(29) خرابآباد ما
گوش فلک پر گشته از فریاد ما فریاد ما
برق حوادث میجهد از خرمن ایجاد ما
گر ملک ویران گشته از سیل دنائت باک نی
گنج قناعت پر بود در این خرابآباد ما
دشمن به هر در میزند تا قامت ما بشکند
خواهد که از بن برکند بنیاد ما بنیاد ما
نمرود دوران را بگو آتش فروزی تا به کی؟
باشد خلیل بتشکن استاد ما استاد ما
آزادگان جان به کف اندر پی عزّ و شرف
لشگر به لشگر صف به صف با یاری و امداد ما
این لشگر ایمان نگر این جمع مشتاقان نگر
میثم ببین سلمان نگر عمّار ما مقداد ما
از همّت مردان ما وز نصرت یزدان ما
بهمن شود آبان ما مرداد ما خرداد ما
ما داعیان حکم حق از خون ما رنگین شفق
رفت از افق تا بر فلق آواز عدل و داد ما
گر عشق آتش درزند شیرین اگر فرمان کند
صد بیستون را بشکند فرهاد ما فرهاد ما
بیخود کند فرزانه را عاقل کند دیوانه را
هر سبحهی صد دانهی اوراد ما اوراد ما
بس کاخها ویران کند گستاخها لرزان کند
بس کوخ آبادان کند این گام چون پولاد ما
اسطورهی ایمان کند همسنگ با سندان کند
تاریخ جاویدان کند این قامت شمشاد ما
شد روز روشن شام ما هر سرکشی شد رام ما
مادام شد در دام ما صیّاد ما صیّاد ما
ما دیده جیحون کردهایم تا دیو افسون کردهایم
ما غسل در خون کردهایم تا قدس شد میعاد ما
اندر شب دیجور غم در عمق تاریک ستم
سرمای بهمن زد رقم میلاد ما میلاد ما
این روزگار لالهگون این ماه بهمن ماه خون
راهی! نخواهد شد برون از یاد ما از یاد ما
محمّد مستقیمی - راهی