*324* مه فشاند نور و...
هوچی این جا جلوهها با چو کند
گر کلاه اندیشهها را نو کند
خویشتن را میکند بور ابلهی
کاو بزرگی را به جمعی هو کند
بدلگامانیم، گندم آن ماست
آخوری شاید که فکر جو کند
کی تواند با مراغه آن چموش
تا ابد در خاک ما سخلو کند؟
با چنین درجا ترقّی میکنید
گر صعودی در مثل یویو کند
میکند با من حسودان تیغتان
آن چه را تیغ هرس با مو کند
دشت سبز از ما لگدمال از شما
«مه فشاند نور و سگ عوعو کند»
محمّد مستقیمی – راهی