ملت ز قیامت و امامت برگشت
از دین دروغ و زرق, امت برگشت
با زنده به گور کردن دخترکان
آن سنت عهد جاهلیت برگشت
*526* دار
یکدل بودم هجرت از این بیشه کنم
در غربت باغ دیگران ریشه کنم
در تاکستان ماندم و بر دار شدم
بر دار شدم که اشک در شیشه کنم
محمد مستقیمی – راهی
*525* شیشهگری
گفتند مرا ز عشق اندیشه کنم
کوهکن نشوم گریز از تیشه کنم
در راستهی کوزهگران افتادم
قسمت بودم شیشهگری پیشه کنم
محمد مستقیمی – راهی
*519* بابا
بابای عزیز دوری از ما کردی
با خاک نشستهای که با ما سردی
زود است هنوز این که احساس کنم
با رفتن خود چه بر سرم آوردی
محمد مستقیمی – راهی
*500* حلوا
نی قسمت من لب تو حالا حالا
دارد بغلم ناله ی یلدا یلدا
بیجاره لب و بغل ندانند مگر
شیرین نشود دهان به حلوا حلوا
محمد مستقیمی – راهی
*488* خوابگاه مورچگان
در شش دهه عمر آردها بیختهام
اینک الکم به دار آویختهام
کودک شده ام دوباره با شیطنت آب
در خوابگه مورچگان ریختهام
محمد مستقیمی – راهی
*330* دلای دلای
در سینه یکی سرود غم میخواند
این کیست که خوب محتشم میخواند
این جا من اگر "دلای دلای" میخوانم
در سینه دلم، "دلم دلم" میخواند
محمّد مستقیمی – راهی
*294* بر خاسته
جمعی که به کاربخش آراسته بود
از معرفت سعید هم کاسته بود
از لعل عباد یک بفرما نزدید
بنشین شما مگر که بر خاسته بود
محمّد مستقیمی - راهی
*293* بخور بخور
در بافق شنیدهام که گل کاشتهاید
رندانه چهار گنبذ افراشتهاید
در شعر بکن بکن سرودید ولی
من میدانم بخور بخور داشتهاید
محمّد مستقیمی - راهی
*290* چشمک ناز یار
تا از قفس خیال بگریختهایم
صد پیرهن از شوق عرق ریختهایم
با چشمک ناز یار بر بام ازل
در پلّهی نردبانش آویختهایم
محمّد مستقیمی - راهی
*289* پاتک
یار از لب بام خویش چشمک میزد
دل در قفس سینهی من لک میزد
میدید به نردبان عرقریز مرا
با لشگر اخم و تخم پاتک میزد
محمّد مستقیمی - راهی
*278* تالار صدف
موسیقی تالار صدف شعر من است
آوازهی دریای شرف شعر من است
هر گوشه که نغمهی مخالف خوانند
گر مشت زدند جای کف شعر من است
محمّد مستقیمی - راهی
*249* تکبیت آبکی
کبریت نگاه توست جادوتو برم
زنبور کلام توست کندوتو برم
گفتم: "بده ناز شست شعرم" گفتی:
"با این تکبیت آبکی روتو برم"
محمّد مستقیمی - راهی
*230* ساحل زندهرود
بر ساحل زندهرود دل میکاربد
بر کشتهی خویش خون دل میبارند
آن جا که ز آبشار گل میریزد
دل میکارند و عشق برمیدارند
محمّد مستقیمی - راهی
*224* خمیرمایهی عشق
در مصحف سینه آیهی عشق تویی
در بحر غزل کنایهی عشق تویی
آمیخته هر ذرّه به خورشید رخت
الحق که خمیرمایهی عشق تویی
محمّد مستقیمی - راهی
*147* مفتی و شیخ
گر باده به مینای فلک نیست مرا
گر سیر به دنیای ملک نیست مرا
گر مفتی و شیخ جاهلم مدانند
شادم که به وحدت تو شک نیست مرا
محمّد مستقیمی - راهی
*148* کافر
گر کافرم و مذهب و دین نیست مرا
بر ظنّ تو نه آن و نه این نیست مرا
ای شیخ! مرا نیست هر آن را گویی
