*268* از جمعه تا آدینه
جمعه
روز زنگی
با بیداری ناگزیر
در گریز از بیداری
با غوغای خروس زنگولهدار
که در آن میتوان گریخت از خویشتن
و نبود
رمیده بر توسن سیاه
ضدّ گلولهی نگاه
و رفتن تا میدان صورتی ریا
- آقا سلام من هم آمدهام.
و ماندن بی قیلوله
در شرابرنگ یک خمار
از این سو تا آن سوی ظهری سربی
تو در توی مرمرین خطبههای وهم
با حسرت یشمی یک شقشقیّهی پاک
که فرورفتن
در خلسهی بهشتی موهوم
انگشتی است در گوش
ذائقهی تلخی واقعیّت را
و خلسه گاهی عبادت است
تا فردا
تکرار دیگر بودن
تو هفتهای هفت روز جز خویشتنی
آدینه
روز نقرهای
با بیداری گزیده
در گزیدهی بیداری
بیآواز خروس زنگولهدار
که میتوان خویشتن بود و سرود
لمیده بر کوسن لیمویی ذوق
در سایهی آرامش قهوهای خیال
و میتوان خوابید
از این سو تا آن سوی نیمروزی طلایی
در لای لای ابریشمین خطبههای سکوت
که خفتن
گاهی بهتر از عبادت است
و رؤیا دیدن
بهتر از رؤیا شنیدن
تا فردا
ابتدای دیگر بودن
من هفتهای یک روز خویشتنم
محمّد مستقیمی - راهی