نبود

بر من‌ از این‌ ستایش‌ بی‌جا هجا رسید

من‌ لایق‌ هجای‌ تو بودم‌ نه‌ مدح‌ تو

شرمنده‌ام‌ که‌ از تو به‌ من‌ این‌ ثنا رسید

از "زید" ناله‌ کردی‌ و "زیدی‌" به‌ کار نیست‌

من‌ در شگفت‌ مانده‌ که‌ زید از کجا رسید

من‌ کیستم‌ که‌ نقد تو را بر محک‌ زنم‌

صرّاف‌ دهر مرد؟ که‌ ارثش‌ به‌ ما رسید

آشفته‌است‌ طرّه‌ی‌ بازار شعر و نیست‌

جای‌ عجب‌ که‌ قلب‌ به‌ قدر و بها رسید

رفت‌ آن‌ زمان‌ که‌ اهل‌ هنر در سر هنر

فریادشان‌ به‌ "واهنرا" تا خدا رسید

ما را چه‌؟ گر به‌ ساحت‌ حافظ‌ خدای‌ شعر

دست‌ جسارت‌ من‌ و ما و شما رسید

ما را چه‌؟ گر فلان‌ متشاعر بدون‌ بیت‌

باهای‌ و هوی‌ پوچ‌ به‌ بام‌ سما رسید

ما را چه‌؟ گر که‌ قافیه‌بندی‌ ز بند و بست‌

در قحط‌ سال‌ شعر به‌ نان‌ و نوا رسید

در فکر چاپ‌ دفتر اشعار خود مباش‌

از این‌ خطا نگر که‌ به‌ یاران‌ چه‌ها رسید

چاپیدن‌ است‌ معنی‌ این‌ واژه‌ چاپ‌ نیست‌

این‌ معنیم‌ ز صحبت‌ اهل‌ دغا رسید

گر اهل‌ چاپ‌ بودم‌ چاپیده‌ بودمت‌

بر اهل‌ دل‌ کنایت‌ این‌ واژه‌ نارسید

گویی‌ که‌ آسیای‌ فلک‌ هم‌ به‌ نوبت‌ است‌

بر عندلیب‌ نوبت‌ این‌ آسیا رسید

"نوبت‌ به‌ اولیا که‌ رسید آسمان‌ تپید"

نشنیده‌ای‌ که‌ گویی‌ نوبت‌ به‌ ما رسید

راهی‌ و ادّعای‌ مجارای‌ عندلیب‌

زاغی‌ کجا به‌ بلبل‌ دستان‌سرا رسید

محمّد مستقیمی - راهی

*296* هاپ‌ هاپ‌

*296* هاپ‌ هاپ‌

به روش تعاونی سرودیم: من و زهتاب و فرید

دل‌ در خیال‌ عکس‌ تو را چاپ‌ می‌کند

چندیست‌ در فراق تو تاپ‌ تاپ‌ می‌کند

این‌ سگ‌پدر کی‌ است‌؟ که‌ همراه‌ می‌بری‌

تا می‌کنم‌ نظر به‌ تو هاپ‌ هاپ‌ می‌کند

در پیرهن‌ دو توپ‌ نهان‌ کرده‌ای‌ که‌ دل‌

با یاد آن‌ دوتا هوس‌ کاپ‌ می‌کند

عقد من‌ و تو را که‌ چنان‌ هم‌ نیاز نیست‌

شیخ‌ ار نکرد جان‌ دلم‌ پاپ‌ می‌کند

در خواب‌ از لبت‌ لب‌ من‌ بوسه‌ می‌مکد

چون‌ کودکی‌ که‌ حمله‌ به‌ تی‌تاپ‌ می‌کند

ما در قفای‌ قافیه‌ لب‌تشنه‌ سوختیم‌

ناچار شعر میل‌ به‌ کولاپ‌ می‌کند

نوشابه‌ می‌شدی‌ به‌ کفش‌ کاشکی‌ "زفر"

