*126* عیار گهر
آتشسوزی کتابخانهی دانشکدهی ائبیات دانشگاه اصفهان
دیروز شنیدم خبر سوختنش را
گوش سر و دل هر دو از آن یک خبرم سوخت
"بنگاه ادب سوخت در آتش" خبر این بود
امروز که دیدم به نگاهی جگرم سوخت
بر خرمن آن سوخته ققنوس نگاهم
جانسوز بنالید که پا تا به سرم سوخت
بدرود به پرواز کزان آتش بیداد
در عرصهی جولان سخن بال و پرم سوخت
گفتم زنم از اشک به خاکسترش آبی
هرم نفس سوختهاش چشم ترم سوخت
از تربت هر پیر ادب ناله برآمد
کز برق ادبسوز تمام اثرم سوخت
آن نخل خزانسوز کهنسال خزان شد
زین برق بلا ریشه و برگ و ثمرم سوخت
شیرازهی دیروز به فردا همه بگسست
فخر پدرم سوخت امید پسرم سوخت
زین راه خطرخیز توان گذرم نیست
هم همره و هم راهی و هم راهبرم سوخت
نی تاب نشستن دارم نی تب رفتن
بوم حضرم همره زاد سفرم سوخت
ویرانهی دل را به چه دلخوش کنم امروز
میراث نیاکانم و گنج پدرم سوخت
ای جوهریان! بر هنرم خرده مگیرید
معیار سخن سوخت عیار گهرم سوخت
راهی گه این سوختن از چرخ ادب خواست
زد نقش اسفبار که «ماه هنرم سوخت»
(1407)
محمّد مستقیمی - راهی