*65* شب
شب خیمهی ابد به تعبهای ما زده
گرگ گرسنه زوزه به شبهای ما زده
شبهای ما چه طعنه به تبهای ما زده
تبخال ظلم گوشهی لبهای ما زده
بس کاسهی تب است که در شب لبالب است
قیر است جای خون همه در کاسهی شفق
ابر سیاه نیل عزا بسته بر فلق
آوای جغد میفشرد نای مرغ حق
یارب پناه ما به تو از شرّ ماخلق
این آسمان ماست که همواره اشهب است
پشت هلال خم شده اندر عزای ما
پروین فکنده بر سر خود چادر عزا
جوزا یتیمگونه دریدهاست جامه را
از دختران نعش به گوش آید این نوا
تا کی قمر اسیر به چنگال عقرب است؟
سرطان همیزند به سر و روی خویش چنگ
میزان شکسته شهپر شاهین خود به سنگ
گویی هماره گشته به خورشید عرصه تنگ
گردون چه زاید آخر از این جنگ نام و ننگ
شبنم به خاک مرده یقین اشک کوکب است
برجیس در قضاوت باطل فتادهاست
زین قاضی فلک گره بر دل فتادهاست
آنک قضای ماست که مشکل فتادهاست
گویی که خنگ حادثه در گل فتادهاست
یا مسند قضاوت برجیس ملعب است
احصاء لیل را به خطا میکند زحل
پایان به شب نداده سطرلاب این دغل
زانوی غم خروس فلک کرده در بغل
حتّی فسردهاند خروسان بیمحل
گویا شبی که صبح ندارد همین شب است
دژخیم چرخ خیمهی خون زد بر آسمان
زنگار غم کشید به دیوار کهکشان
از کینه برکشیده سیهتیغ از میان
بر کشتن سپیده کمر بسته بیگمان
مرّیخ چون ملقّب عفریت اردب است
ناهید را شکسته مگر نای و چنگ و عود
کاینگونه شد مغنّی افلاک بیسرود
انگار از ازل به لبش نغمهای نبود
سیمین رخش ز سیلی گردون نگر کبود
گویی که زهره در همه افلاک اجنب است
دود ار به روزنیست به جز دود آه نیست
رنگی به جز کبودی و غیر سیاه نیست
راهی که عاقبت نپذیرد به چاه نیست
گویی که تا ابد شب ما را پگاه نیست
شیران به بند خفته و جولان ثعلب است
محمّد مستقیمی - راهی