*68* کنایت درد
بخوان ز دفتر اشعار من حکایت درد
که اهل درد بود درخور روایت درد
هزار غنچهی حسرت به ارمغان دارد
سیاهکولی سرگشتهی ولایت درد
خطوط خشم به ماهورهای دشت جبین
کتبهایست ز غمواژههای آیت درد
سراب خنده به صحرای گونههای کبود
نشانهایست به رخسار از نهایت درد
خوش مرگ بود علّت خموشی ما
سکوت ناله نباشد دلیل غایت درد
خوشا که ساحل آرامش جزیرهی مرگ
کرانهایست به دریای بینهایت درد
لوای مشت برافراز یار همدردم
به دوش خسته به پا دار سرخرایت درد
هزار شعر تو راهی! چه نالهها دارد
چرا که شعر ردیف است با کنایت درد
محمّد مستقیمی - راهی