*229* جزیره
جزیره یک بلم یک مرد
یک اقیانوس رسوایی
دو تا پاروی بیبازو
دو کولهبار تنهایی
نه یک دم همّت رفتن
حباب پیش رو دریا
به یک مو روی برگشت
سراب پشت سر صحرا
ز بس خرچنگ نومیدی
به ساحل جای پایی نیست
کنار صخرهی امّید
نگاه توتیایی نیست
امید کورسوی مرد
خیال برق فانوس است
امیدی نیست برقی نیست
افسوس است افسوس است
منم این رانده این تنها
درون خانه امّا گم
منم تکرار نان تا خاک
دوباره خاک تا گندم
منم این مست این هشیار
به خود نزدیک و از خود دور
«مرا میخواند آوایی»
ز مرز تاک تا انگور
از این جا زود باید رفت
بلم کو؟ بادبان پارو؟
پذیرا شو مرا ای من!
سپند، آب، آینه، جارو
محمّد مستقیمی - راهی