راهی (آثار راهی چوپانانی)
راهی (آثار راهی چوپانانی)

راهی (آثار راهی چوپانانی)

*304* در هجای تدین

*304* در هجای تدین

 یکی‌ همسایه‌ دارم‌ خوب‌ و مقبول‌

به‌ صورت‌ خوب‌ و سیرت‌ شاد وشنگول‌

صفا و معرفت‌ پیشش‌ تمام‌ است‌

تدیّن‌ کنیه‌ نامش‌ شاه‌ غلام‌ است‌

ولیکن‌ من‌ نمی‌دانم‌ چرا او

زده‌ در رختخواب‌ خویش‌ وارو

مرا دیشب‌ تدیّن‌ هجو گفته‌

مشو غمگین‌ که‌ حرفش‌ حرف‌ مفته‌

یقین‌ خارخارکش‌ خاریده‌ امروز

که‌ بر ما این‌ چنین‌ تابیده‌ امروز

برو راهی‌ تو هم‌ تقصیر داری‌

چرا همسایه‌ را تنها گذاری‌

چرا او را نوازش‌ها نکردی‌

چرا درمان‌ خارش‌ها نکردی‌

تدیّن‌ جان‌ نمی‌دانم‌ چه‌ کردم‌

که‌ خواندی‌ در نهان‌ کم‌تر ز مردم‌

گله‌ کردی‌ سراغت‌ را نگیرم‌

سراغ‌ درد و داغت‌ را نگیرم‌

تو را صد بار گفتم‌ ای‌ نکوکار

که‌ با پیران‌ نگشتی‌ کودکان‌ یار

تو فوتبال‌ کردن‌ کی‌ توانی‌؟

که‌ پایت‌ بشکند ای‌ یار جانی‌!

بیا بشنو تو این‌ پند عسل‌ را

بیا بشنو تو این‌ ضرب‌المثل‌ را

"کبوتر با کبوتر غاز با غاز

کند هم‌جنس‌ با هم‌جنس‌ پرواز"

تو و ه‌مبازی‌ طفلان‌ شدن‌ چیست‌

بیا با ما که‌ باشد نمره‌ات‌ بیست‌

غلط‌ گفتی‌ که‌ من‌ نامهربانم‌

رفاقت‌ را به‌ خوبی‌ می‌توانم‌

به‌ راه‌ دوستی‌ سر می‌سپارم‌

تو را جان‌ تدیّن‌ دوست‌ دارم‌

اگر کم‌خدمتی‌ از من‌ تو دیدی‌

اگر حرف‌ بدی‌ از من‌ شنیدی‌

اگر دیدی‌ قلیلی‌ یا کثیری‌

مبادا آن‌ ز من‌ در دل‌ بگیری‌

علیه‌ من‌ تو را کی‌ سیخ‌ کرده‌؟

چه‌ کس‌ در آهکت‌ زرنیخ‌ کرده‌؟

تو با این‌ سن‌ و سالت‌ گول‌ خوردی‌

ز رندان‌ زمان‌ بامبول‌ خوردی‌

که‌ گفتت‌ هجو راهی‌ را کنی‌ ساز

دهانش‌ را به‌ هجو خود کنی‌ باز

تدیّن‌ جان‌ تو می‌بازی‌ در این‌ جنگ‌

زدی‌ بر لانه‌ی‌ زنبورها سنگ‌

کنون‌ کاینسان‌ تو با من‌ در ستیزی‌

ز زیر حمله‌هایم‌ برنخیزی‌

به‌ پای‌ شعر منکوبت‌ نمایم‌

به‌ دست‌ هجو جاروبت‌ نمایم‌

چنان‌ بر بچه‌ی‌ تهرون‌ زنم‌ مشت‌

که‌ خود بر بچه‌ی‌ جندق کند پشت‌

اگر کندم‌ به‌ دور خویش‌ خندق

منم‌ از تخمه‌ی‌ یغمای‌ جندق

از این‌ خندق به‌ سویت‌ پل‌ زدم‌ من‌

در این‌ هاف‌تایم‌ نه‌ تا گل‌ زدم‌ من‌

گل‌ و دروازه‌ دانم‌ دوست‌ داری‌

که‌ پایت‌ را در این‌ ره‌ می‌گذاری‌

بک‌ و فوروارد بر تو دشمن‌ استند

که‌ با فول‌ و لگد پایت‌ شکستند

بیا با من‌ که‌ از بک‌ دور باشی‌

ز اردنگی‌ و از چک‌ دور باشی‌

بیا با من‌ که‌ گر در جنگ‌ افتی‌

به‌ شعر هجو در نیرنگ‌ افتی‌

در آن‌ بازی‌ تو خود بازیچه‌ بودی‌

به‌ ظاهر گرچه‌ بازی‌ می‌نمودی‌

خودت‌ اوّل‌ به‌ من‌ یامفت‌ گفتی‌

که‌ من‌ هم‌ بار تو کردم‌ کلفتی‌

ولی‌ ای‌ دوست‌! این‌ها را تو در دل‌

اگرگیری‌ شود کار تو مشکل‌

به‌ جان‌ تو که‌ با هجوت‌ بجنگم‌

به‌ شرطی‌ که‌ نرنجی‌ از جفنگم‌

محمّد مستقیمی راهی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد