راهی (آثار راهی چوپانانی)
راهی (آثار راهی چوپانانی)

راهی (آثار راهی چوپانانی)

(3)آب‌ حیوان

(3)آب‌ حیوان

سرم‌ را بی‌سر و سامان‌ تو گردانی‌ اگر دانی

غمم‌ را درد بی‌درمان‌ تو می‌دانی‌ و می‌دانی

غم‌ و اشک‌ اسیران‌ را چو می‌بینی‌ و می‌خندی‌

به‌ خلوت‌ اشک‌ بر دامن‌ تو می‌رانی‌ به حیرانی

بود روزم‌ سیه‌ چون‌ ظلمت‌ گیسوی‌ مشکینت‌

در این‌ ظلمت‌ خدای‌ آب‌ حیوانی‌ چه حیوانی

صبا از ما بگو کان‌ هدهد شهر سبا اینک‌

به‌ کوی‌ توست‌ سرگردان‌ سلیمانی‌ و می‌مانی

طبیان‌ چند کوشند از پی‌ درمان‌ درد من‌

برای‌ درد من‌ تنها تو درمانی‌ و درمانی

اسیران‌ سر کوی‌ تو افزون‌ از هزارانند

میان‌ جمع‌ مشتاقان‌ تو حیرانی‌ نمی‌دانی

به‌ پیش‌ ساغر و ساقی‌ تو راهی‌ را ز خود راندی‌

کنون‌ در جمع‌ هشیاران‌ پشیمانی‌ و می‌مانی

محمّد مستقیمی - راهی