شادم که به دین تو یقین نیست مرا
محمّد مستقیمی - راهی
*149* دادرس
گر مرغ همای در قفس نیست مرا
از مال جهان بال مگس نیست مرا
گر جمله وجود داد و فریادم من
شادم که به جز تو دادرس نیست مرا
محمّد مستقیمی - راهی
*150* چشم بصیرت
گر چشم بصیرت به غبار است مرا
گر پای مجاهدت به خار است مرا
سویت به سر آیم و ببینم رویت
گر چون منصور سر به دار است مرا
محمّد مستقیمی - راهی
*152* وعدهی جانانه
میخانه مرا کعبه و بتخانه تو را
زنّار مرا سبحهی صد دانه تو را
زاهد! چه فریبیم به فردوس برین
این وصل مرا وعدهی جانانه تو را
محمّد مستقیمی - راهی
*151* خدا گواهست مرا
خار سخن تو سدّ راهست مرا
راهی که تو رهبری به چاهست مرا
ای شیخ! تو گمرهی و خلقند گواه
من در راه و خدا گواهست مرا
محمّد مستقیمی - راهی
*153* وصل یاران
دل منتظر و چشم به راهست بیا
روز من و دل هر دو سیاهست بیا
دیدار شکستگان و وصل یاران
در مذهب تو گرچه گناهست بیا
محمّد مستقیمی - راهی
*155* راز ره عشق
سر رفت و ز سر هوای دلدار نرفت
حیف از سر ما که بر سر دار نرفت
راز ره عشق را ندانم در چیست
چون مست به سر دوید و هشیار نرفت
محمّد مستقیمی - راهی
*154* لاف
فرزانگیم علّت دیوانگی است
میخانه نشستنم ز بیخانگی است
این دم زدن از عقل گزافست مرا
این لاف که میزنم ز بیگانگی است
محمّد مستقیمی - راهی
*154* لاف
فرزانگیم علّت دیوانگی است
میخانه نشستنم ز بیخانگی است
این دم زدن از عقل گزافست مرا
این لاف که میزنم ز بیگانگی است
محمّد مستقیمی - راهی
*157* مذهب عشق
در بادیهی جنون خبر از غم نیست
مجنون تو را حسرت بیش و کم نیست
ای شیخ! بود دین تو جمع اضداد
در مذهب عشق کفر و دین با هم نیست
محمّد مستقیمی - راهی
*156* دیوانهی تو
منعم به سر کوی تو گردد درویش
بیگانهی تو چگونه سازد با خویش
از بیش و کم جهان ننالم هرگز
دیوانهی تو کم نشناسد از بیش
محمّد مستقیمی - راهی
*159* رنگ و ریا
هر چیز جهان به جای خود گر نیکوست
دشمن ز چه رو نشسته بر مسند دوست
در شیخ ندیدیم به جز رنگ و ریا
از کوزه همان برون تراود که در اوست
محمّد مستقیمی - راهی
*158* شیخ
دیوانهی روی تو سر از پا نشناخت
«مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت«
بر دامن غیر تو زند چنگ امید
یارب! چه کنم شیخ خدا را نشناخت
محمّد مستقیمی - راهی
*162* خاک خرابات
ما راه خرابات به سر میپوییم
حرف از خم و ساغر و ز می میگوییم
هر جا که مزار ما شود بعد از مرگ
از خاک خرابات چو گل میروییم
محمّد مستقیمی - راهی
*161* دولت جاوید
سرچشمهی زندگی چو میباشد می
در ظلمت جاودانه کی باشد کی
خود دولت جاوید همین است که من
باشم می و نی باشد و وی باشد وی
محمّد مستقیمی - راهی
*160* دوزخ
این بندگی ماست که بر غیر خداست
بر غیر خدا بندگی خلق خطاست
در حشر اگر به ما کرامت نکنند
صد دوزخ از این بتر سزاوار به ماست
محمّد مستقیمی - راهی
*164* دلبر ترسا
یک دم ز خیال تو نمیآسایم
ای دلبر نازک بدن ترسایم!
بیترس آیم شبی به کوی تو خمار
این خشکلبان را به لب تر سایم
محمّد مستقیمی - راهی
*163* سودای تو
گر زهر به جای باده در ساغر ماست
گر درد و غم زمانه همبستر ماست
گر بر سر دارها رود سرهامان
شادیم که سودای تو اندر سر ماست
محمّد مستقیمی - راهی
*165* جدل عشق
تو خوش سخن و خوش لب و خوش سیمایی
هر جا که روی تو عاقبت سی مایی
ما در جدل عشق تو تنها هستیم
در پهنهی ناورد تو چون سی مایی
محمّد مستقیمی - راهی
*167* بانگ اناالحق
آنان که ز عشق و معرفت بر دارند
دست از دل و جان در قدمت بردارند
از هر دمشان بانگ اناالحق خیزد
هرچند که منصورصفت بر دارند
محمّد مستقیمی - راهی
*166* افتاده به خاک
ما لشگر یاران تو را سرداریم
افتاده به خاک قدمت سر داریم
ما با دل گرم عازم کوی توایم
سوغات از این سفر دلی سرد آریم
محمّد مستقیمی - راهی
*168* زیبا صنمان
زیبا صنمان داغ چو تابستانند
از تشنهلبان قرار و تاب استانند
ما جان به طبق نهاده عمریست دراز
مهلت ندهد زمانه تا بستانند
محمّد مستقیمی - راهی
*171* یاسین
با وعدهی جنت نتوانی ای شیخ!
ما را به سبیل خود کشانی ای شیخ!
عیسیصفتانیم و خراباتنشین
یاسین تو به گوش خر چه خوانی ای شیخ!
محمّد مستقیمی - راهی
*170* شترسواری
بیهوده سر موعظه داری ای شیخ!
ما نشئهی جام و تو خماری ای شیخ!
تزویر تو روشن است ما را تا چند
با پشت دوتا شترسواری ای شیخ!
محمّد مستقیمی - راهی
*169* شیخ و شاه و شحنه
گر شاه به زر مرا فریبد غم نیست
گر شحنه به زور ره زند باکم نیست
گر شیخ به تزویر کند گمراهم
ایمان به تو هست پس مرا ماتم نیست
محمّد مستقیمی - راهی
*173* نامهسیاه
یارب به نوای نی مستانم بخش
بر درد دل هزاردستانم بخش
من نامهسیاه و تو کریمی یارب!
بر صدق و صفای میپرستانم بخش
محمّد مستقیمی - راهی
*172* خراباتنشین
ما بادهکشانیم و خراباتنشین
مظلوم زمانهایم در روی زمین
گر وعدهی حق سیادت ماست ولی
تا دور به ما رسد نگون گشته نگین
محمّد مستقیمی - راهی
*175* طبع ناموزون
گفتم دل و چشم من تو دانی چون است
گفتی که یکی خون و یکی جیحون است
در نظم چو قامتت قیامت گفتم
گفتی چه کنم طبع تو ناموزون است
محمّد مستقیمی - راهی
*174* بیصبر و قرار
گفتم چشمت گفت خمارش بنگر
گفتم زلفت گفت چو مارش بنگر
گفتم دل عاشقان رویت گفتا
کمحوصله بیصبر و قرارش بنگر
محمّد مستقیمی - راهی
*178* بادیهی عشق
در بادیهی عشق چو مجنون رفتن
بیگانه شدن ز خویش و بیرون رفتن
تنها ره توفیق همین است همین
از خاک برون آمده در خون رفتن
محمّد مستقیمی - راهی
*177* صیّادان
شیخ و شه و شاب وشحنه در روی زمین
صیّادانند جمله ما را به کمین
یارب! تو به ما گذار شرّ شیطان
ما را برهان ز شرّ هم آن و هم این
محمّد مستقیمی - راهی
*176* جهانی
گفتم صنما نشان کوی تو کجاست
گفتا چو جهانیم سؤال تو خطاست
گفتم ز جهانیان بود نام و نشان
گفتا که مرا نشان جهان نام خداست
محمّد مستقیمی - راهی
*180* خانه خاک
ای آن که اسیر خاک هستی برخیز!
گر زاهد و گر بادهپرستی برخیز
از عرش تو را ز فرش فریاد زنند
در خانه خاک چون نشستی برخیز
محمّد مستقیمی - راهی
*179* قیاس بیربط
باشد حرکت جوهر خلقت به یقین
ثابتقدمی مجوی بر روی زمین
هر چند که این قیاس بیربط خطاست
خلقت که چنان بود خلایق که چنین
محمّد مستقیمی - راهی