راهی (آثار راهی چوپانانی)
راهی (آثار راهی چوپانانی)

راهی (آثار راهی چوپانانی)

(43) داستان‌ موش‌ و انبار

(43) داستان‌ موش‌ و انبار

در پی‌ آرام‌ آزار است‌ گویی‌ نیست‌ هست‌

در گلستان‌ جای‌ گل‌ خار است‌ گویی‌ نیست‌ هست‌

میوه‌ی‌ سرو از چه‌ رو آزادگی‌ نامیده‌اند

چوب‌ سرو آزاده‌ را دار است‌ گویی‌ نیست‌ هست‌

هر کجا دیوار باشد امن‌ و آسایش‌ بود

بهر ما دیوار آوار است‌ گویی‌ نیست‌ هست‌

هر که‌ را بینی‌ دری‌ بگشاده‌ بر گلزار عشق‌

درگه‌ ما رو به‌ دیوار است‌ گویی‌ نیست‌ هست‌

خیل‌ صیّادان‌ نگر بر لاشه‌ی‌ بی‌جان‌ ما

کرکسان‌ را صید مردار است‌ گویی‌ نیست‌ هست‌

زاهدا بی‌شک‌ ز آتش‌ بیم‌ در دل‌ نیست‌ نیست‌

هر که‌ داند نور از نار است‌ گویی‌ نیست‌ هست‌

از ره‌ مسجد به‌ غفلت‌ شیخ‌ در میخانه‌ شد

برتر این‌ غافل‌ ز هشیار است‌ گویی‌ نیست‌ هست‌

غم‌ چرا از خانه‌ی‌ دل‌ یک‌ زمان‌ بیرون‌ نشد

جایگاه‌ دزد بازار است‌ گویی‌ نیست‌ هست‌

قصّه‌ی‌ تاراج‌ از هستی‌ ما امروزه‌ نیست‌

داستان‌ موش‌ و انبار است‌ گویی‌ نیست‌ هست‌

گر کساد ماست‌ بازار ریا را رونقی‌ است‌

ریش‌ خرمن‌ خرقه‌ خروار است‌ گویی‌ نیست‌ هست‌

سالکان‌ عشق‌ را گر عقل‌ گویی‌ هست‌ نیست‌

عشق‌ با فرزانگی‌ عار است‌ گویی‌ نیست‌ هست‌

گر تو را همّت‌ بود میخانه‌ای‌ آباد کن‌

مسجد و بت‌خانه‌ بسیار است‌ گویی‌ نیست‌ هست‌

در ره‌ میخانه‌ خوش‌ از چنگ‌ شیخ‌ و شحنه‌ رست‌

ای‌ رفیقان‌ راهی‌ عیّار است‌ گویی‌ نیست‌ هست‌

محمّد مستقیمی - راهی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد