*120*نخجیر بیآهو
همچو روی او ندیدم روی دیگر
از چه رویی رو کنم بر سوی دیگر
تا جمالش گشته محراب امیدم
چشم بستم از خم ابروی دیگر
تا گرفتار طلسم آن نگاهم
ایمنم از فتنهی جادوی دیگر
تا به آزارم میان بستهاست بستهاست
رشتهی جانم به تاری موی دیگر
نقش او بر آب هم جاوید ماند
دیده گر کوشد به شست و شوی دیگر
آبمان از سر در این سودا گذشتهاست
دیده گو جاری کند صد جوی دیگر
جز غزال چشم مست او در این دشت
نیست یک نخجیر بیآهوی دیگر
محمّد مستقیمی - راهی