*62* خار غم
خار غم روییده بر دیوار دل
بار غم هر جاست باشد بار دل
محنت و درد و غم و حرمان عشق
هرزهرویانند بر گلزار دل
طیلسان کینهها دارد به بر
پرنیان اشک شد دستار دل
میدرم با تیغ آهی سینه را
تا میسّر گرددم دیدار دل
بستهی گیسوی ترسا لعبتی است
رشتهی زلفی شده زنّار دل
تا بر آن سیب زنخدان رهزن است
غیر بیماری نباشد کار دل
هر بلایی را بلاگردان شود
هر دلآزاری کند آزار دل
وقف عام است این زیارتگاه غم
هر غمی ره میبرد بر دار دل
«راهی»! از دل حاصلی جز درد نیست
به که پیچی در هم این طومار دل
محمّد مستقیمی - راهی
*61* بوسهی مسیحایی
درون زورق تابوت غرق گل بدنش
گرفته هالهای از نور گرد ماه تنش
سوار موج به دریای دستها آرام
نسیم آه عزیزان برد سوی وطنش
زهی تموّج ثار و تجلّی ایثار
خدای اسوهی ایمان نمده بهر منش
هزار دیدهی یعقوبیان شود روشن
ز بوی دلکش عطر نسیم پیرهنش
به دشت خاطر یاران پیام میبارد
ز واژه واژهی خونین بیصدا سخنش
همیشه زنده از آن بوسهی مسیحاییست
زدهاست بوسه به بازو امام بتشکنش
به گور دل بسپارید کشتهی عشق است
تنی که دیبهی اشک پدر بود کفنش
اگر هوای چنین توشهای به سر داری
تو باش «راهی» راهش مباش راهزنش
محمّد مستقیمی - راهی
*60* بزم خودفراموشان
سوکها دارم شبستان سیهپوشان کجاست؟
غرق اشکم تازه سروستان خاموشان کجاست؟
دلشکسته در پی حال و هوایی دیگرم
لالهزار رسته از خون سیاووشان کجاست؟
از دیار عقل حیران و پریشان آمدم
عاشقم میخانهی مستان و مدهوشان کجاست؟
تا ز خود بیخود شدم میجویم او را هر کجا
بیشک او آن جاست بزم خودفراموشان کجاست؟
میکشم بر دوش دار خویشتن دیریست دیر
بیکران میعادگاه داربردوشان کجاست؟
سخت میلرزم ز دمسردی ارباب نفاق
بزم وحدت کو؟ حریم گرمآغوشان کجاست؟
هر طرف «راهی»! نوای جغد شوم فتنه است
آن ندای حق که سر دادند چاووشان کجاست؟
محمّد مستقیمی - راهی
*59* پیام سرب
دارم به بال سرخ غزلها پیام سرب
خواهم زدود ننگ جنایت ز نام سرب
گویی فشردهاند سخنها به سینهاش
دیدم هزار درد نهان در کلام سرب
نامردمان چنین به قتالش کشاندهاند
از سرب نیست ددمنشی در مرام سرب
سرب است واژه واژهی قاموسشان یقین
از سربیان به سرب بگیر انتقام سرب
رسوای حیلت خود و نیرنگ خود شدند
افتاد تشتشان ز بلندای بام سرب
پیوسته سوختهاست به باروت کینهها
خاکستری از آن شده در دهر فام سرب
جز نار همنشین بدان را عقاب نیست
زین رو سپردهاند به آتش لگام سرب
هر کس به کام مردم خونخواره دم زند
ریزند خون خلق به کامش چو کام سرب
خواهم شکست پوکهی پوکش به پتک مشت
تا بیشهی فشنگ نگردد کنام سرب
بازار داغ سرب ز خامی مشتریست
یاران حذر کنید ز بیع حرام سرب
«راهی»! ز سربرنگی عالم دلم گرفت
پایان بگیر قصّهی تلخ و درام سرب
محمّد مستقیمی - راهی
*58* شهادت
بخوان حماسهی سرخ از سفیدبال شهادت
بزن به سینهی آزادگی مدال شهادت
ز کینه سینهی شب میدرد به تیغ فلقگون
زهی حماسهی ظلمتکش جدال شهادت
ببین عروس سحر نقرهپوش و گلگونلب
درون حجلهی موّاج در وصال شهادت
نگر به دورنمای سحر پس از شب تاریک
درون مردمک چشم چون غزال شهادت
به روی گنبد مینا فشانده شبنم روشن
طنین نغمهی تکبیر چون بلال شهادت
زدوده ننگ سترون ز دشت دشت پگاهان
به شط نیلوش آسمان زلال شهادت
ز آیه آیهی روز و ز اشک شوق وصالت
کشید پر ز شبستان غم ملال شهادت
به قطره قطرهی خون ره به عاشقان بنماید
زهی تجلّی خونین اتّکال شهادت
به هر خسی ندهد زورگار پهنهی جولان
فراخنای سماوات شد مجال شهادت
در این تلاطم اندیشههای شبزده »راهی»!
بگیر پاکی اندیشه از سگال شهادت
محمّد مستقیمی - راهی
*57* تخلّص
ای ادیبان ای اساتید سخن
از جسارت عذرخواهی میکنم
هر چه دارم جمله میبخشم به دوست
با فقیری پادشاهی میکنم
یک تخلّص دارم از مال جهان
گرچه او «یاغی» است «راهی» میکنم
محمّد مستقیمی - راهی
*56* عمّان سامانی
عمّان به بر شمع ادب فانوس است
تکواژهی برجستهی این قاموس است
بحریست که سرچشمه ز سامان دارد
عمّان ز نوادگان اقیانوس است
محمّد مستقیمی - راهی
*55* صابر اصفهانی
شد انجمن سیهپوش تا در رثای صابر
ترجیع غم سرایند یاران برای صابر
تاریخ فوت او را راهی ز انجمن خواست
زد نالهای و گفتا «خالیست جای صابر»
(1408)
محمّد مستقیمی - راهی