(32) شرح هجران تو
سالگرد شهادت شهید محمّدمهدی مستقیمی خواهرزادهام
سال هجران تو بگذشت به امّید وصال
بی وصال رخ ماه تو نخواهم مه و سال
سوزدم دل که چه خوشقامت و رعنا بودی
هجر رویت الف قد مرا کرد چو دال
دل خویشان همه ریش است در این سوگ بزرگ
اهل کاشانه ملولند از این رنج و ملال
بود امیدم که کنم حجلهی شادیت به پا
شادیت غم شد و امّید مرا کرد محال
حیف و صد حیف از آن سرو قد و قامت تو
حیف و صد حیف از آن سیرت و آن خوی و خصال
بعد مرگ تو به گلزار نیامد بلبل
داغ رویید به دشت و نخرامید غزال
نه فقط پشت من از داغ فراق تو خمید
پشت یکتای فلک از غم تو گشته هلال
کاسهی دل شده لبریز غم ای غمزدگان!
دگرم نیست به دنیا غم نقصان و کمال
در چه کینه فکندند بزاری اخوان
یوسف حسن مرا با همه خوبی و جمال
چشم یعقوب زمان تار شد از هجر رخش
بویی از تربت پاکش برسان باد شمال!
وه! چه داغی به دل خونشدهی ما زد و رفت
خصم دونمایهی روبهصفت گرگسگال
آب اشک همه عالم نکند افسرده
آتشی را که فکندند به نسوان و رجال
عهن منفوش شود کوه ز بار غم تو
شرح هجران تو را گر بنویسم به جبال
حق عیان است به حق این جدل بیهده چیست؟
ننگ و نام است گمانم سبب جنگ و جدال
راهی آتش زدی اندر فلم و دفتر ما
بس کن از بهر خدا قصّهی این قال و مقال
محمّد مستقیمی - راهی