*59* پیام سرب
دارم به بال سرخ غزلها پیام سرب
خواهم زدود ننگ جنایت ز نام سرب
گویی فشردهاند سخنها به سینهاش
دیدم هزار درد نهان در کلام سرب
نامردمان چنین به قتالش کشاندهاند
از سرب نیست ددمنشی در مرام سرب
سرب است واژه واژهی قاموسشان یقین
از سربیان به سرب بگیر انتقام سرب
رسوای حیلت خود و نیرنگ خود شدند
افتاد تشتشان ز بلندای بام سرب
پیوسته سوختهاست به باروت کینهها
خاکستری از آن شده در دهر فام سرب
جز نار همنشین بدان را عقاب نیست
زین رو سپردهاند به آتش لگام سرب
هر کس به کام مردم خونخواره دم زند
ریزند خون خلق به کامش چو کام سرب
خواهم شکست پوکهی پوکش به پتک مشت
تا بیشهی فشنگ نگردد کنام سرب
بازار داغ سرب ز خامی مشتریست
یاران حذر کنید ز بیع حرام سرب
«راهی»! ز سربرنگی عالم دلم گرفت
پایان بگیر قصّهی تلخ و درام سرب
محمّد مستقیمی - راهی