*214* اشک شوق
مکّه در شوق یک ولادت بود
کعبه آبستن ولایت بود
بعد عمری صفا پدر شده بود
مروه یک بار بارور شده بئد
آسمان روی گونههای سپید
اشک شوق از ستاره میبارید
همه جا بوی عید میآمد
آری آری امید میآمد
کعبه پیغام آشنایی داشت
مژدههای خوش رهایی داشت
قاصد کوی عدل میآمد
همه جا بوی عدل میآمد
بانگ برداشت جبرییل که هان!
هلاتی هلاتی علیالانسان
آن غباری که دیده میآزرد
دست باران اشتیاق سترد
چشم الماسگون شب تابید
تازه منظومهی فلک را دید
یازده اختر و یکی خورشید
بر جهان سیاه ما تابید
چرخ را شد مدار این اختر
بود دنبالهدار این اختر
محمّد مستقیمی - راهی