راهی (آثار راهی چوپانانی)
راهی (آثار راهی چوپانانی)

راهی (آثار راهی چوپانانی)

*105* سرباز

*105* سرباز

 

در گذرگاه‌ یک‌ غروب‌ غریب‌

من‌ که‌ آزرده‌ی‌ غم‌ و دردم‌

گام‌ گام‌ غریبی‌ خود را

به‌ تفرّج‌ بهانه‌ می‌کردم‌

 

پارک‌ غرق گل‌ از بهاران‌ بود

بوی‌ گل‌ در دماغ‌ می‌پیچید

دختری‌ خردسال‌ دزدانه‌

دور از چشم‌ خلق‌ گل‌ می‌چید

 

دخترک‌ از خروش‌ پرخاشم‌

به‌ برآسیمگی‌ چو باد گریخت‌

لیک‌ از دور با نگاه‌ پریش‌

به‌ براپام‌ سرزنش‌ می‌ریخت‌

 

در همان‌ گیر و دار دیدم‌ من‌

صحنه‌ای‌ جان‌گداز و روح‌نواز

آن‌ گلی‌ را که‌ چیده‌ بود به‌ شوق

داد هدیه‌ به‌ دست‌ یک‌ سرباز

محمّد مستقیمی - راهی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد