(19) خرقه تهی کرد فقیه
بادهی خون که ز مینای گل و لاله دمید
آسمان از غم این داغ ز دل آه کشید
بادهنوشان فلک خون چو به مینا کردند
داغ ننگیست که پشت خم از این داغ خمید
ملک از همّت مردانهی مردان خدا
لالهزار است سراسر همه با خون شهید
گر نه این بود همه عابد و زاهد بودیم
حیف و صد حیف که گلچین زمان گل میچید
مرغ دولت به سر اهل ریا بنشسته
این همایی است که از بام خرابات پرید
شحنه و محتسب و شاه همه دزدیدند
قاضی شرع از این بیش نخواهد دزدید
زاهدان روی کلامم به شما اهل ریاست
لحظهای نیز شما مسألهای گوش کنید
پیشگویی کنم از خون شما اهل ریا
آسیاهاست در این ملک که خواهد گردید
عمرتان گشته هدر خون شما گشته هبا
چند بر ریش گدایان به عبث میخندید
این چه تفسیر بود کاهل بهشت است یقین
هر کسی ز اهل ریا دست شما را بوسید
هر چه بینی تو از این خرقهی سالوس و ریاست
این چه جامه است که بر قامتتان چرخ برید
میدهی بیم ز نار و ز جهنّم ز حساب
به خدا روز قیامت همه را خواهی دید
روی منبر ز اراجیف تو لرزد افلاک
بینمت روز شمار آن که بلرزی چون بید
شکنی ساغر ما مدّعی دین باشی
این چه آیین و مرام است و که آورد پدید
این چه سرّیست میان حرم و دیر مغان
هر که از صومعه بگریخت به میخانه رسید
وعدهی وصل به سر منزل جانان مدهید
خلق از قافلهسالاریتان شد نومید
خبر آمد ز حرم خرقه تهی کرد فقیه
اهل میخانه بپوشید لباس شب عید
میو میخانه شد از بند رها زین فقدان
سالکان ره میخانه به هم مژده دهید
مدّعی بود هم او رایزن دین خداست
حالیا بین که بود رهزن قرآن مجید
حملهور گشته ز هر مرز به ما خیل مگس
زان همه شیره که بر فرق خلایق مالید
زان همه فسق و فسادی که تو در دین کردی
گر خدا درگذرد خلق نخواهد بخشید
نذر فقدان تو جامی که به خاک افشاندیم
شکرلله که شریعت ز نفاق تو رهید
اهل اسلام! بخشکید کنون تخم نفاق
بر شما جمله مبارک بود این عید سعید
خویش آمادهی نیش مگسان کن راهی
این چه شهدیست که از خامهی فکر تو چکید
محمّد مستقیمی - راهی