*328* مادر
با تو هستم چکیدهی شعرم
ای که در شهر شور میمانی!
مثل غاشق دلی پر از آواز
مثل بانگ چگور میمانی
ای دو چشم تو چشمهی رویش!
ای نگاه تو خوشهی هورشید!
دستهای تو ساقهی پرواز
لانهی گرم پوپک امّید
دست نه، یک گرهگشای صبور
دست آری، کلید گنج وفا
چشم نه، یک نشسته بر ره من
چشم آری! لچک ترنج وفا
میتوان با تو تا مسیحا رفت
ای تمنّای مریم احساس!
میتوان با تو جاودان رویید
دشت میلاد! ساقهی ریواس!
میتوان با تو درد را خندید
شاد و غمگین، عروس تنگ بلور!
میتوان با تو عین مستی بود
ریشهی تاک! خوشهی انگور!
میتوان در تو خویشتن را دید
زشت و زیبا درون آیینه
برق امّید در تبلور بیم
مخملی، نرم، سخت، سنگینه
بی تو امّا نه شعر بود نه من
هیچ در پوچ بود مثل حباب
خانه، ویرانه بود دشت، کویر
زندگی، خواب بود آب، سراب
کاشکی در خیال میماندی!
از تو گفتن دریغ شعرم بود
بالهای بود برنیامده مرد
گر چه این شعر جیغ شعرم بود
محمّد مستقیمی – راهی