وقتی‌ دلش‌ هوای‌ سون‌آپ‌ می‌کند

محمّد مستقیمی - راهی

*290* چشمک‌ ناز یار

*290* چشمک‌ ناز یار

تا از قفس‌ خیال‌ بگریخته‌ایم‌

صد پیرهن‌ از شوق عرق ریخته‌ایم‌

با چشمک‌ ناز یار بر بام‌ ازل‌

در پلّه‌ی‌ نردبانش‌ آویخته‌ایم

محمّد مستقیمی - راهی

*289* پاتک

*289* پاتک

یار از لب‌ بام‌ خویش‌ چشمک‌ می‌زد

دل‌ در قفس‌ سینه‌ی‌ من‌ لک‌ می‌زد

می‌دید به‌ نردبان‌ عرقریز مرا

با لشگر اخم‌ و تخم‌ پاتک‌ می‌زد

محمّد مستقیمی - راهی

*212* کچل

*212* کچل

در فضای‌ گرفته‌ی‌ اتوبوس‌

کچلی‌ شد کنار بنده‌ مقیم‌

ننشسته‌ کلاه‌ را برداشت‌

قلت‌ ایّاک‌ من‌ شرار جهیم‌

محمّد مستقیمی - راهی

*301* دیوار حجاب

*301* دیوار حجاب

خبر: ذز سه راه ملک اصفهان خانه عفاف افتتاح شد

دی‌ دلبرکم‌ قول‌ سه‌ راه‌ ملکم‌ داد

با قول‌ سه‌ راه‌ ملکش‌ قلقلکم‌ داد

پنداشت‌ که‌ من‌ نسیه‌فروشم‌ ته‌ بازار

چون‌ در عوض‌ بوسه‌ی‌ نقدینه‌ چکم‌ داد

ترسید که‌ طفلانه‌ بگریم‌ ز جفایش‌

لیمو دو عدد لیک‌ به‌ اسم‌ پفکم‌

تا دربروم‌ شور به‌ شیرین‌ رد و آمیخت‌

با شکّر بوسه‌ ز لبانش‌ نمکم‌ داد

تا گربه‌ نرقصانم‌ و تا موش‌ نتازم‌

دستی‌ به‌ کمر دست‌ دگر بر سگکم‌ داد

تا آن‌ که‌ درشتی‌ نکنم‌ نرم‌ ببیزم‌

غربال‌ گشادم‌ بگرفت‌ و الکم‌ داد

در کندن‌ و کاویدن‌ کوه‌ و کتل‌ وصل‌

چون‌ سخت‌ نفس‌سوخته‌ دیدم‌ کمکم‌ داد

دیوار حجابی‌ که‌ میان‌ من‌ و او بود

با خشتک‌ اوّل‌ که‌ کج‌ افتاد شکم‌ داد

محمّد مستقیمی راهی

*310* لات‌ چاله‌ میدون

*310* لات‌ چاله‌ میدون

تو موجای‌ خزر کوچه‌ یار تهرونی‌

فتاده‌ای‌ توی‌ تورم‌ خودت‌ نمی‌دونی‌

نترس‌ ماهیک‌ خوشگلم‌ نمی‌کنمت‌

تو حوض‌ خونه‌ یا تنگ‌ بلور زندونی‌

تو مثل‌ ماهی‌ سفیدی‌ اونم‌ نه‌ پرورشی‌

من‌ از تو قلیه‌ می‌سازم‌ برای‌ مهمونی‌

یه‌ پات‌ همیشه‌ تو کوچس‌ یه‌ پای‌ دیگت‌ تو خونس‌

فدای‌ این‌ پا و اون‌ پات‌ مگه‌ تو دربونی‌

جواب‌سلاممو با فحش‌ چارواداری‌ میدی‌

فدات‌ بشم‌ مگه‌ تو لات‌ چاله‌ میدونی‌

تو پررویی‌ زدی‌ رو دست‌ سنگ‌ پا امّا

برای‌ ورمالیدن‌ لیز مث‌ صابونی‌

به‌ یاد خشتک‌ تمبون‌ میون‌ مانتوی‌ زرد

سرودم‌ این‌ غزل‌ ناب‌ بند تمبونی‌

محمّد مستقیمی راهی

*459* انتخابات

*459* انتخابات

 

پرسیدم از استاد که یک خبره‌ی مجلس

باید که چه اندازه هنر داشته باشد

فرمود نباید ز مکلاّیان باشد

بل باید عمّامه به سر داشته باشد

تا آن که بدانندش از اهل سیاست

باید که یکی کلّه‌ی گر داشته باشد

باید نتراشد ز بن و بیخ محاسن

ریشی به پر شال کمر داشته باشد

در راه به پا داشتن قسط و عدالت

بر خلق به یک چشم نظر داشته باشد

در گیر و کش دهر به هنگام تعامل

بر بیضه‌گه خویش مقر داشته باشد

هر جا که ببیند زن بی‌حجب و حجابی

باید که قیامی درخور داشته باشد

باید نه فقط تف کند عقش بنشیند

بر مال حرامی چو گذر داشته باشد

باید که به هر جمعه قیامی و قعودی

از نیمه‌ی شب تا به سحر داشته باشد

خندیدم و گفتم که به تنبان من و توست

آن خبره که این جمله هنر داشته باشد

محمد مستقیمی راهی