*331* مزار درد
من میتوانم انتظار مرد باشم
آیینه بردارم مزار درد باشم
تو میتوانستی شبم را کوچه باشی
تا در کنار کوچهها شبگرد باشم
غیر از تو ای نیلوفری! کس میتواند
از من به این سرخی بخواهد زرد باشم؟
آتش زدی تا استوا تبعید کردی
ای قطب! معذورم چگونه سرد باشم؟
وقتی تو تکخالی میان جمع خوبان
باید به جمع پاکبازان فرد باشم
هر روز در نقشی مرا بازیچه کردی
تو خاستی من طاسک این نرد باشم
محمّد مستقیمی – راهی