راهی (آثار راهی چوپانانی)
راهی (آثار راهی چوپانانی)

راهی (آثار راهی چوپانانی)

(22) غبار بی‌سوار

(22) غبار بی‌سوار

من‌ غریبم‌ آشنایان‌ در دیار زندگی‌

چشم‌ دارم‌ بر غبار بی‌سوار زندگی‌

زندگان‌! گر زندگی‌ این‌ است‌ ما هم‌ زنده‌ایم‌

زنده‌ای‌ زالوصفت‌ اندر کنار زندگی‌

ای‌ عجب‌ از این‌ خزان‌ بی‌بهار عمر ما

غنچه‌ها پژمرده‌ بین‌ اندر بهار زندگی‌

نیست‌ یک‌ خرمهره‌ سرتاسر به‌ دریای‌ وجود

غوص‌ ببهوده‌ است‌ در قعر بحار زندگی‌

چشمه‌ی‌ چشمان‌ چو خشکیده‌است‌ اشکی‌ کو مرا

تا بگریم‌ زار بر سنگ‌ مزار زندگی‌

شام‌ تاریک‌ است‌ رندان‌ روز ما همّت‌ کنید

تا سیه‌ سازیم‌ یک‌سر روزگار زندگی‌

زندگی‌ بر من‌ سوار و سخت‌ می‌تازد مرا

زین‌ و برگی‌ نیست‌ تا گردم‌ سوار زندگی‌

رنگ‌ آزادی‌ ندیدم‌ در جهان‌ زندگان‌

من‌ اسیرم‌ من‌ اسیرم‌ در حصار زندگی‌

نیست‌ روشن‌ فکر ما را حکم‌ جبر و اختیار

تا به‌ دست‌ کیست‌ آخر اختیار زندگی‌

زندگانی‌ در عوض‌ حرمان‌ تو را آرد نصیب‌

گر کنی‌ امکان‌ و هستی‌ را نثار زندگی‌

بینمت‌ وامانده‌ای‌ راهی‌ به‌ صحرای‌ سخن‌

گیج‌ و حیران‌ بر مدار بی‌قرار زندگی‌

محمّد مستقیمی - راهی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد