*146* رشک گل هر باغ
در سوگ خواهرزادهی شهیدم بهنام قوامزاده
خواهرا خاکم به سر بهنام رفت
غنچهی نشکفتهات ناکام رفت
بود تنها مونس تنهاییت
عندلیب گلشن شیداییت
شمع بزم آشناییها فسرد
زیست همچون سرو و همچون سرو مرد
یوسفی داری به چاه کینهها
لالهای در گلشن آیینهها
سالها با فقر و غربت ساختی
عاقبت کاشانهای پرداختی
نوگلی با خون دل پروردهای
غیر حرمان هیچ حاصل بردهای؟
از غدیر خم گلت سیراب شد
قد کشید و گوهری نایاب شد
در منای عشق اسماعیل بود
عید قربان رو به قربانگه نمود
هاجر دوران تویی خواهر تویی
زان که اسماعیل را مادر تویی
او دل بیکینهای در سینه داشت
قلب پاکی همچنان آیینه داشت
ترکش کین قلب پرمهرش درید
نازنین سرو قدش در خون تپید
سر به دامان غریبی جان سپرد
دست غربت خون ز رخسارش سترد
نوگلت رشک گل هر باغ بود
داغ مرگش داغ داغ داغ بود
محمّد مستقیمی - راهی
*78*از غدیر تا اضحی
برسنگ مزار شهید بهنام قوامزاده خواهرزادهام سرودم
بهنام در جریدهی عشّاق نام یافت
از شهد عشق جام شهادت قوام یافت
جوشید در غدیر ولا نخل قامتش
اضحی به خون نشست و لقای دوام یافت
محمّد مستقیمی - راهی
*77* از غدیر تا اضحی
در شهادت شهید بهنام قوامزاده خواهرزادهام سرودم
تو با حرارت صد آفتاب میآیی
حدیث سوختگانی کباب میآیی
شکافت دشنهی کین سینهی پر از مهرت
به شرح صدر پیمبرمآب میآیی
کشانده تا به اسارت حصار غم ما را
گشادهروی پی فتح باب میآیی
ز دشت دیدهی ما همچو برق میگذری
به طور سینهی ما چون شهاب میآیی
سواد منزل لیلی مگر چه شور انگیخت
که بر سمند جنون با شتاب میآیی
تو خون سبز طراوت به قلب فردایی
حیاتبخش بهکردار آب میآیی
اذان دعوت صبحی به گوش شبزدگان
صلای دعوت حق را جواب میآیی
چه باده داد تو را ساقی ازل که چنین
به دوش دوش خماران خراب میآیی
ز آزمون شرف از غدیر تا اضحی
سپیهیچهره و گلگون ثیاب میآیی
بیا ببار کویر است باغ باور ما
که بر دیار عطش چون سحاب میآیی
محمّد مستقیمی - راهی