*333* بهشت خیالی
یاران از این بهار خیالی دلم گرفت
کنج قفس ز بیپر و بالی دلم گرفت
تصویر عندلیبم و در قاب انتظار
از بوستان پرگل قالی دلم گرفت
سیبی به شاخسار بهشتی خیالیم
کو دست یک گناه؟ ز کالی دلم گرفت
من صافیم به جام بلورم در افکنید
عمری در این حصار سفالی دلم گرفت
بهتر که راز چشم غزالی بگیردم
از رمز چند و چون غزالی دلم گرفت
کنجی خراب و گوشهی تنهاییم بس است
زین جایگاه پرمتعالی دلم گرفت
صد آسمان عروج برای دلم کم است
زین تاختن به تنگمجالی دلم گرفت
یک زشت پر که باز کند خاطرم کجاست؟
از بستههای خوشگل خالی دلم گرفت
محمّد مستقیمی – راهی